کتاب هارولد و تابلویی برای اتاقش (قصه های هارولد 6)

کتاب هارولد و تابلویی برای اتاقش جلد ششم مجموعه ی قصه های هارولد، نوشته ی کراکت جانسون با ترجمه ی فاطمه حجوانی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

" هارولد " برای اتاق خوابش نیاز به یک تابلو دارد، بنابراین مثل همیشه مداد شمعی بنفش خود را به دست می گیرد و شروع می کند به نقاشی کردن یک خانه و همان طور به کشیدن ادامه می دهد تا این که یک شهر کوچک در میان جنگل و تپه می کشد. او در حال کشیدن دنیای نقاشی های کودکانه اش است که از میان جنگل و دشت به یک اقیانوس با کشتی های مسافربری می رسد. او تصمیم می گیرد برای اینکه راه را به ماهگیرها نشان بدهد یک فانوس دریایی بکشد. او به راحتی از روی صخره ها و کوه های بلند عبور می کند و حالا سراَش درست بالای ابرها می باشد؛ اکنون هارولد متوجه می شود که اندازه ی او به طرز شگفت آوری بسیار بزرگ شده، درست به اندازه ی یک غول شده است. اما او بازهم به کشیدن نقاشی ادامه می دهد تا بتواند راه رسیدن به خانه را پیدا کند چون تنها راه بازگشت او به اندازه ی واقعی اش رسیدن به خانه است ...هارولد چه طور راه بازگشت به خانه را پیدا خواهد کرد؟" هارولد و تابلویی برای اتاقش " جلد ششم از مجموعه ی " قصه های هارولد " می باشد. شخصیت اصلی آن یک پسر کوچولوی باهوش و هنرمند است که دارای قوه ی تخیل کودکانه قوی می باشد. او عاشق نقاشی کردن است و یک مداد شمعی بنفش دارد و با کمک آن دنیای خود را آن گونه که دوست دارد و می خواهد، نقاشی می کند. این کتاب با تصویرسازی زیبا، متفاوت و متنی ساده علاوه بر سرگرم کردن کودکان دارای مطالب آموزنده ای می باشد که در بطن داستان نهفته است. کودکان با مطالعه ی این قصه ها یاد می گیرند که می توانند با تلاش، کوشش و کمک گرفتن از قدرت اندیشه دنیای خود را بسازند و در واقعیت به تمام خواسته های خود برسند. یکی دیگر از نکات مثبت این مجموعه تحریک قوه ی تخیل کودکان می باشد. عناوین جلدهای دیگر این کتاب عبارت است از: هارولد افسانه می گوید، هارولد در قطب شمال، هارولد در سیرک، هارولد و مداد شمعی بنفش، هارولد به آسمان سفر می کند.

 

برشی از متن کتاب

هارولد گفت: یک تابلو برای دیوار اتاقم می خواهم. این شد که با مداد شمعی بنفش خانه ای نقاشی کرد. بعد، خانه های بیش تری کشید که باهم یک شهر کوچک ساختند؛ شهری در جایی دور. شهر میان یک عالم جنگل و تپه بود. و در آخر جاده ای طولانی قرار داشت. هارولد گفت: شهر زیر نور مهتاب چه زیباست! آن وقت از نقاشی بالا رفت تا ماه را بکشد. آن بالا به خانه های زیر پایش نگاهی نگاهی انداخت و گفت: من غولم! ولی غول ها، همیشه مردم شهر را می ترسانند. هارولد با خودش گفت: چه خوب که کسی بیدار نشد و مرا ندید! از تپه ها بالا رفت. من چقدر بزرگم! سر هارولد بالای ابرها بود. او با چند قدم به آخر دشت رسید. و آخر همه ی دشت ها به آب می رسد. هارولد گفت: این دریاست. این ها هم مرغ های دریایی اند. پسرک آن قدر بزرگ بود که می توانست از این سر تا آن سر دریا راه برود. کشتی بزرگی از کنارش رد شد. کشتی مسافربر بود و از اقیانوس می گذشت. یک دفعه نهنگ بزرگی روی موج ها بالا آمد که آب را مثل فواره بالا می پاشید. بعد درست رو به روی هارولد یک قایق کهنه ی ماهیگیری پیدا شد. هارولد راحت از قایق جلو زد. دریا به تپه ای نوک تیز رسید. هارولد به چند صخره نیاز داشت تا از تپه بالا برود. از آب بیرون آمد و از تپه بالا رفت. یک دفعه دید که قایق خیلی به صخره ها نزدیک شده است. برای همین یک فانوس دریایی آن جا گذاشت تا راه را به ماهیگیرها نشان بدهد. و راهش را به بالای کوه های بلند ادامه داد. هارولد از بلندترین کوه هم بلندتر بود. با خودش گفت: من از همه چیز بلندترم...

(از سری کتابهای بنفشه) (فلسفه برای کودکان) نویسنده و تصویرگر: کراکت جانسون مترجم: فاطمه حجوانی انتشارات: قدیانی