loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مجموعه مامور Z - هوپا

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب مجموعه مامور Z اثر مارک هادون و ترجمه ی بیتا ابراهیمی از سوی نشر هوپا به چاپ رسیده است.

مجموعه ی "مامور Z"شامل چهار جلد کتاب است که در هر یک از آن ها داستانی جالب و هیجان انگیز روایت شده است.  محور اصلی همه ی داستان ها "بن" پسر نوجوانی است که همیشه در خیالات به سر می برد. سر کلاس حوصله سر بر ریاضی، در صحرای آفریقا یا کشتی وایکینگ ها سیر می کند. او به همراه رفقایش  "بارنی و جنکس" در کلبه ی متروکه نگهبان پارک جمع می شوند و در قالب بازی، عملیات های مختلفی را با عنوان مامور Z طراحی می کنند. همچنین تعهد نامه ی  مامور Z  که مهم ترین مفاد آن مخفی نگه داشتن برنامه ی عملیات هاست را با هم امضا می کنند و قول می دهند تا پای جانشان به تعهدنامه وفادار باشند. آن ها نشان مامور Z را طراحی کرده و در هر یک از عملیات هایشان، یکی از آن ها این نشان را روی یقه ی لباسش می چسباند . جلد اول مجموعه ی فوق با عنوان "مامور Z با جنگجوی نقابدار رو به رو می شود" به معرفی بن و دوستانش می پردازد همچنین آن ها اولین عملیات مامور Z که سر به سر گذاشتن با یکی از معلم های مدرسه است را برنامه ریزی می کنند. در جلد دوم با نام "مامور Z ماجراجویی می کند"، بن و دوستانش در اردوی مدرسه نام نویسی می کنند. در سفر تکه روزنامه ای پیدا می کنند و توسط آن متوجه می شوند که فردی به نام "کله نارنجی" یک سارق فراری است و خیال دارد اموال دزدی را که خاک کرده، هر چه زودتر بیرون آورد. بچه ها تصمیم می گیرند او را به دام بیندازند.  جلد سوم با عنوان "مامور Z و پنگوئنی از مریخ" ماجرای همسایه ی جدید بن است. آقای "ساید باتم" همسایه ی جدید همیشه خیال می کرده پسرش بسیار درس خوان و درستکار است و حالا در مدرسه ی جدید دچار افت تحصیلی شده و رفتارهای ناشایستی از خود نشان می دهد. ساید باتم علت همه ی این ها را دوستی پسرش با بن می داند. بن از این موضوع بسیار عصبانی و ناراحت است و تصمیم می گیرد به کمک بارنی و جنکس با طراحی عملیات جدید  مامور Z، درسی حسابی به آقای باتم بدهند. در آخرین جلد از مجموعه ی فوق، "مامورZ  و موزهای قاتل"، "تی جی" پسر عمه ی شیطون و بی ادب بن برای چند هفته ای به خانه ی آن ها آمده او اصلا نمی تواند وجودش را تحمل کند. اما اوضاع وقتی بدتر می شود که مدارکی از فعالیت های مخفیانه ی مامور Z به دست تی جی می افتد و باج گیری های او شروع می شود ... داستان های مجموعه ی حاضر یک ماجراجویی تمام عیار، با تخیلات بی نظیر، هیجانات پشت سر و بسیار جالب است که برای نوجوانان و جوانان فراهم شده است.


برشی از متن کتاب


ماشین یخ خشک را بیرون آوردم، آن را بردم تا کنار حصار، بعد آن را کشیدم توی پارک سه بار صدای جیغ در آوردم و منتظر ماندم تا بارنی و جنکس از وسط تاریکی جلو بیایند و تجهیزات را هم بیاورند. با سر به هم علامت دادیم. جنکس عینک آفتابی را از جیب عقب اش در آورد و به چشمک زد. بارنی دستمال سیاه بزرگی روی صورتش بسته بود. من یقه ی کتم را بالا کشیدم و زیپش را تا ته بستم. بارنی نجوا کرد: «دست به کار شویم.» پنگوئن گفت: «کوآاااک» و ساردینی را که جنکس از بالای سبدش آویزان کرده بود قاپید. وسایل را برداشتیم، بعد راه افتادیم سمت بوته کوچکی که وسط زمین بازی روییده بود. جنکس نور افکن ها را در آورد و روی علف هایی که جلوی بوته روییده بودند، گذاشت. بعد باد کنک و دستگاه تولید هلیوم  را درآورد و آن ها را روی کیف پارچه ای اش گذاشت. لباس عملیات را به پنگوئنی که دائم می جنبید پوشاندم و بارنی آرام به سمت اتاقک ستاره شناسی روشن سایپا تیم رفت و ردی از  روغن ماهی نامرئی روی زمین ریخت. وقتی به مقر موقت فرماندهی عملیات برگشت ضبط صوت و یک چراغ قوه به من داد. با من خیلی رسمی دست داد و گفت: «خب بن! باید بکشیمش بیرون.» و بعد از این حرف آرام من را به سمت تاریکی هل داد. دهان باز کردم که جوابی به او بدهم، ولی دهانم کاملا خشک بود. آن قدر آدرنالین توی بدنم ترشح شده بود که همه بدنم خشک شده بود. پنج نفس آرام و عمیق کشیدم و راه افتادم. شنیدم که بارنی پشت سرم گفت: «یخ خشک جنکس! روشنش کن.» و بعد من تنها بودم. مثل کماندوها قوز کردم تا به حصار خانه ساید باتم رسیدم. آرام، صاف ایستادم و بعد بوته ها را کنار زدم. ساید باتم در اتاقک بود، از پنجره ی اتاقک پشت سرش را با آن موهای مرتب و شانه کرده می دویدم. دکمه ی پخش را زدم. صدای چمن زن بلند شد. «دنگ، درونگ، بوروم، پیس ... صدا را کمی بلندتر کردم. تق تق تق، کروونگ، گوروووش ...» چراغ قوه را سمت او گرفتم و روشن کردم. هیچ اتفاقی نیفتاد. حتی چشمش را از روی چشمی تلسکوپ برنداشت. حسابی غرق در دب اکبر یا سحابی شکارچی بود. دوباره چراغ قوه را روشن کردم  و صدارا کمی بالاتر بردم. بله! برگشت. چشمانش را تنگ کرد. برای سومین بار چراغ قوه را روشن کردم. از روی صندلی بلند شد و راه افتاد سمت در اتاقک. برگشتم و به دو دور شدم. وقتی دوان دوان وسط بخار یخ خشک رسیدم، با صدای آهسته گفتم: «داره می آد!» صدای کلیک سریع و محوی شنیدم و بدون این که اخطاری به من بدهند، چند نور افکن چهارصد واتی توی صورتم روشن شدند. ناگهان و کاملا کور شده بودم. تلو تلو خوران چند قدم دیگر جلو رفتم، به سر بارنی خوردم، ضبط صوت از دستم پرت شد هوا و به پشت روی بوته ها افتادم. باری گفت: «هوووی! حواست باشه داری چی کار می کنی کله پوک احمق!» از بالای سرم صدای چمن زنی را شنیدم که به سرعت نزدیک می شد و درست لحظه ای قبل از این که ضبط صوت صورت خوش تیپ من را داغون کند، با دست صورتم را پوشاندم. جیغ کشیدم: «آی ی ی ی!» بارنی غرید: «محض رضای خدا دهنت رو ببند. قراره صدای پایین آمدن سفینه دربیاریم، نه مسابقه کشتی!»            

  • نویسنده: مارک هادون
  • مترجم: بیتا ابراهیمی
  • انتشارات: هوپا

مارک هادون


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مجموعه مامور Z - هوپا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل