loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماهی روی درخت - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب ماهی روی درخت نوشته ی لیندا موللی هانت و ترجمه ی مرضیه ورشو ساز توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است‌.

این کتاب داستان یک دوره ی طاقت فرسا از زندگی دختری کلاس ششمی به نام " اَلیِ نیکرسون " را تعریف می کند. اَلیِ دختر فوق العاده خیال پردازی هست که همیشه توی دنیای فکر و خیال خودش سعی می کند به چیز های غیر قابل باور و انجام نشدنی مثل کار کردن یک آدم برفی توی شرکت بخاری سازی یا شلیک شدن خودش توسط تفنگ و... فکر کند و همه ی فکر های خودش را توی یک دفتر نقاشی که اسمش را دفتر نقاشی عجایب گذاشته است می کشد. اَلیِ یک هنرمند است و این را غیر از مادر و پدر بزرگش که حالا فوت شده است کسی کشف نکرده و نمی داند. او همیشه در دنیای خودش غرق است و به همه چیز فقط از یک جنبه نگاه می کند و اما اصلی ترین مشکلی که دارد این است که حالا که کلاس ششمی هست هنوز نمی تواند به راحتی جملات و کلمات را بخواند و روان خوانی کند و در نوشتن تکالیفاتش در یک صفحه هزاران غلط دارد و هر کلمه را صد جور متفاوت می نویسد‌. معلم کلاس آن ها خانم " هال " باردار است و دیگر کم کم باید جای خود را به معلمی جدید دهد. در مراسم تبریک بارداری ای که براش گرفته اند اَلیِ هم به بهانه ی عذر خواهی و هم برای این که از گل های زرد رنگ روی کارت تبریک خوشش آمد بود کارت تبریک زرد رنگ را انتخاب کرد تا به خانم هال بدهد و بی خبر از اینکه کارت زرد را برای کسی می برند که دلش برای عزیزی که از دست داده است تنگ شده. بعد از دادن کارت اَلی خیلی خرسند و راضی از بهترین انتخابی که کرده است با ناراحتی خانم هال و عصبانیت خانم سیلور مدیر مدرسه اش مواجه می شود و برای اینکه آن ها او را خنگ تر از چیزی که می دانند فرض نکنند، لب از لب باز نمی کند که معنای رنگ کارت ها را نمی داند و این کار را فقط برای زیبایی گل هایش و ابراز تاسف برای اذیت هایی که به خانم هال کرده است، انتخاب کرده است. او همراه خانم سیلور تصمیم می گیرند با ورود معلم جدید رفتارش را عوض کند و دیگر باعث ناراحتی کسی نشود. ولی هیچ کس از ته دل و فکر و خیالات زیبای اَلی خبر ندارد که او...

 


