loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مخترعان و ایده های داغ داغ (مشاهیر خفن)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
89,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب مخترعان و ایده های داغ داغ از مجموعه ی مشاهیر خفن نوشته ی مایک گلداسمیت و ترجمه ی شهره نورصالحی توسط نشر پیدایش به چاپ رسیده است.

کتاب فوق داستانی بسیار هیجان انگیز و تخیلی را درباره تبعید ایزد آپولو بر روی زمین روایت می کند.  آپولو که ایزد موسیقی، کمان داری، شعر و بسیار چیزهای دیگر است همراه پدرش زئوس در کوه المپ زندگی می کند. یک روز زئوس که توانایی تغییر شکل دادن هر چیزی را دارد از نافرمانی ها و سرکشی های پسرش آپولو به تنگ می آید و برای تنبیه، او را در قالب یک پسر شانزده ساله ی دست و پاچلفتی به نام لستر، از کوه المپ یه یکی از خیابان های نیویورک می فرستد. زئوس تمام نیروها و توانایی ها پسرش به عنوان ایزد را از او می گیرد و تنها شرط بازگشت نیروهایش را نجات چهار پیشگو بزرگ از چنگال امپراتوری نرون ستمگر قرار می دهد. آپولو مدتی بعد از فرود روی زمین با دختری به نام مگ آشنا می شود و از طریق او وارد اردوگاهی می شود. در آن جا آپولو متوجه می شود که همه اشخاص حاضر در اردوگاه دورگه هستند یعنی یک  از والدین شان ایزد بوده بنابراین آن ها را نیمه ایزد می نامند. آن ها که هر کدام توانایی های خاصی مثل پیشگویی آینده، مقاومت در برابر آتش و ....  را دارند در این اردوگاه یاد می گیرند که چگونه نیروهایشان را در اختیار بگیرند. بین آپولو و دو تن از نیمه ایزدان رابطه ی دوستی عمیقی شکل می گیرد. بعد از مدتی آپولو ماجرای تبعیدش به زمین را برای آن ها تعریف کرده و از دوستانش می خواهد تا در پیدا کردن پیشگوها کمکش کنند. آن ها سوار بر اژدهای فولادی آپولو شده و به سمت غرب محل نگهداری پیشگوها حرکت می کنند. آپولو باید با دست خالی و بدون هیچ کدام از نیروهایش به این ماموریت بزرگ برود...

 


برشی از متن کتاب


از مسابقه ی سه پایی تا پای مرگ در اردوگاه دورگه ها به بعد که به مگ مک کافری بسته شده بودم، دیگر این طور احساس نکرده بودم گیر افتاده ام. کالیپسو سعی می کرد لی لی کنان حرکت کند تا به من و لئو کمک کند سریع تر پیش برویم؛ اما هر بار که دست یا پای شکسته اش تکان می خورد، فریاد می کشید و به طرف یکی از ما می افتاد. کالیپسو که صورتش از عرق خیس بود، زیر لب گفت: «ب... بخشین بچه ها. کمونم قرار نیست من هیچ وقت نبرد تن به تن ناگهانی رو درست یاد بگیریم.» گفتم: «منم همین طور. شاید لئو بتونه سرگرمشون کنه تا ما...» لئو غرید: «من رو نگاه کن! من فقط یه تعمیرکارم که هر از گاهی می تواند یه گوله آتیش پرت کمه. جنگجوی اصل کاری رو در حالت چمدون جا گذاشتیم.» گفتم: «تندتر راه بیاین.» فقط به این دلیل توانستیم خودمان را زنده به خیابان برسانیم که سینه سران خیلی آرام حرکت می کردند. من هم اگر مجبور بودم یک سر آهنی را روی، اممم، سرم نگه دارم، همین قدر آرام حرکت می کردم؛ اما سینه سران حتی بدون سرهای قلابی شان هم بیشتر قدرتمند بودند تا سریع. دید عمقی بسیار ضعیفشان باعث می شد بیش از حد محتاطانه حرکت کنند؛ انگار زمین زیر پایشان یک هولوگرام چند لایه ای است. اگر می توانستیم از آن ها جلو بزنیم... مامور پلیسی که سلاحش را به طرفمان گرفته بود، در سمت راستشان ظاهر شد. «صبح بخیر! ایست! وگرنه شلیک می کنم. با تشکر!» لئو یک بطری شیشه ای دربسته را از کمربند ابزارش بیرون کشید. آن را جلوی پای مامور انداخت و شعله های سبز رنگی او را در بر گرفت. مامور اسلحه اش را انداخت. مشغول پاهر پاره کردن یونیفورم سوزانش شد و صورتش که روی سینه اش بود، نمایان شد. ابروهای ژولیده ای روی سینه اش بود و شکمش هم ریشی داشت که به شدت نیازمند اصلاح بود. لئو گفت: «آخیش! امیدوار بودم اونم یکی از سرسینه ها باشه. این آخرین شیشه ی اتش یونانی م بود. بچه ها. اگه به احضار کردن گوی های اتشین ادامه بدم، از حال می رم. پس...» کالیپسو گفت: «باید یه جا پناه بگیریم.» پیشنهاد عاقلانه ای بود، اما به نظر می رسد مردم ایندیانا به جاهایی که بشود پشتشان پناه گرفت، چندان علاقه ای نداشتند. خیابان ها عریض و مستقیم بود، منظره ی پیش رویمان هموار بود، جمعیت پراکنده بود و خط دید، بی انتها. به خیابان کپیتول جنوبی پیچیدیم. نگاهی به پشت سرم انداختم و مردم محلی را دیدم که دسته دسته با آن سرهای مصنوعی شان، لبخند بر لب به ما نزدیک می شدند. یک کارگر ساختمانی ایستاد تا سپر یک وانت را از جا بکند؛ چماق اهنین تازه اش را روی کول خود انداخت و بعد دوباره به جمع راه پیمایان پیوست. در همین حین آدمیزادهای معمولی ـ لااقل آن دسته ای که به نظر می رسید فعلا علاقه ای به کشتن ما ندارند ـ دنبال کاروبار خودشان می رفتند...  

  • نویسنده: مایک گلداسمیت
  • مترجم: شهره نورصالحی
  • انتشارات: پیدایش

مایک گلداسمیت


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مخترعان و ایده های داغ داغ (مشاهیر خفن)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل