loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب همخونه - مریم ریاحی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب همخونه نوشته مریم ریاحی توسط انتشارات پرسمان به چاپ رسیده است.

"همخونه" رمانی خواندنی با محتوایی عاشقانه می باشد که سرگذشت دختری جوان را روایت می کند. شخصیت اصلی داستان، "یلدا"، دختری جوان و خوش قیافه است که در سن 13 سالگی مادرش را در اثر سکته ی مغزی از دست می دهد و سپس با پدرش روزگار می گذراند اما 6 سال بعد نیز، پدرش در بستر بیماری افتاده و جان می سپارد. وی در این هنگام فقط 19 سال دارد و بنا بر وصیت پدر، "حاج رضا"، دوست قدیمی و صمیمی اش، یلدا را به عنوان فرزند خواندگی پذیرفته و او را به خانه اش می برد. حاج رضا مردی ثروتمند و سرشناس است که همه ی تاجران فرش او را می شناسد و وی را مورد احترام قرار می دهند. او در گذشته همسری وفادار و نجیب به نام "گلنار" داشت و از این زن، صاحب دو فرزند دختر با نام های "شراره" و "شهرزاد" و یک پسر به اسم "شهاب" شده بود. از قضا حاج رضا با زن جوانی از مشتریان دائم مغازه اش، صیغه کرده و همسرش را در شوک و غمی بزرگ فرو می برد؛ به طوری که از شدت این ناراحتی بیمار شده و سرانجام می میرد. فرزندان او پس از این واقعه، دیگر هرگز نتوانستند پدرشان را ببخشند؛ شهرزاد و شراره برای تحصیل به خارج از کشور رفته و شهاب نیز خانه را ترک می کند. این اتفاقات به شدت قلب حاج رضا را آزرده خاطر می کند اما با ورود یلدا به خانه اش این غم اندکی تسکین می یابد تا این که روزی تصمیم سخت و دشواری را برای یلدا و شهاب اتخاذ نموده و درصدد عملی کردن آن بر می آید و روایت هایی مهیج و رازآلود را برای خواننده شرح می دهد.


برشی از متن کتاب


در را بازکرد و از خانه بیرون آمد. پسر همسایه ی روبه رو که یلدا نامش را مزاحم (پشت شیشه) گذاشته بود، آماده و سرحال گویی منتظر یلدا بود، لبخندی زد و سلامی زیر لب داد. یلدا بی توجه به او راه افتاد، پسرک هم! تا ایستگاه اتوبوس راه چندانی نبود. یلدا به نرمی روی نیمکت سرد سایه بان دار ایستگاه نشست. ایستگاه تقریبا خلوت بود پسر جوان نزدیک یلدا ایستاد و تا آمدن اتوبوس تمام تلاشش را برای باز کردن باب آشنایی به کار بست اما تلاشش بی حاصل ماند و ناگزیر از ادامه مقاومت کنار یلدا باقی ماند. یلدا سربرگرداند تا او را اصلا نبیند. پسرک دست بردار نبود. با آرنج به پهلوی یلدا زد. یلدا خشمگین روی چرخاند و گفت: «چه کار می کنی؟!» – اِ، اِ، مؤدب باش دختر! مزاحمم؟! حالت و صدایش برای یلدا چندش آور بود، یلدا گفت: «مطمئن باش که هستی!!» -اگه مزاحمم، برم! -تردید نکن ! ببین، خیلی بی ادبی ها! (باز حالت نرمی و لبخند به خود گرفت و ادامه داد) من همسایه تون هستم! اسمم «پژمان» خواهرزاده ی اشرف خانم هستم، همسایه تون! می تونم اسم شما را بدونم؟! یلدا که فهمید حرف زدن و جواب دادن به او بی نتیجه است از جا برخاست و کنار خیابان ایستاد. چند نفری به صف منتظران اتوبوس اضافه شدند. پسرک بی توجه به رفتار یلدا به دنبالش آمد و کنارش ایستاد و ادامه داد: «من بچه ی تهران نیستم! دانشگاه قبول شدم، اومدم تهران پیش خاله ام. قصدم مزاحمت نیست. خیلی ازت خوشم اومده. می خواستم بیشتر باهات آشنا بشم. حالا این شماره رو ازم بگیری دیگه می رم، چون کلاس دارم و دیرم شده!» یلدا در دل به سادگی و سماجت پسرک می خندید و هم چنان پشت به او ایستاده بود. پسرک جایش را عوض کرد و روبه روی یلدا قرار گرفت و کاغذی را که در دست پنهان کرده بود، آهسته پیش آورد و گفت:‌ «تو رو خدا بگیرش…!» یلدا کلافه شده بود و چند قدم عقب تر ایستاد. از این که دیگران متوجه حرکات پسرک بشوند، خجالت می کشید. اخم ها را درهم کشیده بود و عصبانی ایستاده بود. صدای بوق اتومبیلی توجه او را به خود جلب کرد. اتومبیل برایش آشنا بود، گفت : «وای خدایا، اتومبیل کامبیزه.» وانمود کرد او را ندیده است. از پسرک فاصله گرفت. اتوبوس در حال نزدیک شدن بود. پسرک به دنبال یلدا رفت و باز نزدیک شد و کاغذ را جلو آورد وگفت: «تا نگیریش، نمی رم…» نگاه یلدا اتومبیل سفید رنگ آشنایی را غافلگیر کرد. تمام حواسش به اتومبیل کامبیز بود که جلوتر از ایستگاه متوقف شده بود. با آمدن اتوبوس یلدا بدون درنگ خود را در داخل اتوبوس انداخت. پسرک نیز سوار شد. یلدا حرص می خورد و بیرون را نگاه می کرد. سمت راستش کامبیز در کنار اتوبوس در حرکت بود. قلب یلدا تند می زد. نزدیک دانشگاه شدند.یلدا پیاده شد و آن چنان تند می رفت که گویی می دود. پسرک هم بدون شکایتی به دنبالش می دوید. عاقبت با زرنگی شماره را در جیب مانتوی یلدا انداخت و گفت:‌  «انداختم توی جیبت! زنگ بزنی ها! منتظرم…»

  • نویسنده: مریم ریاحی
  • انتشارات: پرسمان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب همخونه - مریم ریاحی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل