کتاب وسط حرف دیگران نپر! (کتاب های جولیا)

کتاب وسط حرف دیگران نپر! نوشته ی جولیا کوک و ترجمه ی سینا امینی توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

کتاب از مجموعه ی " کتاب های جولیا " به چاپ رسیده است. در این مجموعه نویسنده در قالب یک داستان ساده کودکان را با برخی از عادات و اخلاق های ناپسند آشنا می کند و به آن ها کمک می کند تا با کنار گذاشتن این رفتارهای زشت فردی بهتر برای خانواده و جامعه خودشان باشند و مهارت های زندگی اجتماعی را به آنان می آموزد. نویسنده ی کتاب که خود معلم و مشاور مدرسه نیز می باشد از نزدیک با کودکان بسیاری که این مشکلات را داشته اند برخورد داشته و در این مجموعه تجربیات خود را در قالب داستان های کودکانه آورده است. " لوئیس " پسری است که مدام وسط حرف دیگران می پرد. اما خودش این طور فکر نمی کند. او می گوید حرف های زیادی دارد که به نظر خودش خیلی مهم هستند. او وسط صحبت دوستانش و معلم مدرسه اش می پرد. معلمش به او می گوید که می داند حرف های لوئیس برای خودش خیلی مهم است، اما باید صبر کند تا خانم معلم اسمش را صدا کند. لوئیس این مشکل را در خانه نیز دارد و مدام وسط حرف های پدر و مادرش می پرد. و هر باز نیز در مدرسه و خانه به خاطر این رفتارش تنبیه می شود. تا این که یک روز در مدرسه وقتی لوئیس درباره ی موضوعی صحبت می کرد یکی از دوستانش حرف های او را  قطع کرد، لوئیس از این کار دوستش خیلی ناراحت می شود. او بعد از مدرسه با مادرش درباره ی این اتفاق صحبت می کند و تازه در این موقع است که متوجه می شود وقتی که حرف های دیگران را قطع می کند آن ها چه حسی دارند. او به کمک و راهنمایی مادرش روش هایی را استفاده می کند تا این عادت زشتش را کنار بگذارد و... نقاشی های کتاب را " کری هارتمن " تصویر گر کتاب به زیبایی کشیده و اجرا کرده است. کتاب برای گروه سنی ب و ج به چاپ رسیده است.

 

برشی از متن کتاب

من لوئیس هستم. همه می گویند وسط حرف همه می پرم. اما خودم این طور فکر نمی کنم... من حرف های زیادی دارم که به نظر خودم خیلی هم مهم هستند. وقتی دیگران مشغول حرف زدن هستند، مغزم پر از کلمه می شود و همان موقع این کلمات روی زبانم سر می خورند. شکمم به قاروقور می افتد. همه ی کلمه هایی که توی سرم هستند شروع می کنند به وول خوردن. زبانم همه ی آن حرف های مهم را به طرف دندان هایم هل می دهد و یک دفعه ... می پریدم وسط حرف دیگران! کلمه ها تند تند از دهانم بیرون می آیند. دهان من آتشفشان است! خانم معلم سر کلاس همیشه می گوید که وقتی می خواهیم حرفی بزنیم، باید به او نگاه کنیم و دستمان را بالا ببریم. بعد هم صبر کنیم تا اسسم ما را صدا بزند و اجازه بدهد حرف بزنیم. من این راه را امتحان کردم. وقتی منتظر بودم، که انگار سی سال طول کشید، همه ی کلمه های مهمی که توی سرم بودند روی زبانم سر خوردند. شکمم به قار و قور افتاد. همه ی کلمه هایی که توی سرم بودند، شروع کردند به وول خوردن و بعد هم افتادند. زبانم همه ی حرف های مهم را به طرف دندان هایم هل داد و آتشفشانم فوران کرد! خانم معلم از این کار اصلا خوشش نیامد. او هم حرف من را قطع کرد: «لوئیس، من خوب می دانم حرف هایی که می زنی برای خودت خیلی مهم هستند، اما چون واجب نیستند باید صبر کنی تا اسمت را صدا کنم.» همه این ها تقصیر زبانم بود! سر کلاس نشسته بودیم و به قصه ای که خانم پولی برایمان می خواند، گوش می کردیم. قصه درباره درختکاری بود. یک دفعه یاد وقتی افتادم که من و پدربزرگم شش تا درخت در حیاط خانه ی آنها کاشتیم. همه کلمه های مهم من روی زبانم سر خوردند. شکمم به قاروقور افتاد. کلمه ها وول خوردند و راه افتادند. زبانم همه ی حرف های مهم را به طرف دندان هایم هل داد و یک دفعه آتشفشانم فوران کرد! به خاطر این کار تنبیه شدم. همه ی این ها تقصیر زبانم بود! وقتی داشتیم شام می خوردیم، مامان و بابا درباره ی پرداخت قبض ها صحبت می کردند. یک دفعه یاد دوستم بیل افتادم. بیل وقتی دو تا آدامس بادکنکی می جود، می تواند یک حباب کوچک توی یک حباب بزرگ درست کند. خوب به نظر من این موضوع خیلی مهم است! حرف های مهمی که درباره ی بیل توی سرم بودند روی زبانم سر خوردند....

• کتاب های جولیا
• نویسنده: جولیا کوک
• مترجم: سیا امینی
• انتشارات: فنی ایران