کتاب نجات یافتگان (وقایع کلاغیه: واقعه ی سوم)

کتاب وقایع کلاغیه - واقعه سوم: نجات یافتگان، نوشته کلم مارتینی با ترجمه پژمان طهرانیان در نشر نو به چاپ رسیده است.

وقایع کلاغیه مجموعه ای می باشد که واقعه اول با عنوان "خودسران"، واقعه دوم با نام "طاعون زدگان" و  واقعه سوم یعنی "نجات یافتگان" در سه جلد نگارش شده اند که همه آن ها از زبان کلاغ ها بیان می شوند. این کتاب ها دارای راوی و داستان های مستقلی هستند و شخصیت های اصلی آن ها کلاغ هایی با هوش و شعور انسانی می باشند که برای زندگی شان فرهنگ و آداب به خصوصی دارند. وقایع کلاغیه، کلیله و دمنه های معاصرند و حرف های زیادی درباره زندگی و زمانه برای گفتن دارند. در خط به خط کتاب میزان شیفتگی نویسنده به کلاغ ها به خوبی پیداست. او با تمام عشق از روحیه و خلق و خوی کلاغ ها می نویسد و زندگی جمعی آن ها را برای مخاطب به تصویر می کشد. ایده نوشتن در مورد این موجودات، زمانی که نویسنده در انتظار بازگشت دخترش از مدرسه بود شکل گرفت. او با دیدن دسته های بزرگ کلاغ ها در آسمان به این نتیجه رسید که در مورد آن ها کتاب بنویسد. این وقایع در مدت کمی آن قدر به محبوبیت رسیدند که به زبان های فرانسوی، آلمانی، هلندی، سوئدی و ژاپنی ترجمه شدند و یک شرکت معتبر کانادایی امتیاز آن را برای ساخت یک انیمیشن خریداری کرد. واقعه سوم یعنی نجات یافتگان آخرین جلد از این مجموعه می باشد که برای اولین بار در سال 2006 منتشر شده است. در "نجات یافتگان" داستان از دید یک کلاغ روایت می شود اما کم کم با اضافه شدن خرده روایت هایی که همین راوی در مورد بقیه کلاغ ها می گوید، پای دیگر کلاغ ها نیز به داستان باز می شود و تصویر زیبایی از زندگی آن ها به خواننده نمایش داده می شود.

برشی از متن کتاب

بعد از تبعید کریک جمع آوری ادامه داد که هیچ وقت آن جا نبوده است انگار هیچ وقت وجود نداشته است اما با یک استثنا حرف هامان رنگ و بوی او را گرفته بود امکان نداشت از کیپ حرف زده شود و بلافاصله حرف کریک هم به میان نیاید. در دسته مان اغلب یاد کریک می افتادیم به خصوص کیم و کیف جای خالی اش را حس می کردند آخر شب ها به گرد و غباری که فرو می نشست چشم می دوختم و از خودم می‌ پرسیدم او حالا کجاست چطور می تواند زنده بماند. کیپ که قبلا مصمم بود همه را به آشیانه‌ های امن برسانند انگار با این اتفاق به سکونی درونی رسیده بود دیگر حرفی از کریک نمی زد اما بارها میدیدمش که با نگرانی به همان سمتی چشم دوخته که کریک پرواز کرده بود وقتی دوباره جمع شدیم یکی از پیرترین های دسته که کلاغ 35 ساله بلند قامتی بود اشاره کرد که می‌ خواهد حرف بزند. کورو از قبل به ما اطلاع داده بود که این کلاغ به خاطر سن و سالش جایگاهی که بین خانواده‌های جنوبی دارد و حرمتی که خانواده خودش برایش قائل هستند یکی از بانفوذ های دسته است بنابراین ما دلگرم بودیم به این که او هنوز حرفی نزده است چون فرض را بر این گذاشته بودیم که هر کس تا حالا از حرف زدن خودداری کرده منتظر فرصت بوده چون به خیال ما داشته با ما همدردی می کرده است. او فرود آمد نشست و قبل از این که چیزی بگوید مدتی طولانی را صرف رسیدن به سر و وضع اش کرد. با صدایی نازک و لرزان گفت: باد بال‌های توانایی دارد بر فراز قله ها پرواز می کند آرام از میان جنگل ها می گذرد به اعماق غار ها می رود باد مسافر حیرت انگیزی است رفقا. و وقتی به لانه می رسد همین جاست که می نشیند. نگاهش را از یک سر افق جنوب به سر دیگرش انداخت و دنباله حرفش را این طور گرفت: آن ابرهایی که آن جا هستند باد آشیانه اش را میان آن ها می سازد باد وقتی با قدرت پرواز می کند چه چیز می‌تواند شکستش بدهد؟ چمن‌ها سر فرود می‌ آورند درختان بلند می شکنند زمین ناله می کند از هم می شکافد و مانند گرد و غبار رانده می شود به جایی که او اراده کند باد امروز میان ماست رفقا. با ما حرف می زند وقتی با قدرت بیاید با خود تغییر می آورد. باران های بهاری. کولاک های زمستانی. این غریبه ها این پرنده های هم بال  گرد هم آمده ها همه باد را به یاری طلبیده اند و من به شما می‌ گویم که تغییر در راه است نمی‌ توانیم از آن بگریزیم نمی‌ توانیم از آن پنهان شویم و اگر در برابرش مقاومت کنیم زنده نمی مانیم به هر حال این اتفاقی است که افتاده و این غریبه ها بر پشت آن باد پرواز می‌ کنند و من یکی که رو در روی آن ها نمی ایستم. کیپ سر تکان داد و این گویای احساسات همگی ما بود که حس می کردیم با این بیانیه از همراهی بخش عظیمی از آن دسته محروم شده ایم.

نویسنده: کلم مارتینی ترجمه: پژمان طهرانیان انتشارات: نشر نو