برشی از متن کتاب


خب، بچه باحالای من! همون طور که می دونید امروز یه چهارشنبه ی باحاله و می خوایم روزمون رو با یه رقابت تموم کنیم! می خوام چند تا گروهتون کنم. هر گروه یه جعبه کفش داره که با کش بسته شده و توش یه چیز اسرار آمیزی هست. مسابقه هم اینجوریه که شما باید حدس بزنید توی جعبه چیه. برای این کار می تونید هر بلایی سر جعبه بیارید جز این که بازش کنید. چهارتا جعبه ی شماره گذاری شده داریم که بین گروه ها می چرخن. واسه هر جعبه هم ده دقیقه وقت دارید. حتما حدساتون رو بنویسید. آخر سر، جعبه ها رو باز می کنیم تا ببینیم توی هر کدوم چی بوده. بعد دست هایش را محکم می زد به هم و می پرسید: کسی سوالی داره؟ همه هیجان زده هستند و به همدیگر نگاه می کنند. احتمالاً الان همه دلشان می خواهد با آلبرت هم گروه شوند، چون او می تواند درست حدس بزند. اما من با مکس، سوکی، الیور و جسیکا هم گروه می شوم. ترجیح می دهم خودم را بزنم به مریضی و فرار کنم به اتاق بهداشت، مخصوصاً که هی باید دست بند های دوستی جسیکا جلوی چشمم باشد. یهنی هر کدام از دست بندها را یک نفر بهش داده؟ به مُچ خالی خودم نگاه می کنم. گروه ما باید با جعبه ی شماره یک شروع کند. الیور آن را برمی دارد و حسابی تکان می دهد. جسیکا دست به سینه می ایستد و چشم هایش را توی حدقه می چرخاند. واکنشش به تمام حرفا و کارهایی که از طرف شِی نباشد، همین است. به آن سر اتاق نگاه می کنم. شی با آلبرت هم گروه است. جعبه را گرفته و طبق معمول دارد حرف می زند. مَکس می گوید: بسه دیگه! حالا نوبت منه. سوکی اولین نفر است که حرف می زند و من تعجب می کنم. « اُلیور ما همه نوبت می خواهیم. باید برنامه ریزی کرد. ده دقیقه و پنج نفر. نفری دو دقیقه. » دوباره به اتاق بهداشت فکر می کنم. می توانم روی تخت دراز بکشم و فکر کنم. خیلی وقت ها شده که آن جا دراز کشیده ام و کلی چیز عالی برای دفتر نقاشی ام به ذهنم رسیده. مکس، بیخیال تکان دادن جعبه می شود، پرتش می کند هوا و دوباره می گیردش. می گوید: هر چی هست، سنگینه. الیور می گوید: شاید توش کانگورو باشه! جسیکا با حرص نگاهش می کند. الیور شانه بالا می اندازد و زیر لب می گوید: شوخی کردم بابا. حرکت جسیکا کفرم را درمی آورد. مکس جعبه را می دهد به جسیکا. او هم یک تکان ریز به جعبه می دهد و می گوید: فکر کنم یه مکعب چوبی باشه. احتمالا از همونایی که روشون حروف الفبا نوشته. الیور می پرسد: کی دوباره نوبت من می شه؟ سوکی که انگار دارد یادداشت برداری می کند، می گوید: الیور، تو بیست و پنج ثانیه وقت داری فقط. الیور دوباره جعبه را می گیرد و بو می کند. بعد گوشش را می گذارد روی آن و سعی می کند یک صدایی از تویش بشنود. آقای دَنیِلز از آن سر کلاس داد می زند: آفرین الیور! خوشم اومد. بررسی خلاقانه ای بود! همین طور که منتظرم تا نوبتم بشود، به این فکر می کنم که چرا الیور همیشه بوی بیسکویت می دهد. بالاخره جعبه می رسد به من یواش یواش جعبه را کج می کنم و گوشم را می گذارم روی آن. توی جعبه هر چه هست، نمی سُرد؛ قل می خورد. « باید گرد باشه... مکس راست میگه. سنگینه. » کف دستم را می گذارم روی جعبه و دوباره آن را کج می کنم. « فکر کنم توپ بیس بال باشه. » و جعبه را می دهم به جسیکا. همان کارهای من را تکرار می کند. بعد، حرفی می زند که خیلی عجیب است: منم موافقم. مثل توپ بیس باله. می گویم: صبر کنید! و جعبه را پس می گیرم. این بار! خیلی تُند آن را کج می کنم. چیزی که داخلش هست، اول محکم و بعد یواش تر می خورد به ته جعبه. « می خوره به ته جعبه و بر می گرده! » از مکس می پرسم: توپ بیس بال این طوریه؟ « نه بابا! فکر نکنم. شاید یه چیز پلاستیکی باشه، مثلاً توپ لاکراس. » بعد از اینکه سوکی هم جعبه را بررسی می کند، جوابمان را می نویسد.حالا نوبت جعبه ی دوم است. چیزی که داخلش هست. قل نمی خورد؛ می سُرد. این را از آنحایی فهمیدم که اگر یک کم جعبه را کج کنیم، اتفاقی نمی افتد اما وقتی بیشتر کج بشود، چیزی که داخلش هست یک دفعه تکان می خورد. می توانم حس کنم که کف جعبه را می خراشد. شاید عجیب باشد، اما انگار دارم می بینمش. از مکعب حروف الفبا سنگین تر است ولی به نظرم هر چه باشد، چندتا ضلع کاملاً صاف دارد. اُلیور بهم می گوید خیلی باحال است که این قدر خوب حدس می زنم. یادم می رود ازش تشکر کنم چون حسابی شوکه شده ام. حتی یادم می رود وقتی با بقیه حرف می زنم، هول باشم. حس می کنم... حس می کنم من هم می توانم به خوبی بقیه، از پس این کار بر بیایم. این بهترین حس دنیاست.

(برنده Schneider family 2016) (نامزد Good reads 2015) نویسنده: لیندا مولِلی هانت مترجم: مرضیه ورشوساز انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماهی روی درخت - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل