loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مدرسه ... است 1 (چه وضعیه بابا!)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
164,000 تومان
* تنها 2 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب چه وضعیه بابا! اولین جلد از مجموعه ی مدرسه ... است، نوشته ی جیمز پترسون و کریس تبتس با ترجمه ی امیرحسین دانشورکیان توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

"رِیف کاچادورین" برای گذراندن کلاس ششم وارد مدرسه ی راهنمایی هیلز ویچ می شود. اولین روز مدرسه خانم مدیر برای دانش آموزان سخنرانی مفصلی کرده و یک نسخه از آیین نامه ی انضباطی را در اختیار بچه ها قرار می دهد. این آیین نامه دربرگیرنده ی شانزده بند از قوانین بسیار سخت است که ریف با خواندن هر یک از آن ها و فکر این که مجبور به رعایت کردنشان است احساس می کند، یک سال پیش رو را باید در زندان بگذراند تا یک مدرسه ی راهنمایی!؛ حتی ندویدن در راهرو و این که لباس فرم دانش آموزان باید دو سایز از خودشان بزرگ تر باشد هم جزو بندهای این آیین نامه است! ریف شیطان بعد از خواندن قوانین مدرسه، به محض برگشتن به خانه جدولی طراحی می کند و برای زیرپا گذاشتن هر یک از قوانین امتیازی درنظر می گیرد؛ مثلا برای دویدن در راهرو 1000 امتیاز و تاخیر در کلاس 50000 امتیاز مشخص می کند. او موضوع را با دوست صمیمی اش لیو در میان می گذارد و قرار می شود  هر کدام از آن ها تا پایان سال قوانین بیشتری زیرپا بگذارند و امتیاز بیشتری دریافت کنند به عنوان برنده ی این رقابت انتخاب شوند! او با این تصمیم خودش و لیو را در دردسری بزرگ می اندازد که برای حل آن پای پلیس هم به مدرسه باز می شود! ... صفحات کتاب پر از نقاشی هایی به سبک کمیک استریپ است که به ایجاد فضای داستان کمک شایانی نموده و بر جذابیت اثر افزوده است.

مجموعه‌ی مدرسه... است لطفا جای خالی را پر کنید، اتفاقاتی را که برای پسری به نام ریف کاچادورین می افتد، با لحنی طنز گونه و جذاب از زبان خودِ ریف بیان می کند. این اتفاقات اغلب در مدرسه و فضا های مربوط به آن رخ داده و موقعیت های جذابی را خلق می کند. ریف اصلا پسر درسخوانی نیست و علاقه‌ی چندانی به درس و مدرسه ندارد اما تا دلتان بخواهد ذهنش پر از خلاقیت و ایده های ناب است که در هر جلد ماجراهای جالبی را رقم می زند. در بیشتر صفحات کتاب طراحی هایی کاریکاتور گونه ارائه شده که به جذابیت داستان و ماجراهایش افزوده است.

 


برشی از متن کتاب


وقتی رفتم خونه، یه راست رفتم توی اتاق پیش لیو و شروع کردیم به نوشتن کل اتفاقاتی که تا اون روز افتاده بود، تو دفترچه ی عملیات ریف: کل قوانینی که شکونده بودم، امتیازاتی که گرفته بودم و حتی چند تا عکس واسه سند سازی ماجرا. داشتیم کارمونو می کردیم که یهو صدای داد و بیداد خرس از پایین اومد: "چی کار داری می کنی؟" بعد صدای جورجیا اومد: "هیچی. فقط می خواستم ..." ـ دارم نگاه می کنم. کانالو عوض نکن. ـ اما تو که خواب بودی! اما نداره! می تونی بنشینی با من فوتبال ببینی. می تونی هم بری پی کارت. کدوم؟ چند لحظه بعد، صدای پا شنیدم. چند لحظه بعدش هم در اتاق جورجیا محکم بسته شد. از وقتایی که این طوری سر جورجیا داد می زد، متنفر بودم؛ حتی بیشتر از وقتایی که سر خودم داد می زد. بالاخره جوجیا بچه ست. البته خرس هم بچه ست. گنده ترین و عوضی ترین بچه ایه که تو عمرم دیده ام. داد زدم: "برو با هم قد خودت دعا کن!" گفت: "تو دخالت نکن!" و صدای تلویزیونو زیاد کرد. اصلا ارزش درگیری نداشت. تا برگشتم تو اتاقم لیو گفت: "می دونی چیه؟ یه قانون جدید لازم داریم." "اتفاقا منم داشتم به همین فکر می کردم. هیشکی نباید به خاطر قانون شکنی های صدمه ببینه." لیو اضافه کرد: "مخصوصا بچه های کوچیک." منم قبول کردم. البته شاید اگه مثلا میلر آدم کش چیزی ش می شد، اصلا ناراحت نمی شدم؛ ولی راجع به دیگران ... ـ اسمش رو هم می ذاریم "قانون خرس نباشیم." من گفتم: "آسیب رسانی ممنوع بهتر نیست؟" ـ خوبه بد نیست. شروع کردم به نوشتن توی دفترچه. قانون آسیب رسانی ممنوع: هیچ کس آسیبی نخواهد دیدو تمام خطرات فقط و فقط من را تهدید خواهند کرد. بدون استثنا. نمی گم من آدم خوبی ام. حتی نمی گم این کار منو به آدم بهتری تبدیل کرد (خودم هم نفهمیدم چی گفتم!)؛ ولی اگر این قانون حتی یه ذره هم می تونست باعث شه من کمتر شبیه یکی مثل خرس باشم، با تمام وجود ازش پیروی می کردم؛ چون خرس همه ش تو فکر آسیب رسوندن بود. دیدین تو این داستانای خون آَشام جدیده دوست نداره خون کسی رو بخوره تا اینکه واسه اولین بار مزه ی خونو می چشه؟ از اون به بعد تمام فکر و ذکرش می شه خون، خون، خون! مثال خوبی نبود البته. منظورم اینه که وقتی قشنگ روال کار دستم اومد، تازه داشتم بهش علاقمند می شدم. چند هفته ی بعدی رو سعی کردم بیش تر روی مهارت هام کار کنم؛ چون اگه کارو با خلاقیت انجام می دادم، لیو بهم امتیاز اضافی می داد و خود اینم باعث شده بود بیشتر انگیزه بگیرم. البته فقط لیو نبود که داشت بهم کمک می کرد. وقتشه با چند نفر دیگه آشناتون کنم که تو زندان هیلزویلچ به من انگیزه دادن واسه بهتر و بهتر انجام دادن عملیات ریف. اینا خانمای بوفه هستن. من صداشون می کنم "میلی" و "بیلی" و "تیلی". فکر کنم این سه تا عضو یه گروه سری هستن که ماموریتش ناهار به ناهار سر به نیست کردن بچه های راهنماییه. هر ناهار، یه دانش اموز!    

  • نویسنده: جیمز پترسون - کریس تبتس
  • مترجم: امیرحسین دانشورکیان
  • انتشارات: پرتقال
 

کریس تبتس


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مدرسه ... است 1 (چه وضعیه بابا!)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل