loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مرشد و مارگاریتا | میخاییل بولگاکاف؛ آتش‌برآب

5 / -
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب مرشد و مارگاریتا | ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب

کتاب مرشد و مارگاریتا یکی از آثار شگفت‌انگیز ادبیات جهان است، زیرا در دورانی نوشته شده که ادبیات سفارشی، که حاکمان دستور نوشتن آن را به نویسندگان می‌دادند، تمام روسیه را در بر گرفته بود و مسلماً در فضای خفته‌ی آن روزهای روسیه چنین اثر بدیع و پر مغزی، در دنیای ادبیات این کشور جایی  نداشت.

به همین دلیل ربع قرن طول کشید تا بالاخره مرشد و مارگاریتا دیده شود و کتابی که  میخائیل بولگاکف دوزاده سال از عمرش را صرف نوشتن آن کرده بود، پس از حذف بیست و پنج صفحه‌اش، با تیراژ بسیار محدودی به چاپ رسید.

این کتاب بلافاصله پس از انتشار، با استقبال کم نظیر مردم رو به رو شد و از آن جایی که تعداد محدودی از کتاب موجود بود، مردم جلسات قرائت عمومی تشکیل می دادند تا کسانی که مایل بودند از متن این شاهکار بی نظیر با خبر شوند، از خواندن آن بی نصیب نمانند. کمی بعد مرشد و مارگاریتا به بسیاری از زبان های زنده دنیا ترجمه شد و حتی تحسین منتقدان سخت گیر دنیا را نیز برانگیخت.

این کتاب، سه داستان مختلف را پیش می برد که گاهی به هم گره می خورند و بالاخره در پایان به وحدت می رسند. موضوع اصلی مرشد و مارگاریتا در مورد عشقی پر شور، شهری درمانده و نویسنده ای طرد شده است که رابطه ی میان دو انسان تنها را به تصویر می کشد. داستان، با قدم زدن و هم صحبتی دو روشنفکر در یک پارک شروع می شود که با هم بر سر وجود یا عدم وجود عیسی مسیح صحبت می کنند. در این زمان شخص سومی نیز وارد قصه می شود که ذهن این دو شخصیت را در مورد عیسی مسیح به چالش می کشد.

بخشی از کتاب مرشد و مارگاریتا | ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب

با خواندن شواهد جدید حالت حاکم تغییر کرد. یا به خاطر خونی که مجدداً به سر و گردنش هجوم می‌آورد و یا به علل دیگر، به هر حال رنگ پوستش از زرد به خرمایی تیره تغییر کرد و چشمانش از حال رفته به نظر آمد. بی شک فشار خون حاکم دوباره بالا رفته بود. شقیقه‌هایش می زد و دیدش نیز مختل شده بود که ظاهراً به نظرش رسید که سر زندانی محو شد و سر دیگری به جای آن نشست که هم طاس و هم به نیمتاج زرین و خاردار مزین بود.

زخم تدهین شده کبود و گردی پوست پیشانی اش را می شکافت. دهانش فرو رفته بود، روی دندان لب پایینش متغیر بود و آویزان. پیلاطس این احساس را داشت که ستون های صورتی مهتابی اش و سقف ساختمان های اورشلیم و باغ های زیر مهتابی همگی یکباره ناپدید شدند و در انبوه فشرده‌ای از شاخ و برگ سبز درختان سرو فرو رفتند.

قدرت شنوایی‌اش عجیب تغییر کرده بود، از دوردست انگار صدای خفه و هشدار دهنده شیپورهایی شنیده می شد و صدای تو دماغی آشکاری به گوش می رسید که با تکبر می گفت قانون مربوط به توهین به مقام سلطنت...

اندیشه های عجیب و سریع و نامربوط از ذهنش گذشت. (از دست رفته ام...) سپس (آن ها از دست رفته اند) و آن گاه احساس پوچی درباره فناناپذیری به او دست داد که  نفس تفکر درباره آن موجد غم و اضطراب تحمل ناپذیر می شد.

پیلاطس راست نشست و خیالات را از خود راند و دوباره به مهتابی خیره شد و بار دیگر چشمان زندانی به چشمانش افتاد.

حاکم با نگاه غریبی به یسوعا، به سخن آمد:  گوش کن ناصری.

حالت‌اش جدی بود ولی از چشمانش اضطراب می بارید.

- آیا هرگز چیزی درباره سزار گفته ای؟ جواب بده. آیا چنین چیزی گفته ای نه؟

پیلاطس روی کلمه نه تاکید فراوانی کرد و تاکیدش به مراتب بیش تر از آن چیزی بود که در این نوع بازپرسی‌ها رسم است و گویا می‌خواست با این کار و با نگاهی که به زندان می انداخت شکل معینی را در ذهن زندانی برانگیزاند.

زندانی گفت: بیان حقیقت هم ساده و هم لذت بخش است.

پیلاطس که نزدیک بود از عصبانیت خفه بشود فریاد زد: نمی خواهم بدانم که از گفتن حقیقت لذت می بری یا نه، تو چاره ای جز این نداری که حقیقت را به من بگویی. ولی وقتی صحبت می کنی هر کلمه را بسنج. البته اگر نمی‌خواهی به مرگ دردناکی بمیری.

کسی نمی‌دانست در مغز حاکم یهودا چه می گذرد ولی او به خود این اجازه را داد که دستان خود را ظاهراً برای ایجاد سایه بان در مقابل اشعه آفتاب بالا ببرد و در پناه دستان خود با نگاهی به زندانی  سر نخی به او بدهد.

پس این سوال را جواب بده: آیا شخصی را به نام یهودای اسخریطولی می‌شناسی و اگر هرگز با او صحبت کرده ای درباره سزار به او چه گفتی؟

زندانی با خوشرویی گفت: قضیه از این قرار بود پریشب نزدیک هیکل با جوانی آشنا شدم که نامش یهودا بود و از اهالی شهر اسخریوط. مرا به منزلش در شهر تحتانی دعوت کرد و شامی به من داد.

کتاب مرشد و مارگریتا اثر میخاییل بولگاکاف با ترجمه‌ی حمیدرضا آتش‌برآب توسط نشر کتاب پارسه به چاپ رسیده است.

 

 

  • نویسنده: میخاییل بولگاکاف
  • مترجم: حمیدرضا آتش‌برآب
  • انتشارات: کتاب پارسه

 

 


میخاییل بولگاکف

میخائیل بولگاکف کیست؟

میخائیل بولگاکف، پزشک و نویسنده نمایشنامه های شهیر روسی در قرن بیستم است. در این مطلب قصد داریم تا به بررسی بیوگرافی میخائیل بولگاکف و آثار مهم میخائیل بولگاکف بپردازیم.اگر از علاقه مندان به مطالعه رمان خارجی، بخصوص مطالعه ادبیات روسیه هستید، با وبسایت کتابانه همراه باشید. میخاییل بولگاکف

زندگینامه میخائیل بولگاکف

میخائیل آفاناسیویچ بولگاکف در پانزدهم می 1891 در کی‌یف اوکراین چشم به جهان گشود. پدرش استاد آکادمی علوم الهی و مادرش دبیر دبیرستان بود. او فرزند ارشد خانواده بود و شش خواهر و برادر کوچک‌تر از خود داشت. میخائیل تحصیلات خود را در کی‌یف گذراند و در سال 1909 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه کی‌یف شد. در سال 1910 با تاتیانا نیکلا لاپا آشنا شد و در سال 1913 با او ازدواج کرد که عمر این ازدواج یازده سال بود و آنها در سال 1924 از هم جدا شدند. او در سال 1916 فارغ‌التحصیل رشته پزشکی شد و به خدمت سربازی رفت. علاقه او به زبان و ادبیات باعث شد که او در کنار پزشکی، ادبیات را نیز دنبال کند و کم‌کم شروع به نوشتن کرد. او پس از دانشگاه در جبهه‌های جنگ داخلی روسیه، به‌عنوان پزشک، خدمت کرد. اولین کتاب او، مجموعه خاطراتش در خدمت در روستای نیکلسکی، با نام «یادداشت‌های پزشک جوان روستا» بود. او تا سال 1920 در ارتش ماند و پس از شکست ارتش سفید و طی‌کردن یک دوره بیماری سخت، پزشکی را کنار گذاشت و به سمت فعالیت‌های فرهنگی و خبرنگاری رفت. بولگاکف پس از این تصمیم به شهرهای مختلفی برای زندگی رفت و در نهایت در سال 1921 در مسکو ماندگار شد. او بین سال‌های 1922 تا 1925 در مسکو، در روزنامه‌های مختلفی به‌صورت ناشناس و یا با نام‌های مستعار فعالیت داشت. از سال 1925 زندگی او در مجامع ادبی و فرهنگی تکانی خورد و با انتشار داستان‌ها و رمان‌هایش، به او به‌عنوان نویسنده برجسته‌ای نگاه می‌شد، هرچند که برخی از کتاب‌هایش به دلایل سیاسی اجازه انتشار نداشتند و یا تنها بخشی از آنها منتشر می‌شد. زندگینامه میخاییل بولگاکف بولگاکف در سال 1925 با لوبوف بلوزسکی ازدواج کرد که عمر این ازدواج تنها هشت سال بود و آنها در سال 1931 از هم جدا شدند. او با دیدن محدودیت‌های زیاد و عدم اجازه چاپ کتاب‌هایش، از آنها، به‌صورت اقتباسی نمایشنامه نوشت و آنها را به روی صحنه برد. این محدودیت‌ها زندگی وی را سخت کرده بود و او در تئاتر مشغول به فعالیت ماند و به هر نحوی که می‌توانست، دیکتاتوری را به نمایش می‌کشید و انتقاد می‌کرد و همین امر باعث شد تا کار در تئاتر را نیز در مقاطعی از دست بدهد. ازدواج بعدی بولگاکف در سال 1932 با یلنا شیلوفسکی بود. گفته می‌شود یلنا الهام‌بخش شخصیت مارگریتا در داستان مرشد و مارگریتا است. بولگاکف در دهم مارچ 1940 بر اثر بیماری کبدی که از پدر به ارث برده بود درگذشت. مزار او در گورستان نووودویچی در مسکو است. بسیاری از لیست کتاب های میخائیل بولگاکف به‌صورت گسترده و کامل، پس از مرگ او منتشر شدند.

موضع گیری سیاسی بولگاکف

یکی از برادران بولگاکف در ارتش سرخ و دیگری در ارتش سفید می‌جنگیدند. خود او نیز در ارتش پزشک بود. با شکست ارتش از انقلابیون، برادرانش از شوروی گریختند؛ همچنین همان‌طور که پیش‌ازاین نیز اشاره شد، پدر آنها نیز مدرس مذهبی بود. ازاین‌رو، این عقبه خانوادگی بولگاکف، باعث شده بود که پس از پیروزی بلشویک‌ها، علی‌رغم اینکه او اعلام کرده و نشان داده بود که وابسته به هیچ گروه سیاسی نیست، اجازه فعالیت ادبی چندانی نداشته باشد. اما او همواره در آثارش دیکتاتوری را نقد می‌کرد. حتی در زمانی که اجازه انتشار کتاب‌هایش وجود نداشت، در تئاتر به‌صورت سمبولیک این انتقادات را نشان می‌داد. بیوگرافی میخاییل بولگاکف

ممنوعیت آثار بولگاکف در روسیه

بسیاری از کتاب های میخائیل بولگاکف، توسط دولت شوروی و شخص استالین ممنوع شده بودند؛ هرچند که استالین خود آثار او را دوست داشت، اما چون در آنها نکوهش و انتقاد از دیکتاتوری به چشم می‌خورد، انتشار این آثار ممنوع بود.

کتاب های میخائیل بولگاکف

  • کتاب گریز 
  • کتاب مرفین
  • کتاب سعادت
  • کتاب آدم و حوا
  • کتاب جزیره سرخ
  • کتاب ایوان واسیلوویچ
  • کتاب برف سیاه
  • کتاب نفوس مرده
  • کتاب مرشد و مارگاریتا
  • کتاب یاداشت های یک پزشک جوان
  • کتاب قلب سگی
  • کتاب خانه زویا
  • کتاب احضار روح
  • کتاب تخم مرغ های شوم
  • کتاب مولیر 
  • کتاب ژوردن کم عقل
  • کتاب جنگ و صلح 
  • کتاب دن کیشوت
خرید کتاب های میخائیل بوگاکف

بهترین کتاب میخائیل بولگاکف

کتاب مرشد و مارگریتا آثار مهم میخائیل بولگاکف پر تعدادند که در میان رمان‌ها و نمایشنامه‌های نوشته شده توسط او، از «مرشد و مارگریتا»، به‌عنوان شاهکار ادبی قرن بیستم یاد می‌شود. این کتاب سالیان زیادی پس از مرگ بولگاکف منتشر شد. کتاب مرشد و مارگریتا، بین سال‌های 1925 تا 1941 خلق شد! نسخه ابتدایی این رمان، در سال 1925 به اتمام رسید، اما بولگاکف، آن را از بین برد. نسخه دوم آن را بین سال‌های 1931 تا 1935 به پایان رساند. نسخه سوم را تا سال 1937 ویرایش کرد و تا هفته‌های پیش از مرگش، مشغول ویرایش پیش‌نویس چهارم از این کتاب بود. سرانجام در سال 1941، مرشد و مارگریتا توسط یلنا شیلوفسکی به پایان رسید. این رمان در سال‌های 1966 و 1967 به‌صورت سریالی و در سال 1967، به‌صورت تک جلدی، با حذفیات و سانسورهای فراوان به چاپ رسید. نسخه سانسور نشده این کتاب، در سال 1973، سی و سه سال پس از مرگ بولگاکف، منتشر شد. داستان مرشد و مارگریتا، سه داستان موازی است: داستان ورود غریبه‌ای به شهری که با هرکسی که ارتباط برقرار می‌کند، مجنونش می‌کند، داستان پونتیاس پیلاتوس، حاکمی که حکم به صلیب کشیدن مسیح را داده و داستان سوم مشتق از دو داستان پیشین در اثنای روایت عشق مارگریتا به مرشد است. بهترین کتاب میخائیل بولگاکف

خرید کتاب میخائیل بولگاکف از کتابانه

شما می‌توانید کتاب های میخائیل بولگاکف را از کتاب‌فروشی‌ها و سایت‌های معتبر خرید کتاب تهیه کنید. ازاین‌رو، کتابانه بستری امن را برای شما فراهم کرده تا خریدی سریع و ایمن داشته باشید. برای خرید و دیدن لیست کتاب های میخائیل بولگاکف، تنها کافی است نام این نویسنده را در وب‌سایت کتابانه جستجو کنید. شما در کتابانه می‌توانید در کنار خواندن مختصری از بیوگرافی میخائیل بولگاکف، کتاب‌های این نویسنده را نیز سفارش دهید.

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مرشد و مارگاریتا | میخاییل بولگاکاف؛ آتش‌برآب" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل