loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مرد کوچک (عاشقانه های کلاسیک)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
275,000 تومان
* تنها 2 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

درباره کتاب مرد کوچک (عاشقانه های کلاسیک)

این اثر، برگرفته از سرگذشت و اتفاقاتِ پیش آمده ی زندگی ” آلفونس دوده ” نویسنده ی مشهور فرانسویِ این رمان، نوشته شده است، او خود را در این داستان به جای ” دانیل اِسِت ” جای داده است و راوی پیش آمدهای زندگی اش می باشد. دانیل، پسری بسیار باهوش، خیال پرداز و احساساتی است، پدر او بسیار ثروتمند و صاحب کارخانه ی شال بافی بسیار گسترده ای بود که با به دنیا آمدن دانیل و شروع انقلاب های داخلی کشور، رفته رفته ورشکست شد. بعد از مدتی آن ها مجبور شدند تا خانه و شهرشان را ترک کنند و به شهر دیگری سفر کنند، اما با مهاجرت نیز اوضاع مالی شان بهتر نشد. با گذشت زمان، روزی برادر بزرگِ دانیل که کشیشی مهربان بود، بیمار شد و جانش را از دست داد؛ اما ژاک تنها کسی بود گریه نکرد و از آن روز به بعد ناراحتی را کنار گذاشت، رفتارهایش به طور کل عوض شده بود و گه گاهی با خود حرف می زند. در همین بین گذران زندگی آن قدر برایشان سخت شد که آقای اِسِت مجبور شد، همسرش را به خانه ی برادرش بفرستد و کاری تمام وقت هم برای ژاک پیدا کند، خودش هم فروشنده ی سیارِ کارخانه ای شد و در نهایت دانیل را به عنوانِ ناظم مدرسه ای به پاریس فرستاد. این گونه بود که جمع پنج نفره ی خانواده ی شاد و ثروت مند آن ها از یک دیگر پاشید و دانیل جوان به خاطر اوضاع مالی و کمک به پدرش، آغازگرِ سفری بی پایان شد و ماجراهای بسیاری را پشت سر گذاشت تا این که ...

خرید کتاب مرد کوچک (عاشقانه های کلاسیک)

کتاب مرد کوچک اثر آلفونس دوده از مجموعه ی عاشقانه های کلاسیک از نشر افق به همراه سایر رمان های خارجی را از کتابانه خریداری نمایید.


برشی از متن کتاب


آتشی که رو به خاموشی است هر چه علامت می دهد: ” بروید بخوابید، بچه هایم ”، شمع ها هر چه فریاد می زنند: ” بخوابید! بخوابید! ما تا آخر سوخته ایم ”، ژاک خنده زنان به آن ها می گوید: ” کسی به حرف شما گوش نمی دهد. ” و شب زنده داری ما ادامه می یابد. متوجهید؟ آنچه برای برادرم تعریف می کنم سخت او را مجذوب خود می کند. قصه ی زندگی فسقلی در مدرسه ی سارلاند است. همان زندگی اندوهباری که خواننده بی تردید به یاد دارد. ماجرای بچه های زشت و وحشی، آزار ها، انزجار ها، تحقیر ها، کلید های همیشه وحشی آقای ویو، اتاق کوچک زیر شیروانی که در آن خفه می شدیم، خیانت ها، شب های اشک آلود؛ همین طور - ژاک آن قدر خوب است که می شود همه چیز را به او گفت - ولنگار های کافه باربت، نوشیدن افسنطین با سرجوخه ها، قرض ها، بی توجهی به خود، بالاخره همه چیز، حتی خود کشی و پیشگویی هولناک کشیش ژرمان: ” تو تمام عمر بچه خواهی ماند. ” ژاک که آرنج ها را روی میز گذاشته و سرش را میان دست هایش گرفته بی آنکه حرفم را قطع کند اعترافاتم را تا آخر می شنود... هر از گاهی می بینم می لرزد و می شنوم می گوید: ” کوچولوی بیچاره! کوچولوی بیچاره! ” وقتی صحبتم تمام می شود، بر می خیزد، دست هایم را می گیرد و با صدایی ملایم و لرزان می گوید: ” کشیش ژرمان راست گفته: می دانی دانیل، تو بچه ای، بچه ای کوچک که نمی تواند تنها وارد عرصه ی زندگی شود و کار خوبی کردی که در پناه من آمدی. از امروز تو صرفاً برادرم نیستی، پسرم نیز هستی و حالا که مادرمان از اینجا دور است، من جای او را می گیرم. موافقی؟ بگو، دانیل! می خواهی که مادرت ژاک باشم؟ زیاد اذیتت نمی کنم، حالا می بینی. تنها در خواستم از تو این است که بگذاری همیشه کنارت راه بروم و دستت را بگیرم. در این حالت می توانی آسوده خاطر باشی و مثل مرد به زندگی خیره شوی: زندگی تو را نخواهد خورد. ” به جای این که جواب بدهم، به گردنش می آویزم: ” آه مادر ژاک، تو چقدر خوبی! ” و حالا سرشک گرم از چشم هایم جاری است، بی آنکه بتوانم جلویش را بگیرم، درست مثل ژاک سابق در ایون. ژاک کنونی دیگر نمی گوید؛ به قول خودش سردابش خشکیده است. هر چه پیش آید او دیگر هرگز نخواهد گریست. در این لحظه، زنگ ساعت هفت به صدا در می آید. پنجره ها روشن می شود. نوری کم فروغ لرزلرزان وارد اتاق می شود. ژاک می گوید: ” روز شد، دانیل. وقت خوابیدن است‌زود باش بخواب... لابد به آن نیاز داری. ” - تو چطور ژاک؟ - آه من، من که دو روز خستگی سفر با قطار را در تنم ندارم... در ضمن، پیش از رفتن به منزل مارکی باید تعدادی کتاب به قرائت خانه ببرم و نمی توانم وقت تلف کنم... می دانی که هاکویل اهل شوخی و مزاح نیست... امشب ساعت هشت بر می گردم... وقتی خوب استراحت کردی کمی بیرون برو. به خصوص توصیه می کنم... مادرم ژاک در این قسمت از صحبت هایش یک خروار توصیه می کند که برای تازه واردی مثل من بسیار مهم است؛ از بخت بد، مادامی که او نصیحتم می کند من روی تخت دراز می کشم و اگر چه هنوز خوابم نبرده، افکارم مغشوش و آشفته است. خستگی، پاته، اشک ها... سه چهارم وجودم غرق خواب است... به طرزی گنگ و مبهم می شنوم که شخصی از رستورانی در نزدیکی اینجا برایم صحبت می کند.، از پولی که در جلیقه ام است، پل هایی که باید پشت سر بگذارم، بلوار هایی که باید دنبال کنم، مأمورانی که باید از آن ها سوال کنم و ناقوس کلیسای سن ژرمن د پره به عنوان محل بازگشت. در آن حالت خواب و بیدار، ناقوس سن ژرمن بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار می دهد. دو، پنج، ده ناقوس سن ژرمن می بینم که به صورت تابلوی راهنما دور تا دور تختم چیده شده است. شخصی میتن تمام این ناقوس ها در اتاق می رود و می آید، زغال ها را زیر و رو می کند، پرده ی پنجره ها را می کشد، بعد نزدیک من می آید، پالتویی روی پاهایم می کشد، پیشانی ام را می بوسد و همزمان با صدای در، آرام از آنجا دور می شود... چند ساعتی بود که خوابیده بودم و گمان می کنم می توانستم تا بازگشت مادرم ژاک بخوابم که ناگهان صدای ناقوسی بیدارم کرد. ناقوس سارلاند بود، همان ناقوس آهنی هولناک که مثل گذشته صدا می داد: ” دینگ، دانگ! بیدار شوید! دینگ، دانگ! لباس بپوشید! ” با یک جست وسط اتاق پریدم، با دهان باز، تا مثل خوابگاه فریاد بزنم: ” آقایان، زود باشید! ” بعد، وقتی متوجه شدم در اتاق ژاکم، قاه قاه با صدای بلند خندیدم و دیوانه وار شروع کردم به جست و خیز در اتاق. صدایی که فکر کرده بودم صدای ناقوس یارلاند است، آوای ناقوس کارگاهی در آن نزدیکی بود که مثل ناقوس آنجا طنینی خشک و خشن داشت. با این حال، ناقوس مدرسه چیزی داشت خباثت آمیز تر و دوزخی تر. خوشبختانه دویست فرسخ دور تر بود و هر چقدر بلند می نواخت محال بود صدایش را بشنوم.

  • نویسنده: آلفونس دوده
  • مترجم: محمود گودرزی
  • انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مرد کوچک (عاشقانه های کلاسیک)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل