loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماکاموشی 9 (نبرد با گربه های راهزن)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
56,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب نبرد با گربه های راهزن جلد نهم از مجموعه ی ماکاموشی جزیره ی جوندگان جسور اثر جرونیمو استیلتن و ترجمه ی محبوبه خدایی از نشر هوپا به چاپ رسیده است.

" جرونیمو " و همکارانش در چاپ کتابچه ی تلفن نیو موش سیتی اشتباهات فاحشی داشته اند و تمام شماره ها را به اشتباه به چاپ رسانده اند. تمام خطوط تلفن نشریه اشغال است و موش های فراوانی در حال تماس و اعتراض هستند. به غیر از آن ها موش های دیگری در جلوی دفتر نشریه جمع شده اند و به شدت بر علیه جرونیمو شعار می دهند و می خواهند به حساب او برسند. در همین زمان " تراپولا " که پسر عموی جرونیمو است وارد دفترش می شود و به او پیشنهاد یک سفر دریایی را می دهد و از او می خواهد با هم به این مسافرت بروند تا کمی آب ها از آسیاب بیافتد و وقتی اوضاع آرام گرفت به شهر برگردند. جرونیمو قبول می کند تا به همراه پسر عمو و خواهرش " ته آ " به این مسافرت برود و در ساحل دریا با هم قرار می گذارند و با بالنی که تراپولا آن را از حراجی خریده است مسافرت خود را آغاز می کنند. زمانی که آن ها بر فراز جزایر زیبا در حال پرواز هستند به ناگهان بالن شان به وسیله ی چند توپ جنگی سوراخ می شود و آن ها به دریا سقوط می کنند و در چنگال گربه های راهزن اسیر می شوند. آن ها باید راهی برای نجاتشان پیدا کنند و یا مرگ را در نزدیکی خود ببینند. تصاویر کتاب را " مت ولف" به تصویر کشیده و این اثر برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.

" ماکاموشی جزیره ی جوندگان جسور " نام مجموعه ای است که هر یک از جلدهای آن به خاطرات و حوادثی می پردازد که برای موشی به نام " جرونیمو استیلتن " که سردبیر یکی از روزنامه های جزیره است روی می دهد و به زبانی طنز بیان می شود. این جزیره در آب های اقیانوس موشانتیک قرار دارد. پس از نبردی طولانی بین موش ها و گربه ها و پیروزی موش ها، این جزیره تبدیل به مکانی امن برای همه ی جوندگان شده است. ماکاموشی نیز مانند تمام جزایر از طبیعت بکری برخوردار است و شش شهر بزرگ دارد که بزرگ ترین آن ها نیوموش سیتی است که جرونیمو شخصیت اصلی این مجموعه ساکن این شهر می باشد.

 

 

برشی از متن کتاب


سحر فردا راه افتادیم فردا صبح خورشید که طلوع کرد، راه افتادیم. توی ساحل با هم قرار گذاشته بودیم. وقتی رسیدم آنجا، تراپولا را دیدم که خم شده روی یک تلمبه و داشت یک بالن گنده را باد می کرد. یک بالن بنفش با خال خال های زرد. جیر کشیدم: «این دیگه چیه؟ از کجا پیداش کردی؟» پسرعمویم سرحال و موش کیف گفت: «بالنه دیگه. مفت خریدمش. از حراجی.» پشت چشم نازک کردم و گفتم: «من که نمی فهمم چرا باید با بالن سفر کنیم؟ بعدش هم چرا همچین رنگ وحشتناکی انتخاب کردی؟ انگاری آلو بنفش که شپش گذاشته.» راستش را بخواهید یک ذره نگران بودم. سفر با بالن به نظرم خطرناک می آمد. ولی ته آ کاری به این حرف ها نداشت و داشت جای نشستنمان را توی بالن حاضر می کرد. بنجامین جلوی بالن ایستاد و ژست گرفت. نیشش را تا بناگوشش باز کرد و گفت: «عموجون. می شه ازم عکس بگیری؟» نیم ساعت بعد سوار بالن شدیم و به پرواز درآمدیم. من نشسته بودم کف سبد و داشتم توی دفترچه خاطراتم یادداشت می کردم؛ «25/6 صبح. همین الان ساحل نیوموشی سیتی را ترک کردیم. داریم می رویم سمت غرب. سمت چنگال جزایر.»هر روز تمام اتفاقاتی را که برایمان می افتاد، توی دفترم یادداشت می کردم.فهمیده بودم نوشتن حواسم را از سفر پرت می کند. هیچ بِهِتان گفته ام چقدر از مسافرت متنفرم؟ بالاخره ظهر روز یازدهم چشممان به جمال جنگال جزایر روشن شد. تراپولا جوری بالاو پایین می پرید انگار توی قرعه کشی بانک موشی برنده شده ایم. جیر زد: «جزیره ی نقره ای به جایی همین دوروبرهاست. چشم و گوشتون رو خوب تیز کنی رفقا. تو هم همین طور جری بری. البته می دونم چشم هات اون قدر آلبالو گیلاس می چینه که بابانوئل رو هم با سورتمه اش نمی بینی.» چپ چپ نگاهش کردم و جیر کشیدم. «من با عینک خیلی هم خوب می بینم.» چند دقیقه بعد من اولین کسی بودم که جزیره را دید. هه هه. آلبالوگیلاس! عینکم را پاک کردم که بهتر ببینم. یک نقطه ی نقره ای روی امواج دریا تاب می خورد و بالا و پایین می رفت. آره. خودش بود، جزیره ی نقره ای. هیجان زده جیر کشیدم: «اونجا رو نگاه.» بعد یک دفعه اتفاق عجیب و غریبی افتاد. بوووم! یک گلوله توپ درست از بغل گوشم رد شد. بوممم! بوممم! دوتاگلوله ی دیگر از کنار بالن رد شدند. حس غریبی بهم می گفت اوضاع از این هم خراب تر می شود. من واقعا از مسافرت متنفرم. ته آ دوربین شکاری اش را چنگ زد. جیر کشید: «کی داره بهمون شلیک می کنه؟ آه، ای خالق پنیرها، اینکه جزیه نیست. کشتی دزدهای دریاییه. چندتا گربه هم سوارشن.» همه با وحشت جیر کشیدیم. «گربه؟!» بعدیک گلوله ی توپ دیگر شلیک شدو بالنمان را پاره کرد. چهار پنجه ای چسبیدیم به سبد بالن تا جان سالم بدر ببریم. بعدهم سقوط کردیم توی دریا. با بیچارگی تمام زور زدم با پنجه هایم پارو بزنم تا سبد روی آب شناور بماند. زمزمه کردم: «ته آ، بنجامین، تراپولا ... زنده این؟» یک قایق نجات داشت نزدیک می شد. گربه ی گنده ی سیاه و سفیدی هم جلوی قایق ایستاده بود. رو به گربه هایی که اطرافش پارو می زدند، میو کنان گفت: «تندتر، تندتر، اخمخ ها» خیلی زود قایق کنار ما ایستاد. گربه ی غول آسا ما را از آب بیرون کشید. ...    

نویسنده: جرونیمو استیلتن مترجم: محبوبه خدایی انتشارات: هوپا

 


جرونیمو استیلتن


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماکاموشی 9 (نبرد با گربه های راهزن)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل