کتاب من با هرکسی نمی روم (مهارت های خود مراقبتی 1)

کتاب من با هر کسی نمی روم، جلد اول از مجموعه ی مهارت های خود مراقبتی اثر داگمار گایسلر و ترجمه ی منیژه نصیری از انتشارات پیک ادبیات به چاپ رسیده است.

در این جلد به کودکان آموزش داده می شود که در زمان مراجعه از مهد کودک و مدرسه تنها با افرادی به خانه برگردند که از طرف والدین شان به آن ها اجازه داده شده است. متاسفانه در بیشتر مواقع کودکان از طریق افرادی آسیب می بینند و مورد دزدی و سوء استفاده قرار می گیرند که با نام و چهره ی آن ها آشنایی دارند اما شناخت کاملی نسبت به آن ها ندارند، و همین آشنایی نسبی سبب می شود به آن ها اعتماد کنند و همراه این افراد بروند. لو دختر کوچکی است که باید پس از تمام شدن زمان مهد کودک منتظر مادر و یا برادر بزرگترش باشد تا به دنبال او بیایند؛ اما امروز برادرش دیر کرده و تمام بچه های مهد به خانه شان رفته اند و لو همچنان منتظر است، تا این که خانم اشمیت که در همسایگی آن ها زندکی می کند لو را می بیند و از او می خواهد تا با هم به خانه بروند. لو اطلاعات دقیقی از خانم اشمیت ندارد و از او تشکر می کند و باز هم منتظر برادرش می ماند. پس از مدتی آقای رالف که به خانه ی آن ها می آید و در کارهای فنی به پدر لو کمک می کند، از آن جا می گذرد و از او می خواهد که لو را به خانه برساند، اما باز هم لو به او اعتماد نمی کند و ... . در انتهای این اثر صفحه ای برای کودکان در نظر گرفته شده است تا به کمک والدین شان لیستی از افرادی تهیه کنند که کودک اجازه دارد به آن ها اعتماد کرده و با آن ها از خانه بیرون رفته یا توسط این افراد از مهد و مدرسه به خانه مراجعت کنند.

مجموعه ی 5 جلدی مهارت های خود مراقبتی به کودکان می آموزد چگونه از خود در موقعیت های مختلف محافظت کنند و برخی از مهارت های ارتباطی را در آنان تقویت می کند. حریم خصوصی کودکان، توانایی گفتن نه به دیگران، عدم اطمینان به افراد غریبه، مراقبت از خود در برابر کودکان زورگو و داشتن اطلاعاتی که مانع از گم شدن آن ها شود مطالبی است که در این مجموعه به کودکان آموخته می شود. این مجموعه مورد تایید آموزش و پرورش بوده و برای گروه سنی الف و ب مناسب می باشد.

برشی از متن کتاب

امروز لو باید منتظر بماند! تقریباً دنبال همه ی بچه ها آمده اند. فقط لو تنها جلوی مهدکودک ایستاده است. همین موقع خانمی به سمت او می اید و می گوید: «سلام لو! این جا تنهایی چه کار می کنی؟ بیا، من می برمت خانه. راه ما یکی است.» لو می گوید: «من شما را نمی شناسم. نمی توانم با شما بیایم.» آن خانم می گوید: «لو! چرا؟ ما که همدیگر را می شناسیم!» خب درست است، این خانم اشمیت است و در محله ی ما زندگی می کند. اما اسم کوچک خانم اشمیت چیست؟ آنته؟   کتی؟   آلینا؟   لیزا؟   ؟؟؟ موهایش واقعاً قرمز است یا آن ها را رنگ می کند؟ اسم گربه کوچولویش چیست؟ اوتو؟    فیفی؟   دیتر؟ و خانم اشمیت دوست دارد دوش بگیرد یا در وان حمام کند؟ لو هیچ کدام از اینها را نمی داند، برای همین می گوید: «من شما را نمی شناسم، من نمی توانم با شما بیایم.» «تازه مامان گفته باید منتظر بمانم.» باران نم نم شروع به باریدن می کند. مردی او را صدا می کند: «لو، با من بیا، من دارم به خانه ی شما می روم.» لو می گوید: «من شما را نمی شناسم، نمی توانم با شما بیایم.» مرد می خندد و می گوید: «واقعا مرا نمی شناسی؟» لو اسم او را می داند. اسمش رالف است و به بابا کمک می کند که در حیاط برای دوچرخه ها اتاقک بسازد. اما فامیلی اش چیست؟ براتن؟    مولر؟     هربرت؟     یا     فوکس؟ او جوراب هایش را خودش می شود؟ او حیوان خانگی دارد؟ مثلاً مار یا راکون؟ او ژله قرمز دوست دارد یا سبز؟ لو فکر می کند: «نمی دانم.» و بعد مودبانه می گوید: «من شما را نمی شناسم، نمی توانم با شما بیایم.» «تازه مامان گفته باید منتظر بمانم.» رالف می گوید: »پس تا بعد ... » لو جواب می دهد: «تا بعد ... » همان موقع مردی با ماشین به او نزدیک می شود و می گوید: «زود باش سوار شو! خیلی خیس شدی!» ....    

• روش برخورد با غریبه و آشنا
• راه یافته به فهرست شورای کتاب کودک
• نویسنده: داگمار گایسلر
• مترجم: منیژه نصیری
• انتشارات: پیک ادبیات