loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب هشت کوه - پائولو کنیه تی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب هشت کوه نوشته ی پائولو کنیه تی و ترجمه ی میلاد زکریا توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی داستان، "پیترو"، پسری جوان است که همراه با پدر و مادرش، در شهر "میلان" روزگار می گذراند. وی به تشریح روایت زندگی خود و گذشته ی پر فراز و نشیب و خاطرات زیبای والدینش می پردازد. در واقع پدر و مادر این پسر، دوران کودکی و نوجوانی خود را در یکی از روستاهای "ونتو" سپری کرده و با هم آشنا می شوند. مادر وی، در خانواده ای شش نفره پرورش یافته و تنها برادرش، "پیرو" را در نوجوانی از دست می دهد. از همین روی و جهت زنده نگاه داشتن یاد و خاطر برادر جوان مرگش، فرزند خود را پیترو نام گذاری می کند اما در لفظ همواره او را "پیترو" خطاب می نمایند. پدر "پیترو" نیز که پدرش را در سنین کودکی و طی جنگ از دست داده، در این روستا به رشد و بالندگی می رسد. زن و مرد مذکور، به کوهنوردی علاقه ی فراوانی داشته و در همین مسیر، دل باخته ی هم می شوند و در کوهستان نیز با یک دیگر پیمان زناشویی می بندند. اما مدتی بعد، زادگاه و سرزمین کودکی خود را ترک کرده و به شهر مهاجرت می کنند. با شروع زندگی جدید خود، هر یک شغلی را برای خویش دست و پا کرده و به زندگی پر دغدغه ی شهری تن می دهند اما همواره خاطرات لحظات شیرین گذشته آن ها را رها نمی کند؛ تا این که تصمیمی سرنوشت ساز را برای خود و "پیترو" اتخاذ کرده و با ماجراهایی خواندنی مواجه می شوند


فهرست


پیش درآمد بخش اول: کوه کودکی بخش دوم: خانه ی آشتی بخش سوم: دوستی در زمستان

برشی از متن کتاب


دهکده ی گرانا در حاشیه ی یکی از آن دره هایی قرار داشت که کسانی که از کنارشان می گذرند آن ها را بی اهمیت شمرده و نادیده می گیرند و در میان قله های خاکستری تیره ی بالای سرش و تخته سنگی که از پایین راه دسترسی به آن را مسدود می کرد به طور کامل گیر افتاده بود. بالای تخته سنگ، خرابه ی برجی هنوز بر دشت های پوشیده از علف مشرف بود. جاده ای خاکی از بزرگراه منطقه ی اصلی جدا می شد و سپس با سراشیبی ملایم ادامه می یافت. اولین بار که از این راه رفتیم ژوئیه ی 1984 بود. در مزارع داشتند با داس علوفه درو می کردند. معلوم شد دره پهناورتر از آن است که از بالا به نظر می رسید، پوشیده از جنگل در سمتی که در سایه قرار داشت و تسطیح شده در سمتی که در آفتاب قرار می گرفت؛ آن پایین، لای انبوه بوته ها، رودخانه ای می گذشت که هر چند درخشش آن به چشمم می خورد و دوباره پنهان می شد -  و این اولین چیز گرانا بود که به دلم نشست. آن موقع داستان های ماجراجویی را می خواندم و مارک تواین بود که عشق به رودخانه را در من بیدار کرده بود. با خود گفتم آن پایین می شود ماهی گرفت، توی رودخانه شیرجه زد، شنا کرد، درخت کوچکی را انداخت و یک کلک ساخت، و غرق در همین خیالات کمابیش متوجه دهکده ای که از پس پیچی که در جاده پدیدار شده بود نشدم. مادرم گفت: «همین جاست. یواش برو.» پدرم سرعتش را در راه رفتن آهسته کرد. از وقتی که راه افتاده بود مطیعانه از دستورات مادرم پیروی کرده بود. سرش را پایین آورد، از میان گرد و خاکی که ماشین بلند کرده بود به چپ و راست نگاه کرد و نگاهش روی اصطبل ها، مرغ دانی ها، انبارهای علوفه ی ساخته از الوار، خانه های سوخته یا ویران شده، ترکتورهای کنار جاده و علوفه بندها درنگ کرد. دو سنگ سیاه که دور گردن شان زنگوله بسته شده بود از حیاط خانه ای بیرون جستند. به جز یکی دو خانه ی جدیدتر به نظر می رسیدکل دهکده ار همان سنگ خاکستری کوه ساخته شده و هم چون برون زد یا ریزشی قدیمی به آن متصل بود. کمی جلوتر بزها مشغول چرا بودند. پدرم هیچ حرفی نزد. مادرم، که خودش به تنهایی این جا را پیدا کرده بود، نشان داد که کجا پارک کنیم، و از ماشین پیاده شد تا در مدتی که ما را بار و بنه را خالی می کنیم دنبال مالک بگردد. یکی از سگ ها پارس کنان به سمت مان آمد، و پدرم کاری کرد که هرگز از او ندیده بودم: دستش را به سمت سگ دراز کرد تا بو بکشد، به نرمی با او صحبت کرد و بین دو گوشش را نوازش کرد. شاید با سگ ها بهتر از هم نوعانش کنار می آمد. در حالی که بند کش باربند را باز می کردیم از من پرسید: نخوب، نظرت چه طور است؟» دلم می خواهد جواب بدهم خیلی قشنگ است. به محض پیاده شدن از ماشین بوی علوفه ...

نویسنده: پائولو کنیه تی مترجم: میلاد زکریا انتشارات: مرکز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب هشت کوه - پائولو کنیه تی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل