loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نووه چنتو (تک گویی) | الساندرو باریکو

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره کتاب نووه چنتو (تک گویی)

کتاب "نووه چنتو" رمانی نو می باشد که توسط راوی و در قالب تک گویی هایی خواندنی، ماجراهای پیش آمده و در جریان وقوع، در یک کشتی مسافربری را شرح داده و داستانی جذاب را خلق می کند. راوی قصه، مردی بیست و چهار ساله و یکی از کارکنان کشتی مزبور است که از سن 17 سالگی در آن، به نواختن ترومپت پرداخته و از این طریق امرار معاش می کند. هم اکنون هفت سال از زمان ورودش به این کشتی می گذرد و دوست و همکاری نیز به نام "دانی بودمن تی. دی. لمون نووه چنتو" دارد که بسیار ماهرانه پیانو می نوازد و راوی قصه، همواره او را بزرگ ترین نوازنده ی روی اقیانوس خطاب می کند. "نووه چنتو" سال ها پیش، در همین کشتی به دنیا آمده و پس از تولد، والدینش او را رها کرده و ترکش می کنند. اما کاپیتان کشتی، وی را همانند فرزند خود، پرورش داده و از او نگهداری کرده است. او تاکنون از کشتی خارج نشده و هیچ تمایلی به زندگی در خشکی ندارد. به طور کلی، راوی حاصل تجربیات، طرز نگرش و تفکر خود راجع به مسافران کشتی در طی این هفت سال و هم چنین سرگذشت زندگی "نووه چنتو" را با استفاده از جملاتی ساده و صریح، بیان کرده و روایتی پر کشش را برای خواننده توصیف می کند.

خرید کتاب نووه چنتو (تک گویی)

کتاب نووه چنتو (تک گویی) اثر الساندرو باریکو و ترجمه ی حسین معصومی همدانی از انتشارات نیلوفر به همراه سایر کتاب های داستان خارجی را از کتابانه خریداری نمایید.


برشی از متن کتاب


اتفاقی بود که همیشه می افتاد، دیر یا زود. همیشه یکی بود که سرش را بالا می کرد... و می دیدش. حالا چه طور، گفتنش سخت است، می خواهم بگویم که... روی آن کشتی عده مان از هزار نفر هم بیش تر بود، با این حال از میان مسافرهای خرپول، مهاجران، و آدم های عجیب و غریب دیگر، و ما... همیشه یک نفر بود، فقط یک نفر از میان همه این ها، فقط یکی که پیش از همه... می دیدش. یکی که شاید داشت غذا می خورد، شاید هم فقط داشت روی عرشه قدم می زد... شاید هم داشت شلوارش را بالا می کشید... یک لحظه سرش را بالا می کرد، نگاهی به اقیانوس می انداخت... و می دیدش. آن وقت سرجایش میخکوب می شد، قلبش چنان می تپید که می خواست از سینه بیرون بیاید، و هر بار، هر بار خدا، باور کنید، رویش را به ما می کرد، به کشتی، به همه، و فریاد می زد (آداجیو و لنتی سیمو): امریکا. بعد همان جا می ماند، از جایش تکان نمی خورد، قیافه ای می گرفت که انگار می خواهند ازش عکس بگیرند، قیافه کسی که دست تنها آن را ساخته است، امریکا را ساخته است. شب ها، کار که تمام می شد، گاهی هم یکشنبه ها، شاید برادر زنش کمکش می کرد، همان یارو که بناست، آدم خوبی هم هست. اولش خواسته بود یک چیزی با تخته سه لایی بسازد، اما بعد اختیار کار از دستش بیرون رفته بود و امریکا را ساخته بود... کسی که اول از همه امریکا را می بیند. توی هر کشتی یک نفر از این آدم ها هست. و باور کنید که تصادفی نیست. به دید چشم هم نیست. دست سرنوشت است. این لحظه، از همان روز اول زندگی این یاروها، روی پیشانی شان نوشته شده است. حتی در بچگی شان هم، اگر خوب توی چشم شان نگاه می کردی، می دیدیش، امریکا را می دیدی که آن جاست، آماده است تا از جا بجنبد، راه بیفتد و سرتاسر عصب ها یا خون یا نمی دانم چی را طی کند، تا برسد به مغز و از آن جا به زبان و آخرسر به این فریاد (فریاد می زند:) امریکا. از همان اول، امریکا را درسته توی این چشم ها، چشم های کودکانه، می دیدی. امریکا را می دیدی که منتظر ایستاده است. این را از دانی بودمن تی. دی. لمون نووه چنتو شنیدم. بزرگ ترین نوازنده ای که روی اقیانوس پیانو زده است. می گفت چیزی که توی چشم آدم ها می خوانی چیزهایی است که خواهند دید نه چیزهایی که دیده اند، چیزهایی است که بعدا می بینند. این جور می گفت. من از این امریکاها زیاد دیده ام... هفت سال روی این کشتی، هر سال پنج شش سفر رفت و برگشت از اروپا به امریکا، همه اش توی اقیانوس خیس خورده باشی، طوری که وقتی از کشتی پیاده می شدی نمی توانستی راست شکمت بشاشی. نه این که مبال جابجا بشود، تو بودی که باز مثل گهواره تاب می خوردی. چون از کشتی می توانی پیاده بشوی، ولی از اقیانوس نه. من هفده سالم بود که سوارش شدم. و توی زندگی فقط یک چیز برایم اهمیت داشت: ترومپت بزنم. این بود که وقتی توی بندر سر زبان ها افتاد که برای کشتی «ویرجینین» دنبال آدم می گردند، من هم رفتم توی صف ایستادم. با ترومپتم. ژانویه 1927 بود. یاروی شرکت گفت که نوازنده داریم. گفتم می دانم و شروع کردم به زدن. او هم ایستاده بود و به من زل زده بود و هیچ احساسی توی صورتش دیده نمی شد. لب از لب وا نکرد، صبر کرد تا تمام کردم، و بعد پرسید: ــ این چی چی بود؟ ــ نمی دانم. چشم هایش برق زد و گفت: ــ وقتی ندانی چیست، حتما جاز است. بعد با دهانش حرکت عجیبی کرد، شاید لبخند می زد...

  • افسانه 1900
  • نویسنده: الساندرو باریکو
  • مترجم: حسین معصومی همدانی
  • انتشارات: نیلوفر

الساندرو باریکو


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نووه چنتو (تک گویی) | الساندرو باریکو" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل