loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مهندس الی - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب مهندس الی نوشته ی جکسون پیرس و ترجمه ی سعیده اشرفیان توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

الی عاشق مهندسی و ساخت و ساز، اختراع و درست کردن چیزهای جدید است. او در حیاط خانه کارگاه کوچک دارد که پر از لوازم مختلفی مثل آچار، پیچ گوشتی، دریل و کلی ابزار مهندسی دیگر است. پدر و مادرش به او اجازه می دهند دل و روده‌ی بعضی از وسایل خانه را در بیاورد تا بفهمد از چه چیزی تشکیل شده و چطور کار می کنند! در همسایگی آن ها دختری به نام کیت زندگی می کند که بهترین دوست اوست و در ساختن بعضی از ایده هایش به او کمک می کند. آن ها خیلی با هم صمیمی هستند، آن قدر که بعضی وقت ها لباس های شکل هم می پوشند و دلشان می خواد همیشه پیش هم باشند.  الی و کیت دوست دارند در آینده وقتی بزرگ شدند، یک شرکت مهندسی تاسیس کنند و به کمک هم چیزهای جدید درست کنند. اولین ایده‌ی مشترک آن ها ساخت دستگاه پرتاب کننده‌ای بود که به کمک آن، بادکنک های پر از آب را به سمت پسرهایی که توی کوچه مشغول بازی فوتبال بودند و اجازه بازی به دخترها را نداده بودند، پرتاب می کردند. بعد از عملیات موفقیت آمیز دستگاه پرتاب کننده، الی و کیت که حسابی خیس شده بودند، به خانه‌ی کیت می روند و اتفاقی حرف های مادر کیت را که درباره‌ی غافلگیر کردن کسی  است می شنوند و ...

 


برشی از متن کتاب


وقتی الی به خانه رسید مستقیم به کارگاهش رفت تا ابزار را سر جایشان بگذارد، با این که خیلی ساخت و ساز را دوست داشت، دلش می خواست بقیه بعد از ظهرش را استراحت کند. کمربند ابزارش را روی جالباسی کنار در آویزان کرد و با دقت سنگین ترین ابزار مثل چکش را توی قفسه سر جایش گذاشت. شاید به چشم بعضی ها کارگاه او به هم ریخته بود، اما الی دقیق می دانست جای هر چیز کجاست. این موضوع مهمی بود. اگر ساخت و ساز خوب پیش نمی رفت، مجبور نبود به خاطر پیدا کردن پیچ گوشتی یا مهره ی مناسب همه جا را زیر و رو کند. وقتی همه چیز سر جای خودش قرار گرفت، از نردبان پایین رفت. کیت پرسید: "الی! کجا بودی؟" الی هول کرد، از جایش پرید.کیت آن طرف نرده ها ایستاده بود، اما خیلی خوب الی را می دید که داشت از نردبان کارگاه پایین می آمد. کیت دست تکان داد. الی گفت: "ا... ! رفته بودم چند تا... کار انجام بدهم." کیت که سرش را به طرفی خم کرده بود، نگاه طولانی به الی کرد. کیت همیسه می فهمید الی کی دارد دروغ می گوید، دوست های صمیمی این جوری هستند. "چند تا کار؟" الی بحث را عوض کرد و گفت: "موهایت دیگر چرب نیست!" کیت گفت: "مجبور شدم سه بار بروم حمام. هی، می آیی با هم برویم بین فواره های آب بدویم؟ مامان می خواهد خاموششان کند." راستش الی خسته بود، با این که هنوز شام نشده بود، اما نمی توانست بی خیال دویدن میان فواره ها با کیت شود. این یکی از بازی های محبوبشان در تابستان بود. الی گفت: "آره! بگذار بروم لباس شنایم را بپوشم." یکی دیگر از پله های نردبان خانه ی درختی اش را گرفت و داشت از دید خارج می شد که کیت چیزی گفت که باعث شد الی همان جا خشکش بزند. او پرسید: "می خواهی به توبی هم بگوییم بیاید؟" صدای کیت خیلی محتاط بود، انگار داشت چیزی را امتحان می کرد. الی سرش را طوری تکان داد که انگار پیشنهاد احمقانه ای بوده و سریع پرسید: "چرا باید بخواهم توبی را بازی بدهیم؟" کیت گفت: "مگر کمی پیش با هم بازی نمی کردید؟ مامانم گفت تو و توبی را دیده که داشتید دنبال یک سگ با شلوار می کردید. هر چند، راستش نفهمیدم منظورش این بود که سگه شلوار پوشیده بود یا شما داشتید با شلوار دنبالش می کردید." وقتی این را می گفت انگشتش را متفکرانه روی لبش گذاشته بود. الی گفت: "بازی نبود. ما فقط داشتیم سعی می کردیم آن سگ را بگیریم." کیت جواب داد: "باشد. تعجب کردم چرا به من نگفتی بیایم با هم دنبال سگ شلوار پوش کنیم. فکر کردم از این که مجبور شدیم دستگاه بافت را خراب کنیم تا موهای من باز شود، عصبانی هستی." الی گفت: "نه، نه. این طور نیست. باور کن. بگذار بروم لباس شنایم را بپوشم تا فواره بازی کنیم، باشد؟" الی فکر کرد می شد بگذارد کیت، توبی را صدا کند تا با هم بین فواره ها بازی کنند، اما اگر توبی چیزی درباره‌ی لانه‌ی سگ می گفت چه؟ یا اگر فواره بازی آن ها را مسخره می کرد؟ یا اگر...    

نویسنده: جکسون پیرس مترجم: سعیده اشرفیان انتشارات: پرتقال    


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مهندس الی - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل