کتاب منم ملاله - ملاله یوسف زی

کتاب منم ملاله تالیف ملاله یوسف زی و کریستینالم با ترجمه صداقت حیاتی در انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.

منم ملاله روایت زندگی دختری به نام "ملاله یوسف زی" می باشد. او قبل از اتفاقی که مسیر زندگی اش را دگرگون ساخته، در پاکستان در شهری به نام سوات زندگی می کرد. این کتاب قصه زندگی نه یک دختر بلکه هزاران دختر شجاع، درد کشیده و مظلوم پاکستانی است که تمامی آنها از زبان گویای ملاله فقط یک رویا و خواسته را فریاد می زنند، و آن حق برابری، تحصیل و ساختن آینده ی آنهاست. داستان از این قرار است که روزی همه چیز تغییر کرد. سه شنبه نهم اکتبر 2012 بود. ملاله آن روزها امتحانات دوره ‌ای مدرسه را سپری می‌ کرد، و به جای ساعت 8، ساعت 9 به مدرسه می رفت. آن روز هم مثل همه روزهای دیگر به همراه دوست صمیمی اش "مونیبا" با تاکسی "ریکشا" به مدرسه رفتند. مدرسه رفتن برای دختران در پاکستان به خاطر وجود طالبان بسیار سخت بود. دختران همیشه می ‌ترسیدند در راه مدرسه به آنها شلیک شود و یا مورد آزار قرار بگیرند. چون طالبان عقیده داشتند که دختران نباید به مدرسه بروند و در این مورد بسیار سخت ‌گیری می ‌کردند. پدر ملاله که فردی فرهیخته، باسواد و بنیانگذار مدرسه آنها نیز بود، همیشه به او می گفت: "من مواظب تو هستم و امنیت تو را تامین می کنم، ولی تو دست از رویاهایت نکش." آن روز وقتی ساعت مدرسه تمام شد، ملاله و مونیبا با چند تن از همکلاسی های خود که حدود 20 نفر می ‌شدند با سرویس مدرسه که یک ون سفید تویوتا بود، برای رفتن به خانه سوار شدند. سرویس مدرسه بعد از گذشتن از گلوگاه نظامی در جاده اصلی و بعد از زمین متروکه کریکت، توسط جوانی که روی خود را پوشانده بود متوقف می شود. جوان از راننده سوال می کند که ملاله کدام یکی از آنهاست..؟

نویسنده

ملاله یوسف زی" متولد 12 ژوئیه 1997 در مینگوره پاکستان می ‌باشد. دختری است که در دفاع از حق آموزش توسط طالبان مورد اصابت گلوله قرار گرفت، و از یک ترور نافرجام جان سالم به در برد. او هم اکنون فعال حقوق بشر و حقوق کودکان و عضو کمپین تحصیل دختران اهل پاکستان است. ملاله در تاریخ 10 اکتبر 2013 جایزه آزادی اندیشه پارلمان اروپا موسوم به جایزه ساخاروف را دریافت کرد. وی همچنین به دلیل تلاش برای آموزش در پاکستان جایزه صلح نوبل را در سال 2014 دریافت نموده است.

برشی از متن کتاب

هوا کمی غبارآلود بود. به یاد دارم که داخل دینا هوا گرم و شرجی بود، روزهای خنک تر هنوز نرسیده و فقط کوه های دوردست هندوکش دارای پوششی از برف بودند. در قسمت عقب نشسته بودم پنجره ای نداشت و فقط در هر طرف بدنه آن دارای ورق های پلاستیکی ضخیمی بود که تکان می خوردند و بسیار زرد و کثیف شده بودند که نمی شد چیزی را از میان آنها دید. تمام چیزی که می توانستم از آن پشت ببینم نشان کوچکی از گستره ی آسمان و تلالو خورشید بود که در آن موقع از روز به شکل کره ای زرد رنگ شناور در میان گرد و غبار بر روی همه چیز می تابید. به یاد دارم سرویس طبق معمول در گلوگاه نظامی درست از جاده اصلی به سمت راست پیچید و از گوشه ای دور زد و از کنار زمین متروکه کریکت گذشت. دیگر چیزی به یاد ندارم. در رویاهایم همیشه هنگام تیراندازی پدرم داخل سرویس بود و همزمان به من و او شلیک می ‌شد و در آنجا مردانی همه جا حضور داشتند و من به دنبال پدرم می گشتم.

فهرست

مقدمه: روزی که دنیایم تغییر کرد بخش اول: قبل از طالبان

1. دختری متولد می شود
2. پدرم شاهین
3. بزرگ شدن در مدرسه
4. روستا
5. چرا من گوشواره نمی پوشم و پشتون ها نمی گویند متشکرم
6. بچه های کوه زباله
7. مفتی ای که می خواست مدرسه مان را منحل کند
8. پاییز زلزله

بخش دوم: دره ی مرگ

9. ملا رادیو
10. تافی، توپ تنیس و مجسمه های بودا در سوات
11. کلاس زرنگ
12. خاطرات گل مکای
13. صلح مضحک
14. ترک دره ی سوات

بخش سوم: سه دختر، سه گلوله

15. دره ی غم
16. دعا برای قدی بلند
17. زن و دریا
18. نظام اختصاصی طالبان
19. ملاله کیست؟

بخش چهارم: بین مرگ و زندگی

20. خدایا او را به تو می سپارم
21. سفر به دنیای نا شناخته

بخش پنجم: زندگی برای بار دوم

22. دختری که از ناحیه ی سر هدف گلوله قرار گرفت
23. آن ها لبخندش را دزدیده اند

خاتمه. یک کودک، یک معلم، یک کتاب، یک قلم

• نویسندگان: ملاله یوسف زی - کریستینالم
• مترجم: صداقت حیاتی
• انتشارات: نگاه