کتاب وقتی که شهر خفته است

کتاب وقتی که شهر خفته است: داستان های کوتاه قرن بیستم، با ترجمه ی حسین یعقوبی در انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

"وقتی که شهر خفته است" کتابی جذاب، زیبا و خواندنی است که با محتوایی پر از هیجان، داستان های کوتاه وحشت آفرین و پر کششی را ارائه می نماید. امروزه داستان های ترسناک به خوبی توانسته اند در میان افکار عمومی، جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده و از محبوبیت خاصی نزد علاقه مندان برخوردار گردند؛ قصه هایی در برگیرنده ی روایت های ترسناک و جذاب که به راحتی تمام فکر و ذهن مخاطب را به خود جلب کرده، سپس بسیار ماهرانه او را به دنیای ساختگی خویش وارد ساخته و در نهایت، دلهره و ترس را برایش به ارمغان می آورد. مولف در کتاب حاضر سعی بر این داشته تا برگزیده ای از انواع داستان های پرمخاطب و حاوی ماجراهایی فانتزی، سادیسمی، خود آزاری، خیالی، باورنکردنی و بسیاری موارد دیگر، که در قالب حکایت هایی از مسائل اجتماعی روز مانند فمنیسم و تبعیض نژادی، دغدغه های فلسفی و مذهبی هستند را به خواننده ارائه کرده و در نتیجه لحظاتی رعب انگیز و پر از هیجان و اضطراب را برایش خلق کند. وی در این راستا آثاری خواندنی از نویسندگان معروف و بزرگی هم چون ویلیام نولان، ری برادبری، استفن کینگ و ... که از خشونت هایی افراطی برای ترساندن خوانندگان استفاده نموده اند را به صورت یکجا در این اثر گردآوری کرده و در اختیار مخاطب قرار داده است.

برشی از متن کتاب

شراکت من و اد شریک هستیم. فکر کنم خواندن ماجرای شراکت من و اد برای شما خالی از لطف نباشد. مطمئنم که خوش تان می اید.اکثر آدم ها دوست دارند داستان های متفاوت و کمی غریب بخوانند. برای همین است که داستان های مربوط به ارواح و خانه ی تسخیر شده را مطالعه می کنند. البته در داستان من خبری از ارواح و خانه ی روح زده نیست. می خواهم ماجرای غریبه ای ریشو را برایتان تعریف کنم. فکر کنم قبل از این که درمورد غریبه ی ریشو برایتان بگویم بهتر است کمی شما را با خودم و اد آشنا کنم. من و اد برای خودمان کسب و کار پر رونقی داشتیم. دو شریک خوب. یک شراکت واقعی و موفق. به هم دیگر اعتماد داشتیم و این به نظر من پایه و اساس هر شراکت موفق و پایدار است. «اعتمادی در کار نباشد، شراکتی در کار نیست.» این موضوع را خیلی وقت پیش از پدر بزرگ مادری ام یاد گرفتم. از ایرلند  آمریکا آمد و با آقایی، یک سالن شراکتی خریدند، اما شریکش او را به خاک سیاه نشاند. پدر بزرگ نازنین و دوست داشتنی من! خدا رحمتش کند. خیلی وقت پیش فوت شد. عادت داشت مرا تاد صدا بزند. اسم شناسنامه ای من البته رالف است، اما به احترامش هر جا می رفتم خودم را تاد معرفی می کردم. دوستانم هم مرا تاد صدا می کردند. تاد میلر، یک اسم و فامیل ساده برای یک مرد ساده. من متولد نوادا هستم، اما وقتی بچه بودم با خانواده ام به شیکاگو نقل مکان کردیم. نمی خواهم سرتان را درد بیاورم که چطور شد من شیکاگویی از این ناکجا آباد پرت سر درآوردم. از آن داستان های طولانی است که مطمئنم حوصله تان را سر می برد. فقط این را بدانید که در شهر کوچکی حوالی ایلینویز اقامت دارم، نزدیک دریاچه. نام شهر کوچکی که در آن اقامت دارم به شما نمی گویم، چون ممکن است بعد از خواندن این داستان هوس کنید اگر گذرتان به حوالی آن شهر افتاد به من سر بزنید تا حال و احوالی کنید و... خب من آدم معاشرتی نیستم. ببخشید امیدوارم به شما بر نخورد.. بله، وقتی غریبه ای وارد شهر می شود و من می بینم تنها است سریع سر صحبت را باز می کنم. اما شما بعد از خواندن این داستان دیگر غریبه نیستید، مرا خوب می شناسید. اد هم درست مثل من بود. صرفا برای کار از خانه بیرون می رود. وقتی کاری ندارد، ترجیح می دهد در خانه اش بماند. چندان اجتماعی نیست و ارتباطش با افراد صرفا کاری است. شهر ما در مسیر یکی از بزرگ راه های فرعی منتهی به شیکاگو است. مسافران گذری، ولگردهای بی خانمان و نوجوان هایی که از خانه شان فرار می کنند تا بخت و اقبال شان را در شهری بزرگ کنند، گذارشان به این شهر می افتد و البته اقامت شان در این شهر بیش از چند ساعت نیست. تمام آن ها هم به کافه «سالی آن» می ایند، تنها غذاخوری موجود در شهر. سالی آن نگاه مهربانی دارد. حتما از او خوش تان می آید...

فهرست

درباره ی داستان های این مجموعه شراکت / ویلیام نولان وقتی شهر خفته است / ری برادبری ویروس جاده به سمت شمال می رود / استفن کینگ ویلیام و مری / روالد دال کاغذ دیواری زرد / شارلوت پرکینز گیلمن چیزهای عجیب / کلی لینک مردان خاندان اسلون / دیوید نیکل قطار نیمه شب گوشت / کلایو بارکر نگاهی به ادبیات وحشت در گذر تاریخ

(داستان های کوتاه ترسناک از نویسندگان قرن بیستم) مترجم: حسین یعقوبی انتشارات: مروارید