loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نخودی (داستانهای چشم قلمبه 4)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
55,000 تومان
* تنها 4 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

درباره کتاب نخودی (داستانهای چشم قلمبه 4)

در زمان های خیلی دور پیرمرد و پیرزنی زندگی می کردند که فرزندی نداشتند. یک روز پیرزن تصمیم می گیرد آش نذری پخش کند تا شاید خداوند به آن ها فرزندی بدهد. او مشغول پاک کردن نخودها می شود که یکدفعه یکی از نخودها از ظرف بیرون پریده و به یک دختر بچه‌ی زیبا تبدیل می شود و نامش را " نخودی " می گذارند. از آن روز به بعد آن ها خیلی شاد و خوشحال بودند تا روزی که نخودی به همراه دوستانش برای بازی به صحرا می روند و در چنگال دیو بدجنس گرفتار می شوند...

جنس صفحات این کتاب از نوع گلاسه بوده و دارای جلد سخت می باشند، که همین امر موجب ماندگاری بیشتر آن می شود. با مطالعه ی این کتاب کودکان متوجه خواهند شد که همیشه و در هر شرایطی باید از فکر و اندیشه ی خود کمک بگیریم تا راه درست را انتخاب کنیم. " نخودی " جلد چهارم از مجموعه کتاب هایی با عنوان " داستان های چشم قلمبه " می باشد.

شکل ظاهری این کتاب به گونه ای طراحی شده است که روی صفحه ی آخر آن دو عدد چشم متحرک عروسکی قرار گرفته و روی تمام صفحات این کتاب جای این دو چشم با دقت و ظرافت تمام به صورت دو حفره ی تو خالی مشخص شده است. حتی روی جلد کتاب نیز این حفره ها قرار گرفته اند. متحرک بودن چشم ها و داشتن ظاهر متفاوت و کودکانه ی این کتاب با سایر کتاب ها یکی از دلایل محبوبیت این مجموعه بین کودکان می باشد و کودک شما سریع تر و راحت تر با کتاب ارتباط برقرار کرده و جذب آن می شود بویژه برای کودکانی که علاقه ای به مطالعه ی کتاب از خود نشان نمی دهند این گونه کتاب ها می توانند بهترین گزینه باشند.

مجموعه کتاب های " چشم قلمبه " در ده جلد با داستان های مختلف به صورت جداگانه چاپ و منتشر شده است که عناوین جلدهای دیگر این کتاب عبارت است از:مهمان های ناخوانده، ماه پیشونی، نمکی، ننه سرما، دختر نارنج، علی بابا و چهل دزد، شاهزاده و سیب طلا، خرگوش و لاک پشت، سه بچه خرگوش

برشی کتاب نخودی (داستانهای چشم قلمبه 4)

روزی روزگاری دور، در روستایی زن و مرد پیری زندگی می کردند. آن ها خیلی باهم مهربان بودند اما فرزندی نداشتند. روزی زن خانه تصمیم گرفت که آش نذری بپزد، تا شاید خداوند به آن ها فرزندی بدهد. پس مشغول کار شد. نخودها را یکی یکی پاک کرد و داخل قابلمه ریخت. که ناگهان یکی از نخودها بیرون پرید و تبدیل شد به یک دختر بچه ی خیلی کوچولو و ریزه میزه و زیبا، پیرزن گفت: وای خدایا! تو دیگه کی هستی؟ نخود گفت: من نخودی ام دختر شما، مگه همین را از خدا نمی خواستی؟ خوب منم اومدم تا دخترت بشم. پیرزن از خوشحالی نخودی را در آغوش گرفت و رفت تا این خبر خوب را به همسرش بدهد. از آن روز به بعد صدای خنده و شادی در خانه ی آن ها شنیده می شد. نخودی دختر خیلی خوبی بود و با اینکه کوچک بود در تمام کارها به پدر و مادرش کمک می کرد. روزی از مادرش اجازه خواست تا با دختران محله برای بازی به صحرا برود. پدر و مادرش قبول کردند و گفتند: برو، اما مراقب خودت باش. نخودی با بچه ها برای بازی به صحرا رفت. آن ها تا غروب با هم بازی کردند و گفتند و خندیدند. کم کم هوا داشت تاریک می شد آن ها می خواستند به خانه برگردند که ناگهان صدای دیوی را شنیدند که به آن ها نزدیک می شد. دخترها جیغ کشیدند و می خواستند فرار کنند، اما دیگه دیر شده بود. دیو همه ی آن ها را گرفت و در یک کیسه ی بزرگ ریخت و با خود برد. در روستا همه نگران بچه هایشان بودند. پدر و مادر نخودی مدام برایش گریه می کردند. اما در خانه ی دیو دخترها بر سر سفره ای پر از غذا نشسته بودند. نخودی به بچه ها گفت: نخورید بچه ها او می خواهد شما را چاق و چله کند بعد بخوردتان. اما بچه ها گرسنه بودند و همگی از غذایی که دیو آماده کرده بود خوردند جز نخودی، شب که شد دخترها یکی یکی به خواب رفتند. دیو صدا زد: آهای کی خوابه؟ کی بیدار؟...

کتاب نخودی نوشته‌ی معصومه سلمان توسط انتشارات آریا نوین به چاپ رسیده است.



  • نویسنده: معصومه سلمان
  • تصویرگر: معصومه پورمند
  • انتشارات: آریا نوین
 

معصومه سلمان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نخودی (داستانهای چشم قلمبه 4)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل