loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نفرین دفراش (دشت پارسوا 3)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره کتاب نفرین دفراش (دشت پارسوا 3)

مدت هاست که از زندگی ماندانا، در دشت پارسوا، دنیای جادوگران می گذرد؛ اینک ماندانا با دستور تهیه تمام مواد و معجون های گیاهی کارگاه رازیان آشناست. زمان به سرعت سپری می شود و رفته رفته ماندانا با تمام قوانین زندگی در دنیای جادوگران آشنا شده و بر توانایی هایش افزوده می شود؛ مثلا به همراه سه جادوگر جوان در نبردی، مار - اژدهای بزرگی را شکست می دهد و یکی از چهار جادوگر قهرمان و برتر دشت می شود یا در رقابتی تمام آب های جهان را به فرمان خود درمی آورد و لقب دختر آب ها را به خود اختصاص می دهد و به این ترتیب موفق می شود که خود را به جامعه جادوگران دشت پارسوا ثابت کند.

مدتی است که ماندانا در خواب کابوس های عجیب و غریب و آزار دهنده ای می بیند؛ مثلا یک شب چهره ی زنی با گیسوان سیاه که بر کژدم غول پیکری سوار شده را می بیند و هراسان از خواب بیدار می شود؛ ماندانا تصمیم می گیرد که به سراغ درخت بید خرد که با عالم ماورا ارتباط دارد برود و دلیل کابوس های شبانه خود را از درخت بید خرد بپرسد؛ بید خرد عنوان می کند که خواب های ماندانا از ذهن ناآرام و مشوش او سرچشمه می گیرد و بی خوابی و بدخوابی هایش فقط با قدرت درونی خودش درمان می شود. او بیان می کند که خبری از ماورا درباره ماندانا دریافت کرده اما اجازه افشای آن را ندارد و به ماندانا قول می دهد تا سپیده ی صبح فردا خود او از آن خبر مطلع می شود. ماندانا غرق در افکارش به کارگاه می رود و سرگرم تهیه محلول ها و معجون های سفارشی مشتریان می شود. قرار است که امشب مراسم شب یلدا برگزار شود و همه مردم دشت در این مراسم شرکت کنند؛ اما چند لحظه ای از شروع مراسم نمی گذرد که ...

مجموعه ی دشت پارسوا مجموعه ای تخیلی مشتمل بر شش جلد می باشد که در فضایی سحرآمیز و آمیخته با اوهام رقم می خورد. نویسنده در این مجموعه کتاب ها می کوشد تا علاوه بر پرداختن به افسانه ها و آداب و رسوم کهن ایرانی آنها را به عالم خیال برده و با دید دیگری از آنها سخن بگوید و بر جذابیتشان بیفزاید. شخصیت اصلی این کتاب ها دختر 19 ساله ای به نام ماندانا است که در یک سانحه رانندگی پدر و مادرش را از دست می دهد؛ و توسط یک جادوگر به نام رازیان نجات پیدا می کند؛ این جادوگر از توانایی های خودش در اختیار ماندانا قرار می دهد و او را به سرزمین پارسوا که محل زندگی پریان و جادوگران است می برد؛ جایی که هیچ آدمیزادی اجازه ی ورود ندارد. ماندانا با کمک رازیان با آداب و رفتار جادوگران آشنا می شود و کم کم قدرت جادوگران را نیز پیدا می کند. در این بین و در جریان زندگی ماندانا در دشت پارسوا، اتفاقات و حوادثی رخ می دهد که جریان داستان های هر جلد را رقم می زند.

خرید کتاب نفرین دفراش (دشت پارسوا 3)

کتاب نفرین دفراش سومین جلد از مجموعه ی دشت پارسوا اثر مریم عزیزی از نشر افق به همراه سایر کتاب های کودک و نوجوان را از فروشگاه کتابانه خریداری نمایید.


فهرست


بخش چهارم: سیب باغ های توس فصل 1: رﺅیا و واقعیت فصل 2: داشته ها و نداشته ها فصل 3: چتر طبیعت فصل 4: معجون اشک فصل 5: مهمانی سپاس فصل 6: یک دقیقه زودتر فصل 7: گل فرشتگان فصل 8: همه و هیچ کدام فصل 9: شبیه هیچ کس فصل 10: سیب باغ های توس فصل 11: طعم حقایق فصل 12: فطیر هفت گیاه فصل 13: شلاق جهنم فصل 14: هیولای خواب فصل 15: زبان فکر فصل 16: ماهی های گمشده فصل 17: با هم و جدا از هم فصل 18: ابرهای باران زا بخش پنجم: ارباب خوشبختی های کوچک فصل 19: تضمین با هم بودن فصل 20: رﺅیای یکسان  

برشی از متن


صبح روز هفتم بهمن به بهانه ی اینکه می خواهد خانه و آشپزخانه را تمیز کند از هورن خواست تا شب به خانه نیاید و به محض خروج او از خانه یکراست به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ی شیرینی و کیک و سایر خوردنی ها شد. شبی بود که باید مایه ی شادی هورن می شد. بعدازظهر، درست زمانی که کیک مخصوصش را روی لبه ی پنجره می گذاشت تا خنک شود، هورن را دید که با سر و رویی نامرتب از پیچ بوته ها به خانه نزدیک می شد. با دستپاچگی خوراکی ها را درون انباری چپاند و لوازم آشپزی روی میز را به درون ظرفشویی راند، بعد هم پارچه ی گردگیری و جارو در دست به سرسرا جهید. هورن در را باز کرد و وارد شد. ماندانا بی خیال به طرف او چرخید، ولی وقتی ظاهر او را دید، سوالش درباره ی علت زود برگشتن هورن به خانه از یادش رفت. آن ماده ی لزج ارغوانی رنگی را که از سر و روی او به زمین می چکید خوب می شناخت. هورن کیف و کتابش را گوشه ای گذاشت و یکراست به گرمابه رفت. ماندانا روی مبل نشست و به تابلوی بزرگ نیمه ترمیم شده ی بالای بخاری خیره شد که از معدود اشیای جان به در برده از حمله ی خفاش - آدم ها بود. ناگهان همه چیز در ذهنش روشن شد. هورن در مدرسه و با همکلاسی هایش مشکل داشت. افرادی که در حاشیه ی زمین لیپراس او را دوره کرده بودند به طور حتم دشمنانش بودند. چطور این قدر نسبت به حقایق نابینا شده بود؟! پارچه ی گردگیری و جارو را کناری انداخت. باید کاری می کرد، ولی نه حالا. آن شب شب او و هورن بود. هورن بعد از ورود به آشپزخانه و دیدن خوراکی های ویژه ی روی میز لبخند می زد که چندان حقیقی نبود، اما تا همین حدش هم برای ماندانا دلگرم کننده و فراتر از انتظار بود. در سکوت شام خوردند و بعد نوبت به بریدن کیک رسید. ماندانا کارد را به دست او داد و از طرف دیگر میز به او خیره شد که پوشیده در نیم تنه ی آبی روشنش بزرگسال تر از همیشه به نظر می رسید. همان وقت چند ضربه به در خورد. هورن دست نگه داشت و ماندانا در را باز کرد. گلی خدمتکار عمارت خاکزاد پشت در بود. او بسته ی بزرگی را که همراه داشت به دست ماندانا داد و گفت: "این هدیه ی کوچک رو آقای فیروزی برای شاگردتون، هورن داتیاب فرستادن." بعد هم سری به احترام خم کرد، چرخید و در تاریکی آمیخته به روشنایی برف و یخ چند قدمی دور شد و با جادویی پنهان از نظر ناپدید شد. هورن کاغذ بسته را باز کرد و بعد هم در جعبه ی سیاه رنگ را که از پس آن نمایان شده بود. با شگفتی به ابزار درون جعبه خیره شد و گفت: "باید یه جور ساز باشه." ماندانا سری تکان داد: "این ساز مورد علاقه ی همه ی آدمیزادهای هم سن خودته. یادمه یه زمانی آرزوی داشتنش رو داشتم ..." ساز را از جعبه اش بیرون آورد و به روش درست بین دو دست و زانوی او قرار داد. هورن در انتظار توضیح، به او خیره ماند. ماندانا گفت: "این طوری نگام نکن. من از موسیقی هیچی سرم نمی شه."    

  • نویسنده: مریم عزیزی
  • انتشارات: افق

مشخصات

  • مترجم مریم عزیزی
  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 2
  • سال انتشار 1398
  • تعداد صفحه 264
  • انتشارات افق

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نفرین دفراش (دشت پارسوا 3)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل