loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نجات (نگهبانان گاهول 3)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب نجات سومین جلد از مجموعه ی نگهبانان گاهول، اثر کاترین لسکی و ترجمه ی بهنام حاجی زاده توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.

پس از پشت سر گذاشتن ماجراهایی غیر قابل پیش بینی، هم اکنون، سورن در کنار دوستان خود، حفار، شفق و گیلفی و هم چنین خواهر عزیزش، اگلانتین، درون آشیانه ای کوچک، در نزدیکی درخت گاهول کبیر زندگی می کند. او و دوستانش پس از فراگیری تخصص ها و علوم مختلف، همراه با اساتید خود، برای ایجاد امنیت در قلمروی جغدها کوشش می کنند و عازم ماموریت های مختلفی از جمله نجات جان بوفچه های کوچک می شوند. ماموریتی که پیش تر، موجب پیدا شدن اگلانتین و نجات جان او نیز شده است. اصل ماجرای این جلد، از حدود دو ماه پیش آغاز می گردد؛ یعنی زمانی که در طی یکی از ماموریت ها، "ازیل ریب"، به طور عجیب و مشکوکی ناپدید می شود. شخصی که رهبر شه بال های هواشناسی و زغال گیری و هم چنین معلم محبوب سورن می باشد و عده ای گمان می کنند که او گم شده است. اما تجربه ها و دانش سرشار ازیل ریب، این احتمال را به طور کامل رد می کند. موضوعی که همواره ذهن و خاطر سورن را به خود معطوف می سازد و گمان ربوده شدن و یا کشته شدن ازیل ریب را به یقین تبدیل می کند. بنابراین سورن تصمیم می گیرد جهت پیدا کردن سرنخی از معلم محبوبش، راهی ماجراهایی خواندنی شود.

کتاب "نگهبانان گاهول"، اثری سه جلدی تحت عناوین "اسارت"، "سفر" و "نجات" می باشد که برای مخاطب نوجوان به رشته ی تحریر درآمده است. شخصیت اصلی قصه، "سورن"، جغدی انباری می باشد که مادر و پدرش، "مارلا" و "نوکتوس" نام دارند. "کلاد" و "اگلانتین" نیز، برادر و خواهر او هستند. جغدهای انباری، گونه ای نادر از دیگر همنوعان خود می باشند. نام این گونه از جغدها، به محل زندگی سابق شان در گذشته های دور بازمی گردد؛ یعنی زمانی که آن ها، برای مدتی طولانی در انبار روزگار می گذراندند. با وجود این که، جغدهای انباری، سال هاست، انبار را ترک کرده، و در جنگل "تایتو آلبا" ساکن شده اند اما هم چنان نیز با همین نام مورد خطاب قرار می گیرند. آرامش و شادی در سرزمین تایتو برقرار می باشد و جغدهای انباری غرق در خوش بختی و سعادت هستند اما این خوش بختی و آرامش برای همیشه ماندگار نیست و اتفاقات غیر قبال پیش بینی ای در کمین جغدهای قصه به انتظار نشسته است.

 


فهرست


سپیده دم خونین براده ها در شب! عجب ضربه ای! جنگل اشباح کوره ی بوبو اگلانتین سر دوراهی جشن برداشت پرواز در شبی قرمز فام آهنگر خراب نشین سیمین پرده داستان آهنگر خراب نشین چخماق روبی پنجه های زنگاری اکتاویا به حرف می آید رویای اگلانتین شه پر شه بال ها زیارتگاه خالی جغد سرسام گرفته کابوسی دوباره دردل مثلث شیطان حمله! روز به خیر جغدها و دیگران در ... نگاهی به نگهبانان گاهول درباره ی نویسنده

برشی از متن کتاب


اکتاویا که داستان شگفت انگیزش را تمام کرد، همه مات و مبهوت سکوت کردند: درک این داستان تا حدی خارج از توان شان بود. سورن، حفار و گیلفی به حفره شان برگشتند. از سیاهی دم گذشته بود، شفق و اگلانتین تا دیروقت خوابیده بودند و تازه کم کم برای تمرین عصرگاهی شه بال آماده می شدند. شفق با بدگمانی پرسید: «کجا بودین؟» گیلفی جواب داد: «الان وقت نداریم توضیح بدیم.» سورن گفت: «بعدا همه چی رو بهتون می گیم.» برگشت و به اگلانتین نگاه کرد. خواهرش کمی رنگ پریده بود و چشم های سیاه معمولا درخشانش انگار کدر شده بودند. سورن پرسید: «حالت خوبه، اگلانتین؟» - درست نخوابیدم. فکر می کنم کابوس دیدم، اما درست یادم نیست چی بوده. هر پنج راهی کلاس های مختلف شان شدند. همه ی جغدها، حتی اگر عضو شه بال خاصی هم نبودند، باز باید در تمام کلاس ها شرکت می کردند. با این حال آن شب حواس همه شان پرت پرت بود و وقتی توی کلاس راهیابی بودند، چیزی نمانده بود سورن به پامچال برخورد کند. استریکس استروما هوهو کرد: «سورن، لطفا حواست رو جمع کن! فکر کنم زیادی توی حال و هوای جشن برداشت هستی!» بعد هم منقارش را تق تق به هم زد. توی حفره ی غذاخوری، نزدیک سپیده دم و بعد از پایان کلاس، سورن، گیلفی، حفار، شفق، پامچال و اگلانتین سر میز خانم پی جمع شدند. خانم پلیث ویر گفت: «اگه دوست دارین دوست هاتون رو دعوت کنین، کمی بیش تر خودم رو می کشم.» گیلفی جواب داد: «ها، اشکالی نداره، خانم پلیث ویر. ما شش تا با هم رو به راهیم.» ولی واقعا رو به راه نبودند. گیلفی، سورن و حفار حسابی ساکت بودند. اگلانتین مضطرب بود، شفق حس می کرد که چیزی مهم را از دست داده و انگار پامچال هم همین حس را داشت. سورن حس کرد شاید بد نباشد چند جغد دیگر و حتی اوتولیسا را دعوت کنند سرمیزشان. شاید اوتولیسا با آن وراجی های خستگی ناپذیرش حال و هوا را سبک تر می کرد. این خوراک که روز ناشتای شان محسوب می شد، خیلی لذیذ بود، ترکیبی بود از پوره ی آجیل گاهول و شهد چای تمشک رویش که از جشن برداشت قبلی باقی مانده بود. موش بریان و کرم های پیله ساز آغشته به شربت شیرین تمشک های آبدار هم بود. با همه ی این ها، انگار هیچ کس چندان گرسنه نبود. راستش وقتی اولین پرتوی خورشید روی افق افتاد، همه آماده بودند تا بروند و بخوابند. هر چند قبلش باید می رفتند و برای ژاله چش ریمه چال می کردند. فقط یک روز دیگر از چخماق روبی شان مانده بود و همه بی صبرانه انتظار تمام شدنش را می کشیدند. *** کمی بعد همه توی حفره به خواب رفتند. اما سورن حتی در خواب هم بی قراری خواهرش را حس می کرد، اگلانتین در دریای طوفان زده ی کابوس ها بال بال می زد. بعد، حوالی ظهر، وقتی خورشید داشت به بالاترین نقطه ی آسمان می رسید، فریاد تیز و هولناکی هوای حفره را شکافت. و طوفان کرک پر کوچکی از خوابگاه اگلانتین به هوا بلند شد ...

نویسنده: کاترین لسکی مترجم: بهنام حاجی زاده انتشارات: هوپا  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نجات (نگهبانان گاهول 3)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل