loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ولاد - کارلوس فوئنتس

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب ولاد نوشته ی کارلوس فوئنتس با ترجمه ی محمدعلی مهمان نوازان توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

راوی داستان، "ایوز ناوارو"، مردی متاهل است که درکنار "آسانسیون"، همسرش و "مگدالنا"، دختر ده ساله اش روزگار می گذراند. ایوز و آسانسیون، چهار سال پیش با غم از دست دادن پسر دوازده ساله ی خود به نام دیدیه، مواجه می شوند و صرف گذشت سال ها، هم چنان نتوانسته اند پسرشان را به دست فراموشی بسپارند. ناوارو، به عنوان وکیل در یک دفتر حقوقی زیر نظر رئیس خود، آقای "دون الوی زوریناگای"، فعالیت می نماید. زوریناگای، وکیلی حرفه ای و پیرمردی با نفوذ و ثروتمند می باشد، که به تنهایی درون عمارتی قدیمی با تابلوهای ترسناک و وهم برانگیز زندگی می کند. وی در طی یک سال گذشته، از حضور در دفتر کارش اجتناب ورزیده، و مدام با تماس ها و ارائه ی دستورات مورد نیاز، تمامی کارکنان را زیر نظر دارد؛ به گونه ای که عدم حضورش، بر نظم و روند کاری دفتر، هیچ تاثیری نگذاشته است. در طی این مدت نیز، ناوارو، جهت هماهنگ کردن بعضی از امور کاری، به خانه ی وکیل پیر رفته، با او ملاقات می کند. اصل داستان از جایی آغاز می گردد که زوریناگای پس از مدت ها ماموریتی مهم و فوری را به ناوارو واگذار می نماید؛ ماموریتی بسیار مهم و حیاتی برای زوریناگای که مرد قصه را با ماجراهایی پرفراز و نشیب و عجیب رو به رو می سازد.


برشی از متن کتاب


به یک باره بیدار شدم. نمی دانستم کجا هستم. این احساس جا به جاشدگی همانی بود که قبلا در طول سفرهای طولانی تجربه اش کرده بودم. تخت خواب یا اتاق بزرگی که خودم را در آن یافتم، نمی شناختم. نگاهی به ساعتم انداختم، ساعت دوازده بود. اما ظهر بود یا نیمه شب؟ سرم زق زق می کرد. پرده های ماهوتی سنگین پنجره ها را پوشانده بودند. بلند شدم، و وقتی پرده ها را کنار کشیدم، خودم را رو به روی دیواری آجری یافتم. این اتفاق ذهنم را بیدار کرد. متوجه شدم که در خانه ی کنت ولاد هستم. تمام پنجره های خانه ی او را با تیغه ای مسدود کرده بودند. از داخل خانه به هیچ وجه نمی شد شب را از روز تشخیص داد. هنوز همان لباس هایی را به تن داشتم که سر میز آن شام نفرت انگیز تنم بود. واقعا چه اتفاقی افتاده بود؟ کنت و خدمتکارش مرا چیزخور کرده بودند. یا کار آن زن نادیدنی بود؟ به احتمال زیاد آسونسیون بر خلاف قولی که داده بود، هیچ وقت به نجات من نیامده بود. احتمالا مگدالنا هنوز در خانه ی آلکایاگا بود. نه، اگر ظهر بود، او در مدرسه بود. امروز دیگر تعطیل نبود. عید عروج مریم مقدس دیگر پایان گرفته بود. هر دو دختر، مگدالنا  و چپینا، با هم در مدرسه بودند، صحیح و سالم. سرم دوران داشت، و انبوه مجاری تخلیه ای که در خانه ی کنت ولاد وجود داشت این احساس را در من ایجاد می کرد که بدنم مثل مایعی که دارد شکلش را از دست می دهد، به جریان درآمده و به سوی آن آبکند روان شده است... آن آبکند ... گاهی یک واژه، تنها یک واژه، پاسخی برای ما می شود، قدرت استدلال مان را احیا می کند، یا الهام بخش انجام عملی است. حالا بیش از هر چیز به فکر کردن و عمل کردن نیاز داشتم. نه این که دوباره به این فکر کنم چطور سر و کارم به این وضعیت نامعقول و توضیح ناپذیر کشیده، بلکه هر چه زودتر خودم را از آن خلاص کنم. مطمئن بودم که اگر موفق به فرار شوم، بعدا از همه چیز سر در خواهم آورد. در حرکتی ذاتی و غیر ارادی، دستی به چانه و گونه هایم کشیدم. با دست مالیدن به ته ریش زبر روی صورتم، به این نتیجه رسیدم حدود بیست و چهار ساعت از آخرین باری که اصلاح کرده ام می گذرد ... بنابراین حالا می دانستم که شام مربوط به شب قبل می شد و حالا روز بعد از آن است. دست های ناآرامم را روی کت و شلوار چروک خورده، پیراهن بویناک، و موهای در هم ریخته ام کشیدم. سعی کردم گره ی کراواتم را صاف کنم. همه ی این کارها را در همان حالی انجام می دادم که از آن اتاق خواب طبقه ی بالا بیرون رفتم و در اتاق خواب های دیگر را یکی پس از دیگری باز کردم، و متوجه این واقعیت شدم که اتاق ها در نظم کامل هستند، با تخت خواب هایی کاملا مرتب شده، و در هیچ یک از آن ها نشانه ای مبنی بر ...

نویسنده: کارلوس فوئنتس  مترجم: محمدعلی مهمان نوازان  انتشارات: مروارید 


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ولاد - کارلوس فوئنتس" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل