loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماهی گیر و غول خمره (شب هزار و دوم)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب ماهی گیر و غول خمره نوشته ی حامد حبیبی و مهدی فاتحی توسط نشر چکه به چاپ رسیده است.

این اثر از مجموعه کتاب های " شب هزار و دوم " بوده و به روایت داستانِ قصه گویی های " شهرزاد " پس از ازدواج با " شهریار " می پردازد. این بار  شهرزاد داستان " سه خواهر " را این گونه آغاز می کند: روزی خواهر بزرگتر به بازار می رود، در راه بازگشت از حمالی می خواهد بارهایش را بیاورد. آن ها به خانه ی دختر می رسند. حمال دو خواهر دیگر را هم می بیند و مجذوب محبت آن ها می شود. حمال در کمال بی ادبی خانه ی آن ها را ترک نمی کند. در همین زمان دو پیر مرد فقیر که ادعا می کنند نابینا هستند در خانه را می زنند و از آن ها کمک می خواهند، خواهر بزرگ به آن ها پول می دهد. آن ها به بچه ای که همراهشان است اشاره می کنند و می گویند تا وقتی او چیزی نگوید آن جا را ترک نمی کنند. آن ها وارد خانه شدند. حمال و پیرمردها کنار درختی نشستند، حرف زدند، خندیدند، خوردند و خوش بودند. خواهر ها دور هم جمع شدند و برای بیرون کردن آن ها از خانه اشان نقشه ای کشیدند ...

 


برشی از متن کتاب


ماهی گیر و غول خمره خواهر ها داشتند باهم دعوا می کردند که شنیدند که کسی به در می کوبد. مرد حمال شلنگ را انداخت زمین و در را باز کرد، دو پیرمرد کور که پسر بچه ای میان شان ایستاده و دست شان را گرفته بود، داخل شدند. هر دو پیر مرد با هم گفتند: " به من بی نوا کمک کنید. " خواهر بزرگ تر به هر کدام شان یک سکه داد و گفت: " بروید. " پیر مرد ها سکه ها را به پسر بچه دادند و از جای شان تکان نخوردند. خواهر کوچک تر با صدای بلند گفت: " امشب این جا چه خبر است؟ ما یم غلطی کردیم و این حمال را به خانه راه دادیم. حالا نوبت شماست؟ می دانید سال هاست هیچ مردی پایش را به خانه ما نگذاشته؟ " یکی از پیر مرد های پیر گفت: " ما برای ایشان کار می کنیم. تا ایشان دستور ندهد نه به جایی وارد می شویم نه خارج. " و با دست اشاره ای به پسرک کرد که بینشان ایستاده بود. پسرک لام تا کام حرف نمی زد. سر جایش ایستاده و دست آن دو را باهم گرفته بود. مدتی هیچ کس حرفی نزد تا این که خواهر بزرگ تر رویش را برگرداند و با قدم های محکم به خانه رفت. دو خواهر دیگر هم به دنبالش راه افتادند. خواهر ها که رفتند، حمال رو به آن دو پیرمرد کرد و گفت: " احمق ها! فهمیدند کور نیستید ودارید دروغ می گویید. " پسرک که حالا دست آن دو پیرمرد را ول کرده بود و پاهایش را به هم می مالید، گفت: " بابایی دستشویی کجاست؟ " حمال پشت درختی را نشان داد و بعد با آن دو پیرمرد به طرف آشپز خانه رفتند. تمام خوردنی ها را با خود آوردند کنار حوض و شروع کردند به خوردن و خندیدن. خواهر ها هم در اتاق، کنار هم نشسته بودند و به این فکر می کردند که چگونه از دست این سه مزاحم خلاص شوند. آن زمان ها پلیسی وجود نداشت که بیاید دم آن ها را بگیرد و از خانه بیرون بیندازد.

نویسنده


" حامد حبیبی " متولد 1357، شاعر و نویسنده کتاب‌های کودک و نوجوان است. از آثار او می توان کتاب های ماه و مس، جایی که پنچرگیری‌ ها تمام می ‌شود، بودای رستوران گردباد، نمی خوام قد دراز شم، بوقی که خروسک گرفته بود، کرمی که می‌خواست عکاس شود را نام برد.

شب هزار و دوم نویسنده: حامد حبیبی - مهدی فاتحی تصویرگر: علی رضا اسدی انشتارات: چکه

حامد حبیبی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماهی گیر و غول خمره (شب هزار و دوم)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل