loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب منم تیمور جهانگشا - مارسل بریون

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب منم تیمور جهانگشا به نویسندگی مارسل بریون و ترجمه ی ذبیح الله منصوری در انتشارات بهزاد به چاپ رسیده است.

تیمور گورکان، اولین پادشاه گورکی و موسس سلسله ی تیموری می باشد. وی در تمام طول عمر خویش، مردی شجاع و جنگجو بود که فتوحات فراوانی را به ارمغان آورد و پیروزی های بزرگی را به نام خود ثبت کرد. بسیاری از دوستداران تاریخ به آگاهی و مطالعه ی داستان زندگی این مرد علاقه مند هستند. در همین راستا کتاب منم تیمور جهان گشا می تواند رضایت خاطر این افراد را فراهم کند.

طبق اظهارات شخصی مترجم، «مارسل بریون» در نتیجه ی مطالعه ی تالیفات متعددی که در باب تاریخ مربوط به تیمور نگاشته شده، احاطه ی کاملی به ویژگی های شخصیتی و نوع عملکرد سیاسی تیمور گورکان دارد و با تکیه بر همین توانایی و علاقه ی خود نسبت به موضوع سرگذشت تیمور جهانگشا، به گردآوری مطالب مربوط به آن پرداخته است. در واقع محتوای این کتاب به قلم خود تیمور نگاشته شده، و مارسل بریون، فقط آن را در قالب یک کتاب جمع آوری نموده، و در اختیار مخاطب قرار داده است. وی در بخش هایی از این اثر نیز، با ذکر منابع متعددی که توسط نویسندگان مختلف نوشته شده، صحت مطالب موجود در منم تیمور جهانگشا را مورد تایید قرار می دهد.

سرگذشت نسخه ی دست نوشته ی تیمور، داستانی پیچیده دارد؛ کاتبی بر اساس نسخه ی اصلی این نگارش، که سال ها تحت تصرف، "جعفر پاشا"، حکمران یمن و بازماندگان او بوده، دست به کپی برداری از آن زده، سپس نسخه ی جدید را همراه با خود به هندوستان می برد. مدت ها بعد نسخه ای از این تالیف، به دست یکی از افسران انگلستان افتاده، وارد کشور انگلستان می شود و در آن جا، به زبان انگلیسی ترجمه شده، و سپس چاپ و منتشر می گردد. قابل ذکر می باشد که هم اکنون هیچ سرنخی از نسخه ی فارسی این نگارش، در دست نیست. بنابراین ترجمه ی کتاب بریون می تواند منبعی جالب توجه برای آگاهی از خاطراتی باشد که توسط خود تیمور، به رشته ی تحریر درآمده است.


برشی از متن کتاب


بعد از سقوط شیراز عصر آن روز وقایع نگار خود نظام الدین را احضار کردم و به او گفتم من به تو وعده داده ام که بعد از گشودن شیراز ده دختر جوان شیرازی را به تو بدهم. تو گفتی سالخورده هستی و ده دختر برایت زیاد است، اینک بگو چند دختر می خواهی؟ گفت ای امیر برای من یک دختر کافی است. ضمنا تو که سکنه ی شیراز را بخشیده ای چگونه به من یک دختر اهدا خواهی کرد. گفتم من برای تو یک دختر خریداری خواهم کرد و به حاکم شیراز گفتم جار بزند که من میل دارم برای یکی از مردان مقرب خود یک دختر جوان و زیبا و سیاه چشم شیرازی را خریداری نمایم. هر کس میل دارد یک چنان دختر را بفروشد ده هزار دینار زر دریافت خواهد کرد و کسانی که خواهان فروش دختر جوان خود هستند آن ها را به دارالحکومه بیاورند و انتخاب دختری که باید خریداری شود بسته است به سلیقه ی مردی که دختر به او اختصاص خواهد داشت. بامداد روز بعد عده ای از مردان شهر با دختران جوان خود در دارالحکومه حضور به هم رسانیدند و من به نظام الدین گفتم برود و هر دختر را که مایل است انتخاب نماید و او رفت و دختری را که مورد پسندش بود خریداری کرد و من گفتم بهای دختر را بپردازند. پس از آن هر موقع که مجالی برای صحبت های خصوصی پیش می آمد نظام الدین به من می گفت ای امیر، اگر می خواهی از عمر خود لذت ببری یک دختر شیرازی برای هم خواب شدن انتخاب کن زیرا در جهان زنی مهربان تر از زن شیرازی نیست. ولی تشویق های نظام الدین مرا تحریص نمی کرد و من هرگز یک دختر شیرازی را برای هم خواب شدن انتخاب نکردم. من تصمیم گرفته بودم نسل شاهزادگان مظفری را براندازم تا دیگر هیچ یک از آن ها به سلطنت نرسند. دو نفر از شاهزادگان مظفری گریختند یکی (سلطان یحیی مظفری) و دیگری (سلطان معتصم بن زین العابدین). من به زودی مطلع شدم که سلطان یحیی مظفری در شهر قمشه است. حاکم قمشه از امرای محلی بود و من نامه ای برایش نوشتم و به وسیله ی پیک فرستادم. در آن نامه به حاکم قمشه گفتم اگر می خواهد سرش روی بدن باقی بماند سر سلطان یحیی مظفری را برای من بفرستد و در عوض آن انعام دریافت کند. یک روز به من اطلاع دادند مردی غبارآلود که می گوید اسمش (امیر عبدالباقی) و حاکم قمشه است آمده می خواهد مرا ببیند. گفتم او را داخل کنید. وقتی وارد شد مشاهده کردم طوری غبارآلود است که شکل صورتش دیده نمی شود. آن مرد خورجینی بر دوش داشت و از درون خورجین سری را بیرون آورد و مقابل من گذارد و گفت ای امیر بزرگواران این است سری که تو می خواستی. من از قمشه به راه افتادم و هفت اسب در زیر ران تلف کردم و خود را به این جا رسانیدم تا این که این سر را قبل از این که متعفن و متلاشی شود به نظر تو برسانم...

فهرست


مقدمه مترجم فصل اول: دوره کودکی و تحصیل نزد شیخ شمس الدین فصل دوم: آغاز جوانی و فراگرفتن فنون جنگی فصل سوم: ورود به خدمت امیر یاخماق فصل چهارم: مرگ امیر یاخماق و نزاع با (ارسلان) فصل پنجم: چگونه شهر بخارا را به تصرف درآوردم  فصل ششم: جنگ تاشکند فصل هفتم: به سوی مسقط الراس و جنک نیشابور فصل هشتم: دومین سفر من به خراسان و جنگ سبزوار فصل نهم: عزیمت به جنوب خراسان فصل دهم: زابلستان فصل یازدهم: جنگ اصفهان فصل دوازدهم: جنگ با سردار مغول فصل سیزدهم و چهاردهم: پیکار در سرزمین قبچاق فصل پانزدهم: مراجعت به ماورء النهر و آفت ملخ فصل شانزدهم: در کرانه های دریای آبسگون فصل هفدهم: چگونه بغداد را مسخر کردم فصل هیجدهم: عبور از گردنه ی پاتاق و رسیدن به فارس فصل نوزدهم: بعد از سقوط شیراز فصل بیستم: یک گردش در سرزمین لرستان فصل بیست و یکم: (ابدال کلزائی) که بود و در کجا سلطنت می کرد؟ فصل بیست و دوم: قتل (شیخ عمر) در فارس فصل بیست و سوم: طاعون فصل بیست وچهارم: سرزمین عجائب یا هندوستان فصل بیست و پنجم: جنگ در کشور شام و تصرف شهرهای آن فصل بیست و ششم: به سوی سرزمین روم و جنگ با ایلدرم بایزید فصل بیست و هفتم: در آذربایجان چه کردم و چه دیدم خاطرات اسقف سلطانیه راجع به تیمور لنگ

  • متن کامل
  • نویسنده: مارسل بریون
  • مترجم: ذبیح الله منصوری
  • انتشارات: بهزاد

مشخصات


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب منم تیمور جهانگشا - مارسل بریون" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل