loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
65,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید نوشته میچ البوم و ترجمه ماندانا قهرمانلو توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.

کتاب "نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید" رمانی ادامه دهنده ی کتاب "پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید" است که در رابطه با جزئیات زندگی پر فراز و نشیب و عمر کوتاه زنی جوان، روایت هایی جذاب را برای مخاطب شرح می دهد. "آنی"، شخصیت اصلی داستان، زنی زیبا، لاغر و قد بلند با گیسوانی بلند و مجعد به رنگ قهوه ای طلایی روشن می باشد که به عنوان پرستار در یک بیمارستان به فعالیت می پردازد. وی سال ها پیش، در سن هشت سالگی، به هنگام بازی در یک شهربازی کنار اقیانوسی در محل اقامت خویش، توسط "ادی"، تعمیرکار هشتاد و سه ساله ی دستگاه های شهربازی، از مرگ حتمی نجات یافته و به زندگی خود ادامه داده است و حالا در سن سی و یک سالگی، ساعات پایانی عمر خود را طی می کند. آنی در این ساعات به تازگی به عقد "پائولو" در آمده است؛ پائولو، مردی جوان با چشمانی آبی رنگ و موهایی پرپشت می باشد که در دوران دبستان، هم مدرسه ای آنی بوده. به هنگام مراسم ازدواج و رقص و پایکوبی، زن قصه، پیرمردی آشنا را می بیند؛ در واقع این پیرمرد روح ادی، می باشد که به سراغ او آمده است. در این لحظات، آنی و پائولو، غرق در شادی هستند، غافل از این که سرنوشتی شوم در انتظار آن ها بوده و لحظاتی سخت و دشوار را برای شان رقم خواهد زد.


برشی از متن کتاب


روزی که آن حادثه ی سرنوشت ساز اتفاق افتاد، آنی خرگوشی از جنس مفتول های پرزی پیپ پاک کن به دست داشت (مثل خرگوشی که هم اکنون پائولو به او داد): هدیه ای از سوی پیرمرد ریش داری که آنی اکنون او را در جشن عروسی اش می دید. مردی که بیش تر از بیست سال پیش مرد. نامش ادی بود. او در روبی پی یر کار می کرد. شغلش تعمیر دستگاه های سواری بود. او هر روز به ریل ها روغن می زد و پیچ ومهره ها را سفت می کرد و در شهربازی راه می رفت و نگاه می کرد و گوش می داد تا ببیند مشکلی وجود دارد یا نه. ادی در جیب پیراهن کارش مفتول های پرزی پیپ پاک کن نگه می داشت تا آن ها را برای مشتری های کوچک تر بپیچاند و به پیکرهای اسباب بازی تبدیل کند. بیرون رفته بود. وقتی آنی به ادی نزدیک شد، آن مرد داشت به اقیانوس زل می زد؛ دخترک شلوارک پاچه بریده و پیراهن آستین کوتاه و یقه گردی به رنگ سبز لیمویی پوشیده بود که اردکی پویانمایی شده جلویش وجود داشت. «من رو ببشخین، ادی حف ظت؟ » دخترک نوشته ی روی وصله ی پیراهن ادی را خواند. ادی آهی کشید و گفت: «فقط ادی.» «ادی؟» «اوم؟» «می تونی برام یه چیز درست کنی؟ یه...؟» آنی دستانش را به هم دیگر چسباند، گویی دعا می کرد. «زود باش، گوگولی. من کل روز وقت ندارم.» «می تونی برام یه حیوون درست کنی؟ می تونی؟» ادی بازیگوشانه به بالا نگاه کرد، طوری که انگار مجبور بود در این باره فکر کند. بعد مفتول های پرزی و زرد پیپ پاک کنش را بیرون آورد و برای دخترک یک خرگوش درست کرد ـ دقیقاً مثل خرگوشی که همین الان پائولو به او داد. «خیلی ممنوووون.» آنی این را گفت و رقص کنان رفت و دور شد. دوازده دقیقه بعد، ادی از دنیا رفت. *** حادثه ی مرگبار زمانی اتفاق افتاد که یکی از ارابه های برج سقوط شل شد، دستگاهی به نام سقوط آزاد فردی که در فاصله ی هفتاد متری بالای زمین قرار داشت. ارابه مثل برگی پژمرده آویزان شد، در حالی که ارابه سوارها به سوی امنیت کشیده شدند. ادی که داشت از پایین این صحنه را مشاهده می کرد، فهمید که یکی از کابل ها یک جورهایی پاره و ریش ریش شده. اگر آن کابل تقی می شکست، ارابه سقوط می کرد. ادی فریاد زد: «برین عقب!» جمعیت زیر دستگاه متفرق شدند. اما آنی گیج و آشفته در جهت اشتباه دوید. و ترسان و لرزان زیر پایه ی برج سقوط در خودش جمع شد، به حدی ترسیده بود که نمی توانست تکان بخورد. کابل شکست. ارابه سقوط کرد. اگر ادی لحظه ی آخر روی سکو شیرجه نمی زد و دخترک را از سر راه ارابه هل نمی داد، گرفت. اما تکه ای از آنی را نیز گرفت. دست چپش. قطعه ی بزرگی از فلز ارابه بر اثر آن برخورد شل شد و شکست و جدا شد و درجا دست آنی را از استخوان جدا کرد. بعضی از کارگرها که قدرت تصمیم گیری سریع داشتند آن عضو خون آلود را روی یخ گذاشتند و امدادگران فوراً آنی را به بیمارستان بردند که آن جا جراحان چندین ساعت تاندون ها، عصب ها و شریان ها را ترمیم کردند و پوست را پیوند زدند و با استفاده از پلاک ها و پیچ ها دست و مچ را دوباره به هم دیگر متصل کردند. این حادثه دوروبر ایالت خبرساز شد. روزنامه نگارها به آنی لقب دادند: معجزه ی کوچک روبی پی یر. غریبه ها برایش دعا کردند. حتی بعضی ها در پی دیدار با او بودند، گویی آنی، به واسطه ی نجات یافتن، رازی برای فناناپذیری داشت...

(ادامه ی کتاب در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند) نویسنده: میچ البوم مترجم: ماندانا قهرمانلو انتشارات: قطره


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل