loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نوری زیر دریاچه (اسکارلت و آیوی 4)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
165,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب نوری زیر دریاچه، چهارمین جلد از مجموعه ی اسکارلت و آیوی اثر سوفی کلورلی با ترجمه ی شهره نورصالحی توسط نشر پیدایش به چاپ رسیده است.

پس از وقوع ماجراهایی پرفراز و نشیب و اتفاقاتی خطرناک در مدرسه ی شبانه روزی روک وود، هم اکنون تمامی مردم، این مدرسه را به عنوان مکانی ناامن و خطرناک برای نوجوانان، تلقی می کنند. به طوری که نه تنها دیگر کسی حاضر نیست، فرزندش را به این مکان بفرستد بلکه، تعداد زیادی از والدین دانش آموزان نیز، فرزندان خود را از آن خارج کرده، و برای همیشه، آن ها را در مدرسه ی دیگری ثبت نام نموده اند. در چنین شرایطی خانم نایت، مدیر روک وود، تصمیم می گیرد که دانش آموزان را جهت گذراندن اوقاتی خوش و خاطره انگیز، به مدت یک هفته، به هتلی ساحلی ببرد؛ هتلی کم نظیر و زیبا که در کنار یک دریاچه قرار دارد. در واقع هدف اصلی نایت از این تصمیم، افزایش اعتبار و محبوبیت روک وود در میان اذهان عمومی می باشد. بنابراین، نایت مطابق روال همیشگی، با برگزاری جلسه ای عمومی، در حضور تمامی دانش آموزان، تصمیم خود را اعلام می کند. اسکارلت، آیوی و آریادنی، پس از شنیدن این خبر، همانند دیگران، بسیار هیجان زده و خوش حال می شوند. با فرا رسیدن روز موعود، خانم باولر و نایت، به عنوان اداره کنندگان دانش آموزان، ضمن برعهده گرفتن تمامی مسئولیت آن ها، همراه با دانش آموزان، به سوی هتل ساحلی حرکت می کنند. غافل از این که بر خلاف انتظارات و برنامه های آن ها، اتفاقات و وقایعی مهیج و غیر قابل پیش بینی، رخ خواهد داد و این دو زن و دانش آموزان شان را با ماجراهایی خطرناک مواجه خواهد ساخت.

کتاب "اسکارلت و آیوی"، عنوان اصلی مجموعه داستانی 6 جلدی می باشد که برای مخاطب نوجوانان به نگارش درآمده است. "اسکارلت" و "آیوی"، دو شخصیت اصلی داستان، خواهران دوقلویی هستند که از نظر ظاهری شباهت بسیار زیادی به یک دیگر دارند اما نوع رفتارها و خصوصیات اخلاقی هر یک نسبت به دیگری، متفاوت است. برخلاف اسکارلت که دختری بی باک، شجاع و جسور می باشد، آیوی، به شدت خجالتی و ترسو است. آن ها مادرشان را پس از تولد خود از دست داده اند و حالا پدرشان با زن دیگری ازدواج کرده است؛ زنی بداخلاق و بدجنس که مدام اسکارلت و آیوی را مورد آزار و اذیت قرار می دهد. بالاخره پس از اصرارهای مادر ناتنی، پدر دوقلوها، آن ها را به یک مدرسه ی شبانه روزی به نام روک وود می فرستد. اما رفتن اسکارلت و آیوی به مدرسه ی شبانه روزی هم، نه تنها آن ها را با زندگی آرام و بهتری رو به رو نمی سازد بلکه این دو دختر را نیز، درگیر مشکلات بیش تری می کند و روایت هایی خواندنی و پرماجرا را در اختیار مخاطب قرار می دهد.

 


برشی از متن کتاب


از صداهای آدم ها و صدای پاهایی که از راهرو می آمد، بیدار شدم. مطمئن بودم یک شمع کنار تخت هست، اما وقتی تو تاریکی دست کشیدم که برش دارم، سر جایش نبود. یک چیز دیگر هم سر جایش نبود. آیوی. تو تاریکی با تعجب پلک زدم. صدای داد و فریاد بلندتر و بعد، کم کم قطع شد؛ انگار یک نفر را تعقیب می کردند. حس مخصوص دوقلوها بهم گفت اتفاقی افتاده. از تخت پریدم پایین و کورمال به اسباب ها دست کشیدم تا در اتاق را پیدا کنم. صدای خرخر آریادنی می آمد، اما ... رز چی؟ صدایش را نمی شنیدم و نمی توانستم درست ببینم تا مطمئن بشوم. دیگر در فکر رعایت سکوت نبودم. آریادنی که خوابش سنگین بود و احتمال داشت آیوی در خطر باشد، همین طور رز. دویدم تو راهرو و به چپ و راست نگاه کردم. کجا رفتن؟ به نظرم آمد انعکاس داد و فریادشان از راه پله می آید. به طرف صدا دویدم و گرپ گرپ از پله ها رفتم پایین و کورمال، تو هال پایین دویدم تا به میز اطلاعات رسیدم. چراغ های آن جا هنوز روشن بودند، اما احتمالا خانم و آقای راج خیلی وقت پیش رفته بودند بخوابند. لحظه ای که به در ورودی هتل رسیدم، داشت بسته می شد. «وای، نه، بسته نشو!» چنگ انداختم و در را قبل از این که بسته شود، گرفتم. حیاط جلو هتل روشن بود و باران می آمد. آیوی و رز به دیوار چسبیده بودند و دو سایه ی قدبلند، که قطعا السی و کاساندرا بودند، جلو آن ها ایستاده بودند. زیر لبی فحش شان دادم. صدای کاساندرا را شنیدم: «دیگه نمی تونی فرار کنی، دیوونه ی عوضی.» بی صدا رفتم جلوتر. باران موهایم را به صورتم چسباند. آن دو تا عفریته مرا نمی دیدند و این یک امتیاز به نفع من بود. آیوی گفت: «دست از سرش بردار.» شمعی که دستش بود توی باد پت پت می کرد و شعله می کشید. «اون هیچ وقت به شما کاری نداشته.» هوا سرد بود و من سعی می کردم فراموش کنم که فقط یک لباس خواب و یک جفت جوراب پوشیده ام. نوک پنجه رفتم جلو. السی با عصبانیت شیهه کشید: «ما می دونیم کار توئه! این دفعه دیگه مچتو گرفتیم!» آیوی گفت: «ما اصلا نمی دونیم شما دو تا راجع به چی حرف می زنین.» و همان لحظه چشمش به من افتاد. انگشتم را گذاشتم روی لبم و او فوری نگاهش را به جای دیگری انداخت. نزدیک تر که شدم، دیدم رز سر تا پا خیس آب است. از بارون؟ یک لحظه فکر کردم و ... نه، انگار دوباره افتاده بود توی دریاچه. آخه چه اتفاقی افتاده؟ کاساندرا از عصبانیت می لرزید: «تو گردنبند منو دزدیدی. بعدش دزدکی آمدی تو اتاق مون! به چه جراتی این کارو کردی؟ هان؟ به چه جراتی؟» این را گفت و دستش را انگار که می خواهد به رز سیلی بزند، دراز کرد ... دستش را تو هوا گرفتم. با عصبانیت برگشت رو به من: «چی ...» گفتم: «دستتو بهش نمی زنی!» درست است که قدش از من بلندتر بود، اما قوی تر نبود. بازویش را محکم چسبیده بودم و ...

نویسنده: سوفی کلورلی مترجم: شهره نورصالحی انتشارات: پیدایش

سوفی کلورلی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نوری زیر دریاچه (اسکارلت و آیوی 4)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل