کتاب هفت نگار آسمانی | سرمدی

درباره‌ی کتاب هفت نگار آسمانی (خلاصه ای از هفت پیکر نظامی)

هفت پیکر از مثنوی های پنج گانه ی نظامی گنجه ای است که مورد توجه ارباب نظر و اصحاب ادب می باشد. به گفته مرحوم زرین کوب «هفت پیکر نظامی» آن هفت قصه شگفت انگیز و نفس گیر و پرماجرا که لعبتان هفت گنبد برای شاه نقل می کنند خیال انگیزترین و پررنگ و نگارترین منظومه از پنج گنج وی بشمار می آید.

نظامی با انتخاب قصه پردازی و داستان سرایی و خلق داستان های جذاب از موضوعاتی آشنا و گاه بی اندازه ساده در این مسیر شاهکارهایی بی نظیر خلق نمود. یکی از این آثار هفت پیکر است که با شبکه ی درهم تنیده ای از آرایشهای لفظی و معنوی و به ویژه نمادها، سمبل ها و رمزها زینت یافته است. نظامی در هفت پیکر حکایت افسانه آمیز زندگی بهرام گور ساسانی را دست مایه خلق اثری جاویدان قرار می دهد و حق آن است که سهم واقعیت و تاریخ در این اثر در برابر افسانه بسیار اندک است. بنابر نقل تاریخ، بهرام کودکی خود را در حیره سپری کرد و پس از مرگ به پشتیبانی مربی و پرورش دهنده اش نعمان برای بازپس گیری سلطنت که به تاراج شاهزاده دیگری رفته بود، تاج شاهی را از میان دو شیر ربود و برسر گذاشت. ماجرای سرگذشت بهرام در هفت پیکر با قصه ها، افسانه ها و داستان های فراوان آمیخته است و مجموعه ای شگرف از نمادها و اشارات و رمزها را در خود جای داده است. روایت قصه و ماجرای سخت رازآلود و شنیدنی و پرجاذبه هفت پیکر، قدرت و تسلط طبع نیرومند و خلاق نظامی را به رخ خوانندگان کشیده و آن ها را مات و مبهوت می گرداند.

فهرست

فصل اول: نماد و هفت پیکر فصل دوم: به نام ایزد بخشاینده فصل سوم: در نعمت پیغمبر اکرم فصل چهارم: معراج پیامبر اکرم (ص) فصل پنجم: سبب نظم کتاب فصل ششم: ستایش سخن و حکمت و اندرز فصل هفتم: در نصیحت فرزند خویش، محمد فصل هشتم: اغاز داستان بهرام فصل نهم: صفت سمنار و ساختن قصر خورنق فصل دهم: صفت خورنق و ناپیداشدن نعمان فصل یازدهم: شکارکردن بهرام و داغ کردن گوران فصل دوازدهم: کشتن بهرام شیر و گور را به یک تیر فصل سیزدهم: کشتن بهرام اژده ها را و یافتن گنج فصل چهاردهم: دیدن بهرام صورت هفت پیکر را در خورنق فصل پانزدهم: آگاهی بهرام از وفات پدر فصل شانزدهم: لشکر کشیدن بهرام به ایران فصل هفدهم: آغاز سخن فصل هجدهم: نامه پادشاه ایران به بهرام گور فصل نوزدهم: پاسخ دادن بهرام ایرانیان را فصل بیستم:برگرفتن بهرام تاج را از میان دو شیر فصل بیست و یکم: صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد فصل بیست و دوم: نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه فصل بیست و سوم: نشستن بهرام روز یک شنبه در گنبد زرد فصل بیست و چهارم: نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز فصل بیست و پنجم: نشستن بهرام روز سه شنبه در گنبد سرخ فصل بیست و ششم: نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ فصل بیست و هفتم: نشستن بهرام روز پنج شنبه در گنبد صندلی فصل بیست و هشتم: نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید فصل بیست و نهم: اندرز گرفتن بهرام از شبان فصل سی ام: بازخواست بهرام از وزیر ستمکار فصل سی و یکم: شکایت کردن مظلوم اول فصل سی و دوم: شکایت کردن مظلوم دوم فصل سی و سوم: شکایت کردن مظلوم سوم فصل سی و چهارم: شکایت کردن مظلوم چهارم فصل سی و پنجم: شکایت کردن مظلوم پنجم فصل سی وششم: شکایت کردن مظلوم ششم فصل سی و هفتم: شکایت کردن مظلوم هفتم فصل سی و هشتم: کشتن بهرام وزیر ظالم را فصل سی و نهم: پوزش خواستن خاقان چین از بهرام فصل چهلم: فرجام کار بهرام و ناپدیدشدن او در غار

برشی از متن کتاب

آغاز داستان بهرام   گوهر آمای گنجخانه راز گنج گوهر چنین گشاید باز کاسمان را ترازوی دو سر است در یکی سنگ و در یکی گهر است . از ترازوی او جهان دو رنگ گه گهر بر سرآورد، گه سنگ گاهی آید ز گوهری سنگی گاه لعلی ز کهربا رنگی گوهر و سنگ شد به نسبت و نام نسبت یزدگردد با بهرام آن زد و این نواخت، این عجب است سنگ با لعل و خار با رطب است هر که را این شکسته پایی داد آن لَطَف کرد و مومیایی داد . روز اول که صبح بهرامی از شب تیره برد بدنامی کوره تابان کیمیای سپهر کاگهی بودشان زماه و ز مهر در ترازوی آسمان سنجی بازجستند سیم ده پنجی خود زر ده دهی به چنگ آمد یافتند از طریق پیروزی در بزرگی و عالم افروزی . طالعش حوت و مشتری در حوت زهره با او چو لعل با یاقوت ماه در ثور و تیر در جوزا اوج مریخ در اسد پیدا زحل از دلو با قوی رایی خصم را داده بادپیمایی ذَنَب آورده روی در زُحلش وافتاب افتاده در حملش با چنین طالعی که بردم نام چون به اقبال زاده شد بهرام . پدرش یزدگرد خام اندیش پحتگی کرد و دید طالع خویش کانچه او می پزد همه خام است تخم بیداد بد سرانجام است پیش ازان حالتش به سالی بیست چند فرزند بود و هیچ نزیست