loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نبرد اسکاندیا (جنگاوران جوان: کتاب چهارم)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب نبرد اسکاندیا چهارمین جلد از مجموعه جنگاوران جوان نوشته جان فلنگن با ترجمه مسعود ملک یاری توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

این مجموعه سرگذشت پسری به نام "ویل" را روایت می کند؛ پسری یتیم که از گذشته‌ی خود هیچ خاطره یا اطلاعی ندارد و همراه بچه های یتیم دیگری در قلعه‌ی ردمونت، در سرزمین آرالوئن زندگی می کند. او از کودکی آرزو داشت که شوالیه  یا رنجر شود ولی از نظر همه، با توجه به جثه‌ی ریز و اندام نحیفش این آرزویی بیش نبود و "ویل"هرگز نمی توانست به یک شوالیه تبدیل شود. اما به طرز شگفت آوری، رنجری کهنه کار و با تجربه به نام هالت او را به شاگردی می پذیرد و تحت تعالیم جنگاوری و رنجری ، او را به جنگجویی شجاع تبدیل می کند. حالا وظیفه‌ی او دفاع از سرزمین آرالئون است، پس به هالت و بهترین دوستش هوراس می پیوندد تا در این راه آن ها را یاری کند. طی ماجراهایی که رخ می دهد، "ویل" به دست اسکاندیایی ها اسیر شده و همراه دوستش اوانلین موفق به فرار می شود. آن ها فرسنگ ها دور از خانه‌شان، در کلبه ای جنگلی پنهان می شوند؛ اما اوانلین دوباره اسیر می شود و "ویل" تمام مهارت هایی را که آموخته به کار می گیرد تا او را پیدا کند. از طرفی لشکر تموجای ها قصد حمله به اسکاندیا را دارد و مقصد بعدی اش آرالئون است. آیا ویل می تواند نقشی در دفاع و ایستادگی در برابر این دشمن خونخوار داشته باشد؟

 

 

برشی از متن کتاب


هالت دو بار دیگر هم ایستاد تا جلوی پیشروی تعقیب کنندگان شان را بگیرد. هر دفعه از اسب پیاده شد و به آبلارد اجازه داد تا پیچ بعدی جاده را یورتمه کنان برود. سپس خودش با بالاپوش خاکستری و سبز در سایه کاج ها پنهان شد و برای سواران تموجای کمین کرد‌. به محض اینکه سواران از گذرگاه می‌گذشتند، هالت دو تیر پی در پی با قوسی زیاد به سمتشان پرتاب می‌کرد و هر دفعه تا زمانی که دو نفر از روی اسب می افتادند و روی برف ها غلت می زدند، کسی نمی دید که تیرها زوزه کشان به سمت شان می آید. هالت جای کمینش را با دقت انتخاب می‌کرد. جایی پنهان می شد که فضای بعد از پیچ جاده در تیررسش باشد. هرچند این شگرد را هم بعد از دوبار آزمودن کنار گذاشت، چون تموجایی ها بار سوم که به خم جاده رسیدند، از سرعتشان کاستند و از ترس تیرهای غیبی سیاهی که از آسمان می بارید دست به عصا پیش آمدند. تموجایی ها دیگر جلوتر نیامدند و نزدیک نشدند. گفت و گویی ترتیب دادند و اوضاع را سبک و سنگین کردند و به این نتیجه ی عقلانی رسیدند که نیازی به تعقیب پرهزینه‌ی آن دو مرد نیست. زیرا حتی اگر جاسوس اسکاندیایی ها هم باشند، در نهایت فرمانده شان را از حضور تموجایی ها با خبر می کنند و در صورت حمله‌ی ارتش اسکاندیا، تموجایی ها با ایشان می جنگند. هالت امیدوار بود که تعقیب کنندگان این طور فکر کنند. بعد از دو توقف دیگر، حهلت دوباره سوار آبلارد شد و اشاره کرد که به راهش ادامه بدهد و خودش را به ایراک برساند که هم چنان قاچ زین را دو دستی چسبیده بود و تلو تلو می‌خورد. ایراک صدای سم اسب را شنید و فکر کرد تموجایی ها پشت سرش هستند. زهره ترک شد. کمی بعد برگشت و تا بالاپوش خاکستری و سبز را دید، نفس راحتی کشید. اسبش بدون دریافت دستور، تا آبلارد را در کنار خود دید، آهسته تر گام برداشت. هالت به قدم های اسب تموجای نگاه کرد و ضرب آهنگ گام اسبش را تنظیم کرد. ایراک مثل دست و پا چلفتی ها زین را گرفته بود و با صدای لقوه ای گفت: "کجا... رفته... بودی؟" هالت به پشت سرشان اشاره کرد و گفت: "داشتم زمان می‌خریدم. نمی تونی با این اسب تندتر از این بری؟" ایراک حسابی به‌ش بر خورد و سگرمه هایش را درهم کرد. فکر می‌کرد هالت از سواری اش تعریف کند. با لجاجت گفت: "به ت ثابت می کنم که سوارکار ماهری ام." هالت از بالای شانه به پشت سر نگاه کرد. اثری از تعقیب کنندگان نبود. با این حال معلوم نبود که تموجایی ها تا کی منتظر می‌مانند و از ترس تیرهای غیبی پیش نمی آیند.اگر او و ایراک همان طور سلانه سلانه می‌رفتند، طولی نمی کشید که تموجایی ها دوباره به‌شان می رسیدند. هالت گفت: "شاید تو فکر کنی سوارکاری ات حرف نداره، ولی پشت سرمون دوجین اسب سوارکار واقعی تموجایی هست که اگه دستشون بمون برسه، تیکه بزرگمون گوشمونه. پس بجنب و اسبت رو بتازون." ایراک دید که بار دیگر هالت کمان بزرگ بالا برد و محکم بر سرین اسبش فرود آورد. این بار نفس و وقتش را برای فریاد زدن بر سر هالت تلف نکرد. اسبش چهر تنعل تاخت و او، از ترس جانش قاچ زین و یال اسب را دو دستی چسبید. هر بار که اسب گام برمی‌داشت، درد در تمام تنش می پیچید به خودش قول داد که به محض تمام شدن آن بازی و جان به در بردن از آن مهلکه، سر رنجر را از تنش جدا کند...    

جلد چهارم جنگاوران جوان  - پرفروش ترین به انتخاب نیویورک تایمز نویسنده: جان فلنگن مترجم: مسعود ملک یاری انتشارات: افق

 


جان فلنگن


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نبرد اسکاندیا (جنگاوران جوان: کتاب چهارم)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل