کتاب مرد شماره یک - آلفرد هیچکاک

کتاب مرد شماره یک نوشته ی آلفرد هیچکاک و ترجمه ی حسن خزائل توسط انتشارات دبیر به چاپ رسیده است.

همه آلفرد هیچکاک را با سینمای تعلیق و دلهره می شناسند. وی اما از جوانی در حوزه های پلیسی و جنایی داستان هایی می نوشته و از سال 1955 بود که تهیه ی مجموعه ی تلویزیونی «آلفرد هیچکاک تقدیم می کند» را بر عهده گرفت. از جمله ویژگی های بارز هیچکاک در نویسندگی و کارگردانی استفاده از روحیه ی طنز خود در کنار وحشتی که به جان مخاطب می اندازد است. این کتاب نیز از این ویژگی ها مبرا نیست. کتاب با مرگ اسرارآمیز «برندا» آغاز شده و با لحظه هایی که به خوبی و دقت توصیف شده اند، مخاطب را بر جای خود میخکوب کرده و به او حسی می دهد که انگار خود در آن محیط حضور دارد. تصویرسازی های دقیق آقای کارگردان نشان از دقت وی دارد که از هیچ عنصر جزئی و ریز و به ظاهر بی اهمیتی فروگذار نکرده است و به ما یادآور می شود که در داستان های جنایی، همین نکات ریز هستند که بعدها حادثه ای شوم می آفرینند و یا حتی به داد پلیس ها و کارآگاه های داستان می رسند.

برشی از متن کتاب

گلن کالینز آن روز تصمیم داشت برای صرف شام به رستوران «کلاریچ» برود. رستوران کلاریچ در آن طرف پل قرار داشت و او مجبور بود از خیابان های شلوغی عبور کند، اما غذاهایی که «سباستین»، آشپز ماهر رستوران کلاریچ طبخ می کرد، به قدری خوشمزه بود که کالینز دوری راه را با کمال میل تحمل می کرد. کالینز همین که جلوی رستوران رسید، اتومبیل خود را در پارکینگ رستوران پارک کرد و وارد رستوران شد. چند دقیقه بعد وقتی گارسون سرپوش بشقاب های غذا را برداشت، بخار اشتهاآور غذاها، مشام وی را نوازش داد و کارآگاه شروع به خوردن غذا کرد. شراب کهنه ای که متصدی رستوران مخصوص او فرستاده بود نیز، در نوع خود بی نظیر بود و کالینز آن را با لذت تمام سر کشید. پس از مدت ها گرفتاری و ماموریت های خطرناک و جور واجور اولین شبی بود که او با خیال راحت می توانست از غذا خوردن لذت ببرد. همین که سیگارش را روشن کرد، گارسون فنجان قهوه ای روی میز گذاشت و کالینز که خواب راحتی را به خود نوید می داد، سیگارش را در آرامش تمام کشید و پس از پرداخت صورتحساب، برای سوار شدن به اتومبیلش وارد پارکینگ شد، اما هنوز چند قدم جلو نرفته بود که ناگهان بین اتومبیل خود و اتومبیل پهلویی، سایه ای را که به سرعت ناپدید شد، دید. کالینز بلافاصله خود را عقب کشید و خم شد و از پشت اتومبیل ها، خود را به پشت اتومبیلش رساند و یکباره اسلحه بدست جلو پرید. در این موقع مردی که جلوی اتومبیلش ایستاده بود، گفت:«آقای کالینز من هستم، «فورسایت». باور کنید که قصد بدی ندارم

فهرست

حادثه ی شوم مرگ اسرارآمیز «برندا» لحظه ی شیرین انتقام تهبکاران خانم ها را دست کم نگیرید شاهد قتل نمی خواهم عکسم چاپ شود فرار در زیر باران ماجرا در کلافام اتفاق افتاد روح ناآرام آهنگ او خیمه شب بازی ارواح بزرگ ترین سرقت دامی برای قاچاقچیان مرد شماره ی یک

(مجموعه ساعت فاجعه 2) نویسنده: آلفرد هیچکاک مترجم: حسن خزائل انتشارات: دبیر