loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماه پیشانی و خواهر بادمجانی (شیرین ترین قصه های ایران)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب ماه پیشانی و خواهر بادمجانی از مجموعه شیرین ترین قصه های ایران اثر حدیث لرز غلامی و تصویرگری آمنه اربابون از سوی انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.

دختری مهربان و دوست داشتنی همراه خواهر حسود و بدجنسش زندگی می کردند. خواهر حسود دائما به او دستور می داد که کارهایش را برایش انجام دهد. یک روز دختر مهربان رفت تا برای خودش و خواهرش مربا بخرد. در راه بازگشت، پیرزنی دختر را صدا کرد و از او کمی مربا خواست. دختر مهربان از مربایی که سهم خودش بود به پیرزن داد. پیرزن هم برای جبران محبتش، آینه ای جادویی  به دست او داد تا خودش را در آن نگاه کند. به محض این که آینه را نگاه کرد ماه درخشانی در پیشانی دختر نقش بست. ماه پیشانی ماجرا را برای خواهرش تعریف کرد. خواهر حسود ماه پیشانی را زندانی کرد و رفت مثل خواهرش مربا بخرد تا شاید پیرزن را ببیند و او هم صاحب ماهی در پیشانیش شود. دست برقضا پیرزن سر راه خواهر حسود قرار گرفت. او کمی مربا خواست اما خواهر حسود از دادن مربا دریغ کرد. پیرزن آینه جادویی را به دختر داد تا خودش را در آن نگاه کند. او بی خبر از این که قرار است چه شکلی شود، خوشحال در آینه نگاه کرد ...

مجموعه ی شیرین ترین قصه های ایرانی، شامل چند جلد کتاب است که هر کدام از آن ها یکی از قصه های قدیمی که پدربزرگ ها و مادربزرگ ها تعریف می کردند را در خود جای داده اند. این قصه ها با تصویرهای زیبایی، کنار هم قرار گرفته اند تا کودکان و بزرگ ترها با هم از آن ها لذت ببرند. بزرگ ترها با خواندن آن به دوران شیرینی کودکی شان سفر می کنند و کودکان همزمان که قصه را از زبان بزرگ ترها می شنوند، در دنیای زیبایی که تصویرها برای داستان خلق کرده اند گردش می کنند.

 


برشی از متن کتاب


  پیرزن یک آینه جادویی داشت که توی جیبش قایم کرده بود. ماه پیشونی را صدا کرد و گفت: دخترم یه کم از اون مربا به من می دی؟ ماه پیشانی گفت: چرا نمی دم. این سهم منه، اینم سهم خواهرم. از سهم خودم کمی هم به شما می دم! پیرزن مربا را گرفت و چشید. خیلی خوشمزه بود. مربای توت‌فرنگی بود. به ماه پیشانی گفت: بیا و توی این آینه نگاه کن و برو! ماه پیشانی توی آینه نگاه کرد پیرزن گفت: دخترم تو مثل ماه توی شب تار هستی. دعا می کنم روی پیشانی ات یه ماه نقره‌ای داشته باشی از این به بعد به تو می گن ماه پیشانی. ماه پیشونی با خوشحالی آمد خانه. اما تا خواهرش او را دید از حسودی شروع کرد به جیغ زدن، آن قدر که شد رنگ بادمجان! بعد هم ماه پیشانی بیچاره را زندانی کرد و گفت: «بگو ببینم کی این ماه رو بهت داد؟» ماه پیشانی با گریه گفت: «یک پیرزن نخودی که لباس توت فرنگی پوشیده بود!» خواهر ماه پیشونی در رو قفل کرد و آمد بیرون که برود و مثل خواهرش مربا بخرد تا شاید پیرزن را پیدا کند. وقتی که برگشت دید بله! یک پیرزن نخودی با لباس قرمز رنگ توت فرنگی یک گوشه ایستاده. پیرزن گفت: «دخترم یک کم از اون مربا به من می دی!» خواهر ماه پیشانی گفت: «مربا کجا بود؟ یه ریزه مرباست اونم سهم خودمه! به شما نمی رسه!» پیرزن گفت: «باشه عیبی نداره! بیا توی این آینه نگاه کن و برو!» خواهر ماه پیشانی با خوشحالی توی آینه نگاه کرد. پیرزن گفت: «دخترم! تو مثل شب تاریک می  مونی! امیدوارم رنگ قلبت روی پیشانی بیفته!» خواهر حسود آنقدر خوشحال بود که توانسته توی آینه جادو نگاه کند حرف پیرزن را نشنید و رفت خانه. قفل در را باز کرد و دید ماه پیشانی دارد هاج و واج نگاهش می کند. روی پیشانی خواهر حسود عکس یک بادمجان سیاه افتاده بود! ماه پیشانی جیغ زد و گفت: «ای وای بادمجان سیاه!» خواهر ماه پیشونی از خجالت خودش را قایم کرد، توی همان اتاقی که ماه پیشانی را قبلش زندانی کرده بود. ماه پیشانی هم هرچقدر نان و مربا برایش درست می کرد خواهر حسود بادمجانی لب به هیچ چیز نمی زد. چند روزی ماه پیشانی از اینکه دیگر کسی نبود که بهش دستور بدهد راحت بود اما دلش هم بالاخره برای خواهرش می‌سوخت.      

(شیرین ترین قصه های ایران) نویسنده: حدیث لزر غلامی تصویرگر: آمنه اربابون انتشارات: شهرقلم  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماه پیشانی و خواهر بادمجانی (شیرین ترین قصه های ایران)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل