loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد 1 (نجات زامبی ماهی)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
125,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب نجات زامبی ماهی اولین جلد از مجموعه ی ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد نوشته ی مو اُهارا و ترجمه ی الناز خضری توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

" تام " پسر بچه ی کوچک و بانمکی است که به نظرش برادر بزرگش، " مارک "، به یک دانشمند خبیث تبدیل شده است. البته مارک تقریباً همیشه بدجنس بوده؛ مثل وقت هایی که تام را مثل توپ شوت می کند و یا وقتی چیزمیز به سمتش پرتاب می کند. اما حالا دیگر واقعاً خبیث هم شده است و به طور ناگهانی تغییر کرده است. انگار که چیزی به سرش کوبیده شده باشد و مغزش یک تکان اساسی خورده باشد. جدیدا او، تام را کودن هم صدا می کند که از نظر " پرادیپ " صمیمی ترین دوست تام، کودن اسمی است که همه ی برادر های بزرگ تر روی برادر های کوچکشان می گذارند. تام رفتار های بد مارک را به مامان هم گزارش داده است ولی مامان معتقد است که چون مارک توی سن بلوغ است حال و اوضاعش فرق دارد و اهل کارهای خبیثانه نیست؛ تا حدودی تام این موضوع را قبول کرده و وقتی با خودش فکر می کند که مارک دیگر بدتر از این نمی شود، مامان و بابا بزرگش به مارک وسایل آزمایشگاهی هدیه می دهند که فقط برای استفاده ی کودکان بالای 12 سال است و یعنی تام به هیچ عنوان نباید به آن دست بزند. داخل جعبه روپوش سفید دانشمندی، بطری و لوله های آزمایشی و ماده های عجیبی هست و از تحویل آن جعبه آزمایشگاهی به بعد تازه ماجراهای تام و مارک شروع شد. فردای آن روز مارک با یک ماهی قرمز کوچک و بامزه ای به خانه آمد و گفت که این ماهی را برای انجام یک آزمایش درمورد تأثیرات آلودگی بر جانوران گرفته است و توی تنگ آن ماهی بیچاره ماده ی سبز رنگ لجزی ریخت و تام را اساسی تهدید کرد که به آن ماهی دست نزند. ولی تام رفت تا از نزدیک ماهی را ببنید، احساس کرد که دهان ماهی باز و بسته می شود و از او کمک می خواهد. بنابراین با این که می دانست نباید به ماهی و تنگش که حالا پر از ماده سمی شده بود دست بزند، ماهی را توی دستانش گرفت و به سمت توالت رفت تا ماده ها را از بدن ماهی پاک کند و در لحظه با پرادیپ هم تماس گرفت تا از او کمک بخواهد و پرادیپ خودش را در عرض چند ثانیه به تام رساند. وقتی ماهی را شستند متوجه شدند که انگار ماهی در حال مردن است و با خودشان گفتن به ماهی شوک بدهند تا شاید او هم مثل انسان ها به زندگی برگردد. پرادیپ تصمیم گرفت تا با یک باطری به ماهی شوک بدهد و این کار را هم کرد و با اولین شوک ماهی زنده شد. کار آن ها مثل یک فیلمی به اسم فرانکنشتاین بود که درباره ی ساختن آدم ها با وسایل برقی بود، به همین دلیل اسم او را فرانکی گذاشتند و برای اینکه مارک متوجه نشود تام به ماهی دست زده است ماهی را پنهان می کنند ولی متوجه تغیراتی در ظاهر و رفتار فرانکی می شوند که او را تبدیل به یک زامبی کرده است و ...

 


برشی از متن کتاب


در حالی که صورتم با فرش یکی شده بود، مارک بازوهایم را از پشت کشید و به هم بست. بعد از آن ضربه ی کاری همه چیز تا مدتی تیره و تار شد، اما احتمالاً مارک من را کشیده بود تا نزدیکی پرادیپ و پشتمان را به هم تکیه داده بود. کلی کتاب و مجله ی مصوّر و چیزهای دیگر کنارمان تلنبار بود و سایه ی چیزی هم بالای سرمان افتاده بود. بعد دستگیرم شد که ما دوتا را با کمربند روپوش سفیدش به هم بسته، حقه ی قدیمی دانشمند خبیث. چیزی روی صورتم چکه کرد. بوی گندی می داد. همین طور که چانه ام را با شانه ام پاک می کردم، از پرادیپ پرسیدم: این دیگه چیه؟ پرادیپ با صدایی نامفهوم گفت: مممارک اُنگگو اُر اَززز آب اَمی اَرده و آلای اَرمپن اُذذاششششته. به بالا نگاه کردم و دیدم که تنگ ماهی روی یک سینی لق، بین دو ستون از کتاب های مصو‍ّر قرار گرفته است. با کوچک ترین حرکت ما، آب تنگ به این طرف و آن طرف می پاشید. همین جور که زبان کیک فنجانی پرادیپ را برای خودم ترجمه می کردم، گفتم: یعنی مارک تنگ ماهی را پر از آب سمّی کرده و بالا سر ما گذاشته؟ مارک پرید وسط حرفم: چطور این کارو کردی، کودن؟ نه، خفه شو. نمی خواد چیزی بگی. فقط بگو ماهیه کجاست؟ جوری خم شده بود که صورتش کاملاً رو به روی صورتم بود. باید چیز جالبی مثل این می گفتم که هیچ نمی دونستم خوشبو کننده ی دهان دانشمند خبیث هم تولید شده، اما در عوض فقط به مارک زل زدم. داشتم تمام سعی ام را می کردم که به حس هزارپایی که داشت همه جای بدنم وول می خورد، محل نگذارم. هنوز به او نگفته بودم که فرانکی کجاست. مارک ایستاد و گفت: بسیار خب کودن ها، خودتون رو برای مسموم شدن آماده کنید! همان موقع صدای آرامی به گوشم خورد که می گفت: ماهی کوچولوی فش فشو! سمی کیسه ی فرانکی را بغل گرفته بود و دم در اتاق مارک ایستاده بود. چشم های فرانکی فسفری شده بودند و دمش را وحشیانه تکان می داد. مستقیم به مارک زل زده بود. سمی هم با چشمان خیره ی ابرماهی قرمز نگاه می کرد. مارک گفت: کودن کوچولو! هی، اون هم زمان به دماغ من و دیوار خیره شد. داره مورمورم می شه. جلوش رو بگیر. گفتم: کار کار ماهیه. اون سمی رو هیپنوتیزم کرده و می تونه همین بلا رو سر تو هم بیاره...

  • نویسنده: مو اهارا
  • مترجم: الناز خضری
  • انتشارات: پرتقال
 


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد 1 (نجات زامبی ماهی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل