loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماکاموشی 3 (پنجه ت رو بکش، کله پنیری!)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
110,000 تومان
* تنها 3 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب پنجه ت رو بکش، کله پنیری! جلد سوم از مجموعه ی ماکاموشی جزیره ی جوندگان جسور اثر جرونیمو استیلتن و ترجمه ی فریبا چاوشی از نشر هوپا به چاپ رسیده است.

در این جلد جرونیمو متوجه می شود که اتفاقات خاصی در شهر در حال وقوع می باشد، او پا به هر جا می گذارد دیگران او را به کارهایی متهم می کنند که کوچکترین دخالتی در انجام آن ها نداشته است. روزی جرونیمو تبلیغاتی را می بیند که در سراسر شهر پخش شده است، و در آن آگهی شخص دیگری که شباهت زیادی به او دارد را در حال تبلیغ توالت فرنگی نشان می دهد. جرونیمو که به شدت عصبانی است سعی می کند، بفهمد این شخص کیست که تا این اندازه به یکدیگر شباهت دارند و در همه ی شهر خودش را به جای او معرفی می کند و مسبب تمام این اتفاقات است. جرونیمو از خواهرش " ته آ " کمک می گیرد، اما او فکر می کند برادرش دچار مشکل شده و او را پیش دکتر روانشناس می برد، تشخیص دکتر این است که او دچار اختلال هویت پریشی می باشد. ته آ و جرونیمو تبلیغاتی را در سطح شهر می بینند که در آن جرونیمو را در حال اجرای موسیقی و رقص نشان می دهد، آن ها تصمیم می گیرند به محل اجرای نمایش بروند و از این راز مطلع شوند و ... . تصاویر کتاب را " لری کیز" و "بلاسکو تاباسکو" به تصویر کشیده اند و این اثر برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.

" ماکاموشی جزیره ی جوندگان جسور " نام مجموعه ای است که هر یک از جلدهای آن به خاطرات و حوادثی می پردازد که برای موشی به نام " جرونیمو استیلتن " که سردبیر یکی از روزنامه های جزیره است روی می دهد و به زبانی طنز بیان می شود. این جزیره در آب های اقیانوس موشانتیک قرار دارد. پس از نبردی طولانی بین موش ها و گربه ها و پیروزی موش ها، این جزیره تبدیل به مکانی امن برای همه ی جوندگان شده است. ماکاموشی نیز مانند تمام جزایر از طبیعت بکری برخوردار است و شش شهر بزرگ دارد که بزرگ ترین آن ها نیوموش سیتی است که جرونیمو شخصیت اصلی این مجموعه ساکن این شهر می باشد.

 

 

برشی از متن کتاب


سیدنی درخشان پشم همزادم جیر زد: «کپک پنیرش بزنند!» و راهروی تاریک را در پیش گرفت و پا به فرار گذاشت. دویدم دنبالش، ولی او خیلی فرزتر از من بود. صبر کنید، انگار چیزی از جیبش افتاده بود. یک کیف پول. ته آ از روی زمین برش داشت و گفت: «بذار ببینم این دلقک راستی راستی کیه؟» کیف پول را باز کرد و یک کارت تبلیغاتی بیرون کشید. رویش نوشته شده بود: «سیدنی درخشان پشم. بازیگر حرفه ای. آواز، رقص، تقلید صدا و غیره!» بعد ته آ یک نامه مچاله از کیف بیرون کشید. که از طرف سالی موذی موشیان بود. نفسم بند آمد و موهایم سیخ شد. موذی موشیان دشمن درجه یک من است. سردبیر موش امروز، یک روزنامه ی در پیت که پر از قصه های من درآوردی است. هفته ی پیش داستانی درباره ی یک جفت موش فضایی سرهم کرده بودند که توی نیوموش سیتی فرود آمده اند. البته داستانشان کاملا دروغ بود. ولی باز هم بعضی جوندگان دوست دارند موش امروز را بخوانند. راستش بزرگ ترین رقیب روزنامه ی من موش امروز است. دیگر معلوم شد. باید از اول حدس می زدم سالی موذی موشیان پشت این ماجراست! لابد سیدنی درخشان پشم را استخدام کرده بود تا خودش را جای من بزند. سیبیل هایم را جویدم. سالی نه تنها بدجنس بود، بلکه باهوش هم بود. حتما نقشه ی ترسناکی برایم دست و پا کرده بود. ولی چه نقشه ای؟ باور نکردنیه! اشتباه بزرگ بزرگ آن شب کابوس وحشتناکی دیدم. خواب دیدم روی صحنه ایستاده ام، یک دامن موزی پوشیده ام و آواز می خوانم. صبح روز بعد آن قدر خسته بودم که خواب ماندم. وقتی بیدار شدم با عجله از پله ها دویدم پایین و رفتم به یک کافه. صاحب آنجا فلیپ گرم پنجه از دیدنم تعجب کرد و گفت: «برگشتید یه لیوان دیگه قهوه بخورید آقای استیلتن؟» پلک زدم و سردرگم پرسیدم: «چی؟» ولی آن قدر دیرم شده بود که منتظر جوابش نماندم. بعد دویدم سمت دکه ی روزنامه فروشی و یک روزنامه برداشتم. بابی وراج چانه از پشت پیشخوان زل زد بهم و جیرجیر کرد: «آقای استیلتن! شما که همین امروز صبح روزنامه خریدید!» سرم را تکان دادم و شاکی گفتم:«امکان نداره! من تازه رسیده م اینجا. حتما من رو با یه موش دیگه اشتباه گرفتید!» بابی اخم کرد و پنجه اش را کرد توی یک کفش که : «من هیچ وقت مشتری هام رو فراموش نمی کنم... تازه شما بیست ساله که مشتری من هستید. به محض اینکه پوزه تون رو ببینم می شناسمتون!» وقت نداشتم جیر و بحث کنم. روزنامه را گذاشتم زمین و دویدم سمت دفترم. وقتی رسیدم دیدم در قفل است. درزدم. ته آ پوزه اش را آورد بیرون و وقتی من را دید چشم هایش چهارتا شد. جیر کشید: «چطور جرأت کردی بیایی اینجا؟ ... دمت رو بردار و هرجا می خواهی برو! جرنیمو استیلتن واقعی توی ساختمونه!» و در را محکم روی پوزه ام بست. دوباره در زدم و با آه و ناله گفتم: «ته آ لطفا در رو باز کن! منم!» ته آ در را باز کرد و گفت: «برو پی کارت دغل باز!» حالا راستی راستی نگران شده بودم. حتی خواهر خودم هم من را نمی شناخت. اصرار کردم: «من ته آ! برادرت! ... من رو نمی شناسی؟» ...    

 

 

 

  • جزیره ی جوندگان جسور
  • نویسنده: جرونیمو استیلتن
  • مترجم: فریبا چاوشی
  • انتشارات: هوپا

 

 


جرونیمو استیلتن


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماکاموشی 3 (پنجه ت رو بکش، کله پنیری!)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل