کتاب مدرسه ... است 4 (نبرد در اردوگاه)
- انتشارات : پرتقال
- مترجم : امیرحسین دانشورکیان
محصولات مرتبط
کتاب نبرد در اردوگاه چهارمین جلد از مجموعهی مدرسه... است. لطفا جای خالی را پر کنید نوشتهی جیمز پترسون و کریس تبتس با ترجمهی امیرحسین دانشورکیان توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
داستان های "رِیف کاچادوریَن" و دردسر هایش تمامی ندارد. این بار در کتاب نبرد در اردوگاه، چهارمین جلد از مجموعهی مدرسه... است، "ریف" قرار است همراه خواهرش جورجیا به اردوی تابستانی بروند. او از اینکه می خواهد تعطیلات تابستان را در اردوگاه جنگلی "وانامورا" بگذراند خیلی خوشحال است؛ بخصوص که اردوگاه دخترها فاصلهی زیادی با اردوگاه پسران دارد و این شادیش را دو چندان می کند؛ چرا که می تواند چندین هفتهی پی در پی دور از جورجیا باشد! ریف پس از رسیدن به اردوگاه پسران و ملاقات مسئول تقسیم خوابگاه ها، به کلبهی موش های آبی فرستاده می شود. جایی که "نورمن" معروف به دماغو ساکنش است و ریف باید بقیهی تابستانش را با او بگذراند. نورمن پسریست آرام و درسخوان که سرش توی لاک خودش است و دردسری برای کسی ندارد. این اولین باریست که ریف تابستان را در اردوگاه می گذراند. او افکار و اتفاقات خوب و خوشی را در سر می پروراند؛ بی خبر از این که بچه های ساکن آلونک "گربه های دم کوتاه" چه نقشه های خبیثانهای برای به دردسر انداختن او و بقیهی ساکنین کلبهی موش های آبی در سر دارند... صفحات کتاب پر از نقاشی هایی به سبک کمیک استریپ است که به ایجاد فضای داستان کمک شایانی نموده و بر جذابیت اثر افزوده است.
مجموعهی مدرسه... است لطفا جای خالی را پر کنید، اتفاقاتی را که برای پسری به نام ریف کاچادورین می افتد، با لحنی طنز گونه و جذاب از زبان خودِ ریف بیان می کند. این اتفاقات اغلب در مدرسه و فضا های مربوط به آن رخ داده و موقعیت های جذابی را خلق می کند. ریف اصلا پسر درسخوانی نیست و علاقهی چندانی به درس و مدرسه ندارد اما تا دلتان بخواهد فکرش پر از خلاقیت و ایده های ناب است که در هر جلد ماجراهای جالبی را از سر می گذراند. در بیشتر صفحات کتاب طراحی هایی کاریکاتور گونه ارائه شده که به جذابیت داستان و ماجراهایش می افزاید.
برشی از متن کتاب
طبق انتظار اون شب بعد از شام، برگشتیم به آلونک موشای آبی و دیدیم همه جا به گند کشیده شده؛ جوری که انگار گردبادی، تند بادی... خلاصه یه بادی، راست خورده بود وسط خونهی دوم ماها! بیرونش مثل همیشه بود، ولی وقتی رفتیم تو چراغ رو روشن کردیم، به نظر می اومد کلی قوطی خمیر ریش اون وسط تر کیده. همه جارو گرفته بود... روی زمین، پنجره ها، تختا؛ مخصوصا روی تخت من. مونده هنوز! به تخت نورمن که دیگه هیچ رقمه رحم نکرده بودن؛ به جز خمیر ریشی که روش ریخته بودن، دور تا دور تختش هم نوار چسب چسبونده بودن؛ دقیقا مثل این مناطق دفع پسماند؟ چند تا کاغذ مسخره هم اون جا گذاشته بودن و روشون توشته بودن: خطر!... عقب بایستید... محدوهی دماغ. یه نگاه به نورمن انداختم، ولی اون هیچی نگفت. فقط همهی چسبا و کاغذا رو کند و انداختشون اون ور. کم ترین کاری که می تونستم بکنم، این بود که بهش کمک کنم دیگه. بالاخره تخت منم بود. تازه، اصلا یه جورایی اصل ماجرا هم تقصیر خودم بود! وقتی داشتم وسایلشو مرتب می کردم، دوباره فکر لقب مسخرهش، یعنی دماغو و معنیش افتاده بود توی سرم. فکر کنم از قیافهم پیدا بود، چون نورمننگام کرد و گفت: "لازم نیست نگران باشی، ریف! من از شیش سالگی دست از دماغ خوردن برداشتم." "عجب! البته من فکرم یه جا دیگه بود ها... یعنی، می گم..." "فکرت قشنگ همین جا بود، ولی عیب نداره!" داشتم خمیر ریش ها رو با خولم پاک می کردم، ولی هنوز درگیر این بودم که نورمن داره به چی فکر می کنه. یه کم که گذشت، گفتم: "خب، پس واسه چی می ذاری بقیه این طوری صدات کنن؟" "می ذارم؟ مگه دست منه؟ یه بار شیش سال پیش مچم رو گرفتن، دیگه از همون موقع چسبید بهم." "مثل دماغ!" خندهش گرفت. "یعنی ناراحت نمی شی این طوری صدات نی کنن؟" نورمن شونه هاش رو بالا انداخت و گفت: "واسهم فرقی نداره. مهم نیست. اصلا بهش اهمیت نمی دم." آقا این پسره خیلی دروغ گوی بدی بود. قشنگ می تونستم بفهمم ته دلش چی می گذره. جون فکر می کرد کاری از دستش بر نمیاد، داشت وانمود می کرد که واسهش مهم نیست؛ ولی شرط می بندم که خیلی هم واسهش مهم بود. این جور چیزا واسه ما خاطرهست دیگه. گفتم: "اگه یه لقب دیگه واسهت انتخاب کنم چی؟ می تونم مثلا بهت بگم دَم دَمی؛ مخفف دماغ..." "آره فهمیدم! ولی نه، نمی خواد." "نورم چه طور؟" "اسم من نورمنه، ریف." آخرین کاغذ رو هم برداشت مچاله کرد و انداختش توی سطل. "یاد گرفتنش خیلی سخت نیست!" سعی کردمتو چشماش نگاه کنم؛ بعدش گفتم: "دربارهی ریاضی هم همینو گفتی." ولی فکر کنم دیگه بی خیال جر و بحث با من شده بود؛ رفت رو تختش یه کتاب دیگه باز کرد. اسم این یکی، ارباب حلقه ها بود از یه آقایی به اسم جی. آر. تالکین. راستش فکر کنم آرِش مخفف "آرمیدن و مطالعه کردن" باشه؛ چون این کتابی که من می دیدم، اقلا ده هزار صفحه ای می شد. فکر نکنم حتی یه عمر هم فرصت داشته باشم، بتونم همچین کتابی رو تموم کنم! البته نورمن احتمالا تا صبحونه خوندتش؛ واقعا عجیبه...
- در فهرست کتاب های پرفروش
- نویسنده: جیمز پترسون - کریس تبتس
- مترجم: امیرحسین دانشورکیان
- انتشارات: پرتقال
مشخصات
- نویسنده کریس تبتس
- مترجم امیرحسین دانشورکیان
- سال انتشار 1398
- انتشارات پرتقال
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران