loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماشین اندیشه نگار - آندره موروا

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب ماشین اندیشه نگار تالیف آندره موروا و ترجمه ی منیژه کیافر توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی داستان، "دومولن"، مردی متاهل و فرانسوی می باشد که در وطن خویش و کنار همسرش، "سوزان" و دو فرزندش، روزگار آرام و بی دغدغه ای را پشت سر می گذارد. وی در رشته ی ادبیات تحصیل کرده و هم اکنون، در یکی از دانشگاه های شهر "کان"، به تعلیم و آموزش دانشجویان می پردازد و به این واسطه درآمد مناسبی را کسب نموده و هزینه های زندگی خود و خانواده اش را تامین می نماید. اصل داستان از جایی آغاز می گردد که "دکتر تئودور اسپنسر"، رئیس دانشگاه "وست ماوث"، یکی از مشهورترین و معتبرترین موسسات ایالت متحده ی امریکا، بدون اطلاع قبلی، به منزل دومولن مراجعه نموده و پیشنهاد مهم و سرنوشت سازی را به او ارائه می دهد؛ وی از دومولن می خواهد تا در ازای دریافت حقوقی قابل توجه، به مدت چهار ماه، به امریکا سفر کرده، در مورد شخصیت و آثار "انوره دو بالزاک"، نویسنده ی صاحب نام فرانسوی، که موضوع پایان نامه ی موفق و پرسرو صدای دانشگاهی اش را نیز به خود اختصاص داده بود، نقدها و مباحث مفصلی را برای دانشجویان وست ماوث بیان نموده و آن ها را با این مرد بزرگ فرانسوی آشنا سازد. به دنبال پذیرش این پیشنهاد ، دومولن و همسرش با ماجراهایی و غیر قابل پیش بینی مواجه شده و داستانی زیبا و خواندنی را خلق می کنند.


فهرست


شرح حال مصنف فصل 1: دعوت به سفر فصل 2: دانشگاه وست ماوث فصل 3: خیابان لینکلن، شماره ی 302 فصل 4: یک دینار برای افکارتان فصل 5: ... و دو نافرانت فصل 6: سوزان فصل 7: کنش و واکنش فصل 8: موریل ویلتن فصل 9: حمله ی متقابل سوزان فصل 10: سرزنش مخترع فصل 11: جانشینی ریاست دانشگاه فصل 12: مین و ضد مین فصل 13: دو خوان فصل 14: شرکت ثبت شده ی دستگاه روان نگار فصل 15: ماگزیم هورتلو فصل 16: غافلگیری فصل 17: روان نبشته ها فصل 18: نحویون بحث می کنند فصل 19: هانریت لومونیه فصل 20: خاتمه

برشی از متن کتاب


دعوت به سفر هر چند من استاد ادبیات فرانسه هستم، و پایان نامه ام را، که درباره ی منابع مورد استفاده ی بالزاک بود، نه تنها همکارانم، بلکه چیره دست ترین منتقدان با حسن نظر پذیرفته اند، هیچ گاه خودم اثری تخیلی ننوشته ام. اعتراف می کنم که در دوران شباب و زمانی که مانند بیش تر جوانان مشوش و خیال باف بودم، مضمونی چند برای داستان های کوتاه به نگاشتن وسوسه ام کردند. هر گاه تسلیم این تمایل می شدم، وضع دانشگاهی ام به طور خطرناکی باریک می شد. ولی مقاومت ورزیدم و از این مقاومت بهره بردم. از این رو، داستانی که امروز شروع می کنم در این نوع ادبی اولین کوشش من است. باز دقیقا نمی توان آن را اثری تخیلی نامید، چون جزئی ترین وقایع آن هم واقعی است. من این کتاب را بیش تر به صائقه ی وظیفه ی یک مورخ می نگارم تا به انگیزه ی نهیب دل یک هنرمند. در حالی که بر خلاف میلم در کشف «دستگاه اندیشه نگار» شرکت جسته بودم، که چند سالی است به نام روان نگار شهرت دارد، پنداشتم نوشتن خاطره ام درباره ی چنین واقعه ای جالب توجه باشد. محرمانه بودن پاره ای جزئیات باعث می شود که این داستان را تا زمانی که همسرم، سوزان، و من زنده ایم به چاپ نرسانم. ولی به فرزندان و دوستان مان اجازه می دهم همین که ما دو تا سرمان را زمین بگذاریم ناشری برای آن پیدا کنند. ماجرا از شهر کان آغاز می شود و می خواهم ابتدا توضیح دهم که چرا من و همسرم از به دست آوردن این ماموریت خشنود بودیم. خانواده ی سوزان اهل روئن بودند و پدرش آقای کوون لوکو مشاور قضائی روئن بود و در دوران بازنشستگی هم این شهر را ترک نکرده بود. چه، در آن جا دوستان فراوانی داشت و دو دخترش همان جا شوهر کرده بودند، یکی به نام ماری کلود که با کارخانه داری محلی به نام ماگزیم هورتلو پیوند ازدواج بسته بود و دختر دیگر به نام هانریت که با دفترداری بی مشتری به نام ژروم لومونیه ازدواج کرده بود. چون صحبت از خواهران همسرم به میان آمد بایستی بی درنگ یادآور شوم که سوزان ماری کلود را، که زنی معمولی بود، از صمیم قلب دوست داشت، در صورتی که من هوشیاری و زیبایی وی را می ستودم. از شوهران شان بگویم که هر دو دلخور و عصبانی ام می کردند. ماگزیم در شهر روئن فردی شرافتمند بود که در میان صاحبان صنایع بافندگی همکار خود ارج بسیار داشت، ولی به نظر من خشن و مغرور می آمد، ژروم مرد جذاب، تن پرور و بی بند و باری بود که جز سرکیسه کردن خانواده ی همسرش و بیچاره کردن هانریت اندیشه ای در سر نداشت. در خیابانی که استانداری در آن واقع شده و کوی فونتنل خوانده می شود، پدر همسرم دارای خانه ای چهار طبقه بود که خود در طبقه ی دومش سکنا داشت، طبقه ی سوم را به خانواده ی لومونیه واگذار کرده و دو طبقه ی دیگر را اجاره داده بود. تصور می کنم این جزئیات را باید یادآور شوم، زیرا کوی فونتنل، که مرکز خاندان بود، در زندگی همسرم ...

نویسنده: آندره موروا مترجم: منیژه کیافر انتشارات: علمی و فرهنگی  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماشین اندیشه نگار - آندره موروا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل