loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد 3 (باله های خشم)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
139,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب باله های خشم سومین جلد از مجموعه ی ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد نوشته ی مو اُهارا و ترجمه ی الهام فیاضی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

این کتاب داستان یک اردوی عجیب و غریبِ آخر هفته ای از زندگی پسری به نام " تام " را تعریف می کند. تام پسر کوچک و بانمکی است که یک برادر بزرگ تر به نام " مارک " دارد که همیشه تام را اذیت می کند و او را مثل توپ شوت می کند یا چیزمیز به سمتش پرتاب می کند. جدیدا هم به یک دانشمند خبیث تبدیل شده است و با یک آزمایش شیمیایی که روی یک ماهی کوچک و با نمک انجام داده است، ماهی را تبدیل به یک زامبی ماهی ای کرده که نیروی هیپنوتیزمی دارد. البته قبل از این که به یک زامبی ماهی تبدیل شود، تام جانش را از مرگ بین آن مواد شیمیایی آزمایش نجات داد و اسمش را فرانکی گذاشت و با هم دوست شدند. حالا فرانکی مثل پرادیپ که بهترین دوست تام است، یکی از بهترین دوستان تام شده است و با هم تصمیم گرفته اند تا از مارک انتقام بگیرند. امروز هم الارقم خواست تام و به اجبار مامان، او مجبور شده است همراه پرادیپ بهترین دوستش در اردوی آخر هفته شرکت کند و به دل دشت و صحرا و آبگیر بزند. فرانکی هم مثل تام از این اردو خوشش نمیاید و با غریزه ی زامبی ای که دارد حدس می زند که اتفاقات عجیبی در انتظارشان هست. همین که تام و پرادیپ مشغول گردش در اردو هستند با آقای " گریزلی کوک "، مسئول این اردو آشنا می شوند و تصمیم می گیرند تا کنار آبگیر آتش روشن کنند و چادر بزند. هنگام خوردن ساندویچ در تاریکی شب صدای خش خشی می شنوند و پرادیپ نور چراغ قوه اش را به روی آبگیر می اندازد. ناگهان در آن تریکی دوتا چشم بزرگ زرد رنگ را می بیند و جیغ می کشند و به سمت چادر آقای گریزلی فرار می کند و بعد از سر و گوش آب دادن آقای گریزلی در آبگیر، متوجه می شوند که....

 


برشی از متن کتاب


فرانکی، ماهی قرمز من، از توی شیشه ی آبی رنگ سبز بیرون پرید و خودش را زد به کاغذی که سمی نگه داشته بود. سمی خواهر کوچک پرادیپ است. فرانکی یک نیم دایره ی کثیف لجن مال کشید و دوباره پرید توی ظرف آب. سمی دست هایش را با لباس برق برقی پری دریایی اش پاک کرد. تمام لباسش رنگ مالی و سبز شده بود. با خوشحالی دست زد و گفت: یوهووو! ماهی لاکش رو کشید. حالا پاهاش. پاهاش نشه فراموش! فرانکی سرش را از ظرف بیرون آورد و به من زل زد. گفتم: خب، بهش قول دادیم برای درست کردن پوسترای لاک پشت گمشده، کمکش کنیم. فرانکی آهی کشید و شانه بالا انداخت. باشه قبول، می دانم که ماهی ها شانه ندارند؛ ولی بالاخره یک جایی اش را بالا انداخت. دوباره از تنگ بیرون پرید و با دمش چهار تا لکه زیر نیم دایره گذاشت. باید اعتراف کنم که به عنوان یک ماهی، استعداد هنری اش حرف ندارد. ماجرای زامبی شدن فرانکی مال وقتی است که مارک، داداش بزرگه ی دانشمند خبیثم، ماده ی لجنی سمّی چندش آوری را که اختراع کرده بود، به خوردش داد و نزدیک بود او را به کشتن بدهد. ولی من و پرادیپ، با باطری به او شوک قلبی دادیم و زنده اش کردیم. از آن به بعد کار هر رور فرانکی این است که مارک را گوشه ای گیر بیندازد، مردم را هیپنوتیزم کند و به این و آن چک و لگد و فن های کنگ فوی ماهی طوری بزند. برای همین تا حالا آن روی هنرمندش را ندیده بودم. تنوع خوبی بود. پرادیپ پشت میز آشپزخانه ی ما نشسته بود و داشت توی لپ تاپش تند تند تایپ می کرد. نگاهی به پوستر خیس روی زمین انداخت و گفت: وای، واقعاً شبیه توبی، لاک پشت پسر عموم شده. باریکلا فرانکی! فرانکی دمش را به نشانه ی تشکر تکان داد و توی سطل آب تمیز شیرجه زد تا رنگ را از پولک هایش پاک کند. سمی یکی از پوستر ها را بالا گرفت و پرسید: تام، یه کلمه ی دیگه هم می نویسی؟ ماژیک را برداشتم و گفتم: آره، حتماً. اگه به پیدا شدن توبی کمک می کنه، چرا که نه؟ سمی گفت: بنویس: توبی، لاک پشت تله پوپی. صدایش خیلی ریز و با نمک بود؛ ولی آن قدر مصمم نگاهم می کرد که نمی شد حرفش را جدی نگرفت. پرایپ را نگاه کردم. شاید او می توانست حرف سمی را برایم ترجمه کند. او لبخندی زد و گفت: لاک پشت تله پورتی. پسر عمو جو، همیشه می گفت توبی حتماً تله پورت بلده؛ چون یه لحظه پشت سرته و یه لحظه بعد می بینیش که اون طرف باغچه داره می ره سمت حصار. پرسیدم: قبلاً هم فرار کرده بود؟ پرادیپ گفت: آره، ولی از وقتی حصار رو درست کرده ن، دیگه نتونسته بود در بره. دوباره مشغول تایپ کردن شد و گفت: فقط خدا کنه تا فردا که جو از تعطیلات بر می گرده، پیداش کنیم. تنها کاری که باید می کردیم این بود که مواظبش باشیم و یه وقتایی یه تیکه کاهو بهش بدیم. آه حسرت باری کشید و گفت: نباید می ذاشتم سمی واسه هوا خوری ببردش توی باغچه. سمی لاک پشت سبز روی کاغذ را بوس کرد و گفت: توبی تله پوپ رفت خدافظی. لب هایش سبز شد. دست کم لب هایش به فرق سر تا نوک پایش می آمد. سعی کردم کلمه ی تله پورتی را هر جور شده بین نقاشی و کلمه ها بچپانم‌ پرسیدم: به نظرت اون سایت حیوانات گمشده، می تونه کمکی بکنه؟ پرادیپ گفت: همه ی اینترنت رو زیر و رو کردم. سایت حیوانات گمشده ی انگلیس، سایت حیوون من کجاست دات کام و سایت حیوونای استثنایی؛ ولی هیچی به هیچی! لپ تابش را بست و گفت: این طرفا یه عالم حیوون دیگه هم گم شده ن. بعضیاشون چند روزه که گم شده ن، بعضیاشونم بیشتر. گربه، همستر، خرگوش، مار... حتی چند جور پرنده ی کمیاب. سمی را نگاه کرد و گفت: ولی مطمئنم توبی به همین زودیا پیداش می شه. بذار پوسترا رو توی محل بچسبونیم؛ شاید یکی پیداش کنه.

(یکی از پرفروش های نیویورک تایمز) نویسنده: مو اهارا مترجم: الهام فیاضی انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد 3 (باله های خشم)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل