loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب همسفر شهدا - شهید ابراهیم هادی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب همسفر شهدا (زندگی نامه و خاطرات سید علیرضا مصطفوی) توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است.

این کتاب شامل دست نوشته ها و خاطرات طلبه ای بسیجی به نام "سید علیرضا مصطفوی" می باشد که به همت انتشارات "شهید ابراهیم هادی" جمع آوری شده و به چاپ رسیده است. "سید علیرضا مصطفوی" در سال 1366 به دنیا آمد. روزهایی که  اثرات مخرب جنگ در جای جای ایران زمین به چشم می خورد. وی  در مورد شجاعت و از خود گذشتگی های رزمندگان، حکایت های بسیاری شنیده بود. علاقه ی زیاد سید مصطفی به رهبر و اطاعت مطلقش از دستورات اسلام، پای او را به بسیج باز کرد. در مدت کوتاهی پایگاه بسیج را متحول نمود و بسیاری از بسیجیان به شخصیت وی علاقه مند شدند. سید مصطفی در تابستان سال 1388، وقتی در حال بازگشت از مناطق عملیاتی جنوب بود، به یاران شهید خود پیوست و راهی همان دیاری شد که در اصل متعلق به آن بود. کتاب حاضر بخش هایی از زندگی این جوان شهید را برای مخاطب روایت می کند؛ از روزهایی که تازه به بسیج ملحق شده بود، می گوید و تلاش های بی وقفه ی او را برای طلبه شدن بیان می دارد. "همسفر شهدا" علاوه بر این که زندگی نامه ی "سید علیرضا مصطفوی" را در بر دارد، شامل درس های بزرگی برای زندگی است که پیشنهاد می کنیم مطالعه ی آن ها را از دست ندهید.


فهرست


  • هوالشهید
  • چرا سید؟
  • امام رضا علیه السلام
  • صبح جمعه
  • پدر
  • هیئت بچه ها
  • راهنمایی
  • مکتب فاطمیه
  • تحول
  • سید شهیدان اهل قلم
  • راهیان نور
  • سفر کربلا
  • مسئول فرهنگی
  • کانون شهید آوینی
  • رهروان شهدا
  • ورزش
  • جلسات
  • اردو
  • امام القائم
  • سفر عشق
  • مداحی
  • عاشق شهدا
  • ولایت فقیه
  • ویژگی ها
  • انفاق
  • اخلاص
  • امر به معروف
  • آخرین نوروز
  • بهترین مشاور
  • انتخابات
  • تابستان 1388
  • سفر جنوب
  • روزهای آخر
  • همسفر شهدا
  • مسافر نجف
  • هدایت
  • حضور
  • اسوه
  • دل نوشته ها
  • اشعار
  • میکده عشق
  • آخرین دست نوشته ها
  • وصیت نامه
  • ضمائم و تصاویر

برشی از متن کتاب


سال 1384 بود. از سفر راهیان نور بر می گشتیم. سید علی کنار یکی از روحانیون کاروان نشسته بود. من پشت سر آنها نشستم. صحبت‌های آنها را می ‌شنیدم. سید با همان لحن متواضعانه شروع کرد در مورد حوزه سوال کردن. می گفت مدتی است در مورد رفتن به حوزه یا دانشگاه خیلی فکر می ‌کنم. با بچه های دانشجو خیلی مشورت کردم. با طلبه‌ها هم خیلی صحبت کردم. اما هنوز به نتیجه نرسیده ام. بعضی از بچه ‌ها می ‌گویند برو دانشگاه، همین رشته برق را ادامه بده. پول خوبی هم داره. اما خودم زیاد راغب نیستم. آقای روحانی گفت: من با شناختی که از شما دارم توصیه می کنم بروی حوزه. البته فکر نکنی درس ‌های حوزه سبک و راحته. بعد ادامه داد: در دانشگاه نهایت کاری که می کنی اینه که خوب درس بخوانی و کار خوبی پیدا کنی و آدم خوبی باشی. اما شما که توانایی کار فرهنگی را داری بهتره بری حوزه، چون اینطوری می تونی بهتر به اسلام و جامعه خدمت کنی. کار توی حوزه برای شما عاقبت بخیری داره. بعد از سفر با چند نفر از روحانیون مشورت کرد. وقتی راه صحیح را شناخت دیگر معطل نکرد. در حالی که ترم آخر برق صنعتی را در هنرستان می گذراند درس را رها کرد و به سراغ حوزه رفت! مدتی به صورت آزاد در کلاس ‌های درس حوزوی شرکت کرد تا این که زمان ثبت نام تابستانی حوزه آغاز شد. اما مشکلی پیش آمد. سید مشمول حساب می ‌شد و نمی ‌توانست طلبه شود! با این حال ثبت ‌نام نمود و در آزمون شرکت کرد، تابستان بود. سید سخت مشغول فعالیت‌های مسجد بود. هیچ وقتی هم برای مطالعه نداشت. گفتم: سید با این وضع بعیده قبول بشی. اما او تمام تلاش خودش را انجام داد. مدتی بعد، او را دیدم. سید می گفت شب قبل از امتحان هیئت داشتیم. درسم را خواندم اما درهیئت توسل پیدا کردم. از خدا خواستم اگر حوزه رفتن به صلاح من است مشکلم حل شود. نتایج آمد. سید در نهایت ناباوری قبول شد اما برخی از کسانی که خیلی مطالعه کرده بودند قبول نشدند! بعد از مصاحبه ی ورودی، مشکل سربازی سید هم حل شد. سید از ابتدای مهر، طلبه مدرسه امام القائم در اطراف میدان خراسان شد. صبح ها آنجا بود و عصرها برای مباحثه حوزه حاج آقا مجتهدی. به دروس حوزویاهمیت می داد اما از کار مسجد کم نمی ‌کرد. سید در حوزه در کنار درس مشغول کار فرهنگی شد. نصب جملاتی از شهدا به خصوص شهید آوینی در حوزه. برگزاری برنامه های فرهنگی و... *** ایستاده بودیم جلوی مسجد. یکی از رفقای قدیمی سید را دید. آمد جلو و بعد از سلام با تعجب پرسید: سید طلبه شدی؟! سید گفت چطورمگه! دوستش ادامه داد: مرد حسابی، مگه تو نمی خوای زندگی تشکیل بدی؟ از کجا می خوای پول در بیاری؟ طلبگی هم شغله؟ سید با لبخند نگاهی به او کرد و گفت اولا همه چیز دست خداست. خدا گفته شما دین من رو یاری کنید من هم شما را یاری می کنم. در ثانی مگه اون هایی که حوزه رفتن خانواده تشکیل ندادند. صفحه 54

(زندگی نامه و خاطرات سید علیرضا مصطفوی) انتشارات: شهید ابراهیم هادی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب همسفر شهدا - شهید ابراهیم هادی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل