loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب همیشه آمبر براون - افق

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
25,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب همیشه آمبر براون جلد پنجم مجموعه ی آمبربراون نوشته ی پائولا دانزیگر توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

این کتاب، داستان اتفاقات و ماجراهای زندگی " آمبر " دختر شلخته، باهوش و شیطونی را روایت می کند که قدرت تفکر و خلاقیت بالایی دارد. او معمولا به خاطر اسمش مورد تمسخر بچه های مدرسه  قرار می گیرد، چون هم نام و نام خانوادگی اش در زبان انگلیسی،  دو رنگ نزدیک به هم است  و به همین دلیل به او می گویند " مداد شمعی " اما این اصلا برای او ناراحت کننده نیست. تنها مشکل جدی آمبر در زندگی اش جدا شدن پدر و مادرش می باشد. او و عروسک بامزه اش " گوریل " و بهترین دوست صمیمی اش " جاستین " همیشه با هم بازی می کنند و در کنار هم وقت می گذرانند. تنها چیزی که در این روز ها باعث می شود آمبر کمتر به رفتارهای آزار دهنده ی مادرش و سختی های دوری پدرش فکر کند، وقت گذراندان با جاستین و گوریل می باشد. حالا مامان با آقای مَکس آشنا شده و قصد دارد با او ازدواج کند این یعنی شانس آشتی کردن مامان و بابا به صفر رسیده. امروز هم  آمبر با مکس و مامان آمده تا بولینگ بازی کنند. او با این که پدرش را خیلی دوست دارد فکر می کند که مکس را مرد خوبی است و از آشتی نکردنِ بابا و مامان هم ناراضی نیست. این بار هم که قرار است عکس کلاس چهارمش را برای پدر بفرستد باید به او این ماجراها را بگوید. راستی گفتم عکس کلاس چهارم، آمبر از عکس هایی که مدرسه می گیرد متنفر است آخر معتقد است عکس ها مثل زندگی بعضی وقت ها آن طور که می خواهی از آب در نمی آیند حالا هم بین دوراهی گیر کرده که عکس امسال را به پدر بدهد یا نه، درست همین لحظه فکری دیگر به سرش می زند...

 


برشی از متن کتاب


زندگی بعضی وقت ها خیلی عجیب است. یک لحظه تو بخش الحاقی مهد کودک منتظر بودم مادرم بیاید دنبالم و مرا ببرد خانه... برویم خانه برای شام... بروم خانه تکالیفم را انجام بدهم و لحظه ی بعد توی هواپیما نشسته بودم و به آلاباما می رفتم تا دوست صمیمی قدیمی ام، جاستین دانلیز را ببینم. در واقع، یک لحظه بعد نبود. بلکه چند ساعت طول کشید. از مدرسه تا فرودگاه، تا محل سوار شدن به هواپیما و بعد ما دویدیم، تا به هواپیما برسیم. انگار داشتیم برای مسابقه ی المپیک تمرین می کردیم، دو و میدانی هواپیمایی. درست همین الان تو هوا هستیم. راستش، دارم فکر می کنم نکند مامان همین طور ثابت توی هوا مانده است. باورم نمی شود زنی که کنارم نشسته مادر خودم باشد. مادر واقعی ام هیچ وقت نمی گذاشت از مدرسه غیبت کنم مگر این که واقعا داشتم می مردم. مادر واقعی من هیچ وقت از کارش غیبت نمی کرد، مگر این که واقعا در حال مرگ می بود. و فردا جمعه است و ما به مدرسه و اداره نمیرویم و هر دوی مان هم کاملا سالم هستیم. مادری که من می شناختم هیچ وقت بدون برنامه ریزی قبلی-که تازه همین برنامه ریزی اش هم کلی طول می کشید- به سفر نمی رفت. امروز صبح موقع صبحانه خوردن هیچ کدام مان نمی دانستیم این اتفاق می افتد. به زنی که کنارم نشسته بود نگاه کردم. شبیه مادرم بود. بوی مادرم را می داد. عطرش شبیه عطر مادرم بود. صدایش شبیه مادرم بود. نمی دانم همه ی مادر ها وقتی کسی ازشان تقاضای ازدواج می کند این قدر گیج و آشفته می شوند یا نه؟ مطمئنم مادرم آن مادری نیست که همیشه می شناختم...

(از سری کتابهای فندق) نویسنده: پائولا دانزیگر ترجمه: فرمهر منجزی انتشارات: افق

مشخصات


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب همیشه آمبر براون - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل