کتاب هالی حال به هم زن (فسقلی ها 28)

کتاب هالی حال به هم زن جلد بیست و هشتم از مجموعه ی فسقلی ها نوشته ی تونی گراس و ترجمه ی میترا لبافی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

" هالی " بیش تر وقت ها تنها بود. چون دوستانش او را به مهمانی های خود دعوت نمی کردند. حتما می پرسید چرا؟ به این خاطر که او هر بار به مهمانی می رفت با خود جعبه ای از کلکسیون جعبه هایش را می برد که توی آن پر بود از چیزهایی که حال همه را به هم میزد. او از انجام این کار لذت می برد و همیشه دوست داشت کاری انجام بدهد که حال دیگران به هم بخورد. پدر و مادر او از این رفتار زشتش خسته شده بودند. روزی پدرش با خود فکری کرد، او تصمیم گرفت برای این که هالی این رفتار زشت خود را کنار بگذارد، او را به خانه ی عمو " هیلی " ببرد...

اما به نظر شما چرا پدر هالی این تصمیم را گرفت؟ چرا خانه ی عمو هیلی؟ چه چیزی آن جا در انتظار هالی بود؟ با مطالعه ی داستان این کتاب موضوع کاملا روشن خواهد شد.

داستان های این مجموعه با زبانی ساده و قابل فهم، اشاره به مسائل تربیتی و اجتماعی کودکان دارد. شخصیت اصلی هر یک از داستان های این کتاب دختر یا پسر کوچولویی است که یک رفتار زشت و یا عادت منفی در خود دارد که در پایان داستان متوجه رفتار اشتباه خود می شود. چهار جلد از این مجموعه داستان ها در پایان کتاب فارسی دوره ی دبستان به عنوان کتاب مناسب برای کودکان معرفی شده است. مجموعه ی 30 جلدی فسقلی ها برگزیده ی کتاب برتر ششمین، هشتمین، دهمین و یازدهمین دوره ی جشنواره ی کتاب آموزشی رشد می باشد.

 

برشی از متن کتاب

" هالی " عادت بدی داشت. کارهایی می کرد که حال دیگران را به هم می زد. مثلا نوشابه گازدار می خورد و آروغ می زد. یا در جاهای شلوغ صداهای بدی از خودش در می آورد و هرهر می خندید. از جمع کردن کرم و حلزون هم خوشش می آمد. مادر هالی از کارهای زشت او خسته شده بود. روزی هالی از مدرسه به خانه آمد. به آشپزخانه دوید و با خوشحالی گفت: مامان، ببین چه کرک بزرگی از توی نافم در آورده ام! مادر صورتش را در هم کشید و گفت: اه...هالی، چه کارها می کنی! هالی خندید و به اتاق خودش دوید. او کرکی را که از توی نافش در آورده بود توی یک قوطی کبریت گذاشت. توی آن قوطی، چند ناخن شکسته و پوسته های خشک شده ی زخم هم بود. هالی قوطی را با دقت کنار قوطی ها و جعبه های دیگری توی کمدش گذاشت. او از این جعبه ها 15000 تا داشت، و از آن ها مثل یک گنج مراقبت می کرد. هالی خیلی دوست داشت که جعبه هایش را به دوستانش نشان بدهد. توی هر جعبه چیزی بود که حال دیگران را به هم می زد. به همین خاطر دوستان هالی هیج وقت او را به مهمانی هایشان دعوت نمی کردند. روزی پدر هالی تصمیم گرفت کاری کند که هالی عادت زشتش را کنار بگذارد. او فکری کرد و گفت: فهمیدم! باید او را به خانه ی عمو هیلی ببریم! هالی خوشحال بود که به خانه ی عمو هیلی می رود. اما نمی دانست چرا تا به حال او را به آن جا نبرده اند...

• برای پیش دبستانی ها و سال های اول و دوم
• از سری کتاب های بنفشه
• نویسنده: تونی گراس
• مترجم: میترا لبافی
• انتشارات: قدیانی