loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مو طلا در خانه ی دایناسورها

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب مو طلا در خانه ی دایناسورها نوشته و تصویرگری مو ویلمس و ترجمه ی آرزو قلی زاده از انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

این اثر داستانی کوتاه مختص کودکان است و بیشتر صفحات آن را تصاویر رنگی تشکیل داده که بخشی از داستان را همین تصاویر بیان می کنند و مخاطب با دنبال کردن آن ها پی به موضوع داستان می برد. بابا دایناسور و مامان دایناسور در کنار هم در خانه ای زندگی می کنند و دایناسور دیگری از نروژ مهمان آن هاست. یک روز آن ها تصمیم می گیرند سه کاسه پودینگ شکلاتی برای خودشان درست کنند، اما هدف واقعی آن ها از درست کردن پودینگ ها به تله انداختن یک بچه است. آن ها خانه را ترک می کنند و در میان درختان جنگل پنهان می شوند و منتظر می مانند تا بچه ای از آن جا عبور کرده، بوی پودینگ ها را احساس کند و به خانه یشان بیاید. در همین زمان مو طلایی که دختر بچه ی کوچکی است از آن جا می گذرد و وقتی متوجه می شود درب خانه ی دایناسورها باز است بدون اجازه وارد آن جا می شود. او حتی به حرف های دیگران که همیشه به او می گفتند نباید به خانه ی غریبه ها برود نیز توجه ای نمی کند و در آن خانه مشغول خوردن پودینگ های شکلاتی می شود و ... . این اثر برای گروه سنی ب مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


روزی روزگاری سه دایناسور بودند: بابا دایناسور، مامان دایناسور و دایناسوری که از نروژ آمده بود. یک روز، بدون هیچ دلیل خاصی، هر سه دایناسور تخت هایشان را مرتب کردند، صندلی هایشان را جمع و جور کردند و سه کاسه پودینگ شکلاتی خوشمزه با دماهای مختلف پختند. بابا دایناسور با صدای بلند و غرانش گفت: «وای پسر، بالاخره وقتش رسیده که برویم به ... اممم ... یک جای دیگر.» مامان دایناسور ادامه داد: «آره، واقعا امیدوارم وقتی که ما می رویم ... اممم ... یک جای دیگر، اتفاقی سر و کله ی یک دختر کوچولوی بی گناه ترگل ورگل اطراف خانه مان که درش باز است پیدا نشود!» بعد آن یکی دایناسور صدای بلندی در آورد که شبیه قهقهه ای بزرگ و شیطانی بود، ولی احتمالا فقط یک اصطلاح مودبانه نروژی بود سه دایناسور رفتند یک جای دیگر و مطمئنا قصد نداشتند توی جنگل قایم شوند و منتظر یک بچه ی از همه جا بی خبر بمانند. خوب معلوم است که پنج دقیقه بعد، سروکله ی دختر کوچولویی آنجا پیدا شد به نام موطلا که بزرگ تری همراهش نبود. درست همان موقع توی جنگل صدایی بلند عین یک دایناسور پیچید که می گفت: «گرفتیمت.»، اما من تقریبا مطمئنم که صدای باد بود. بعد از آن صدای بلند، صدای بلند دیگری شنیده شد که انگار می گفت: «صبور باش بابا دایناسور! تله هنوز کارش را نکرده.» اما احتمالا این هم صدای افتادن یک سنگ بوده یا صدای یک سنجاب. ...    

(در فهرست کتاب های پر فروش) _ (برنده ی جایزه) نویسنده: مو ویلمس مترجم: آرزو قلی زاده انتشارات: پرتقال  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مو طلا در خانه ی دایناسورها" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل