loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مجموعه داستان بلبل حلبی - محمد کشاورز

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب مجموعه داستانِ بلبل حلبی نوشتۀ محمد کشاورز توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

این کتاب شامل 10 داستانِ‌کوتاه با عناوین «می‌گوید آب، می‌گویی آب، می‌گویم آب»،‌‌»کتاب اول شاعر»، «بازی ناتمام»،‌«بلبل حلبی»، «خروس»، «رُمانس»، «غایب»، «مردن به روایت مه‌رو»، «بنفشه‌ها در افریقا گل می‌دهند» و «باغ تابناک» می‌شود. این مجموعه، داستان‌های اغلب ساده‌ای را شامل می‌شود که در عین این سادگی فضاسازی‌هایی قوی و زنده دارند و شخصیت‌هایی که در این فضا‌ها قرار دارند، خوب پرداخته و بسط داده شده‌اند. نثر صریح و بی‌ابهامِ کشاورز و طنز ظریفی که در خلال همین‌داستان‌های ساده دیده می‌شود، سیر حرکت داستان‌را برای خواننده جذاب‌تر و پرکشش‌تر می‌کند. وجه مشترک شخصیت‌های داستان‌های این مجموعه، توهم و رویایی‌ست که هرکدام‌شان به نوعی درگیرشان هستند. محمد کشاورز داستان‌نویس ایرانی است  که در سال 1337 در شیراز به دنیا آمد. او برای مدت یک سال سردبیر مجلۀ عصر پنجشنبه بود. کشاورز برای نگارش داستان «شهود» از کتاب «پایکوبی» برنده جایزۀ گردون شد. دومین مجموعه داستانِ او به نام «بلبل حلبی» در سال 1384 جایزۀ ادبی اصفهان، هفتمین دورۀ منتقدان و نویسندگان مطبوعات را برای او به ارمغان آورد. مجموعه داستانِ «روباهِ شنی» که در سال 1395 منتشر شد،‌آخرین اثر او می‌باشد که برنده جایزه کتاب سال و جشنوارۀ جلال آل احمد شد.


برشی از متن کتاب


چو افتاده بود استوار مکی تشنه‌ی خون ما دو نفر است. دهان به دهان می‌شنیدیم که خط و نشان می‌کشد. وقت و بی‌وقت رو به‌سمت جاده‌ای که ما از آن فراری شده‌ایم نشانه می‌رود و باز تکرا می‌کند که: «گیرم بیفتید  می‌کشم‌تان، پدر نامردهای شارلاتان.» اما خیال ما راحت است که حالا دیگر دست‌کم هزار کیلومتری از تیررس استوار مکی دوریم. اگر به‌موقع نزده بودیم به چاک، معلوم نبود با آن‌همه‌ی گلوله‌هایی که استوار توی تن‌مان خالی می‌کند چه بایست‌مان کرده بود! حتم دارم اگر حقوق ارتش کمی بیشتر بود، استوار مکی با خرج جیب مبارک هم که شده کفش و کلاه می‌کرد و راه می‌افتاد پی انتقام خونینی که چند ماهی می‌شد که مدام ازش دم می‌زد. اما خوشحال بودیم که خرج زن و بچه و اقساط پی‌در‌پی، شکر خدا چیزی ته بساطش نمی‌گذاشت که فکر کشتن ما را عملی کند. شنیدیم که جلو چشم همه‌ی سربازها هفت قدم رفته رو به قبله و قسم خورده که روزی به‌هر حال سفر را جور می‌کند، با همان هفت‌تیر و هفت‌تایی گلوله و بعد گفته که: «یه آفریقایی نشان این دوتا شیرازی بدم. فکر کرده‌اند تا پلیتیک آفریقا را زدند من از شیر و ببرهاش می‌ترسم.» پای آفریقا وقتی به معرکه کشیده شد که هیچ گل و گلبرگی روی کاکل بنفشه‌هایی که ما توی باغچه‌های پادگان کاشته بودیم سبز نشد. در برابر بی‌تابی استوار مکی و بچه‌های گردان، چیزی که به عقل‌مان رسید همین بود که بگوییم :‌« به این‌ها می‌گن بنفشه‌های آفریقایی. یه خُرده دیرتر گل می‌دن!» قصدمان دست به‌سر کردن استوار مکی یا بر و بچه‌های گروهان نبود. خودمان هم کلی خجل بودیم. به‌خصوص که درباره‌ی تأثیرات آن‌همه بنفشه‌های رنگارنگ کلی حرف و حدیث بین بچه‌ها راه افتاده بود. سخنرانی تیمسار بیشتر کوک‌مان کرد. آن هم روزی که قرار بود درباره‌ی بازسازی پادگان متروکه‌ی ما بعد از پایان جنگ حرف بزند. پیش از آن ما تیمسار را ندیده بودیم. آوازه‌اش را شنیده بودیم و هربار ناخودآگاه به احترامش پاشنه‌های‌مان جفت می‌شد. وقت مراسم صبحگاه، پاترول خاکی‌رنگ از در ورودی وارد شد و به‌سرعت راند به سمت جایگاه. مردی با ریش انبود و چوب زیربغل از پاترول پیاده شد و لنگا‌ن‌لنگان رفت بالای جایگاه و ایستاد پشت میز خطابه و میکروفن. فرمانده برایش ایست خبردار داد. دست‌های ما، صدها دست بی‌اختیار، تا روی شقیقه‌هامان رفت بالا.

فهرست


می‌گوید آب، می‌گویی آب، می‌گویم آب کتاب اول شاعر بازی ناتمام بلبل حلبی خروس رُمانس غایب مردن به روایت مه‌رو بنفشه‌ها در افریقا گل می‌دهند باغ تابناک .

(برنده هفتمین دوره ی جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات به عنوان بهتربن مجموعه داستان سال 1384) نویسنده: محمد کشاورز انتشارات: چشمه

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 2
  • سال انتشار 1393
  • تعداد صفحه 101
  • انتشارات چشمه

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مجموعه داستان بلبل حلبی - محمد کشاورز" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل