loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مادر - پرل باک

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب مادر نوشته پرل باک با ترجمه محمد قاضی در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.

این کتاب اولین بار در سال 1934 منتشر شد و یکی از زیباترین داستان هایی ست که زندگی روستایی را با تیزبینی خاص نویسنده، به بهترین شکل ممکن روایت می کند. داستان در مورد زنی روستایی می باشد که همسرش او را با مادرشوهری پیر و بچه های کوچکش که دو پسر و یک دختر نابینا هستند، تنها رها کرده است. این زن علاوه بر خانه داری و تر و خشک کردن فرزندان، برای گذران زندگی مجبور است به تنهایی همه ی کارهای سخت کشاورزی را نیز انجام دهد. اما سختی ها و مشقت های این زن، به همین جا ختم نمی شوند. او علاوه بر تحمل مشکلات کار و زندگی باید نگاه پرسشگر دیگر روستاییان که به خاطر نبود همسر، روی او متمرکز شده اند را نیز تاب بیاورد و دم نزند. کم کم مشکلات این "مادر" زحمت کش به قدری زیاد می شود که سرانجام تصمیم می گیرد دست به کاری بزند تا همه ی این سختی ها را به اتمام برساند. "پرل باک" با شخصیت پردازی قوی و فضاسازی های مناسب، زندگی این زن را برای مخاطب به تصویر می کشد و کاری می کند که خواننده تمام رنج های او را از نزدیک لمس کرده و با زن احساس همدردی نماید. این نویسنده ی آمریکایی با انعکاس همه ی واقعیت های تلخ و شیرین زندگی روستایی، داستانی ساخته است که می توان چندین و چند بار آن را خواند و از خط به خطش نهایت لذت را برد.


برشی از متن کتاب


مادر فهمید که بد موقعی را برای صحبت کردن در این باره انتخاب کرده است. آب در ظرف شوهرش ریخت، ولی چون اوقات خودش هم تلخ بود به جای آن که ظرف آب را به دست شوهرش بدهد آن را روی میز گذاشت. برای شوهر زحمت بود که برود و ظرف را بر دارد به هر حال زن هیچ اعتراضی نکرد و فکرش را از موضوع مصرف ساخت. خیلی از بچه ‌ها هستند که از درد چشم ناراحتی می کشند ولی وقتی پا به سن گذاشتند خود به خود خوب می ‌شوند، کما اینکه شوهرش نیز چنین بوده است. هنوز هم وقتی از روبرو به او نگاه می ‌کردند، آثار چشم درد سابق را در پلک هایش می دیدند با این وجود، این وضع جز در مورد اشیا تیز و باریک به هیچ وجه مانع دیده او نبود و برای او به قدر یک دانشمند - که مجبور است معاش خود را از راه مطالعه کتاب تامین کند - اهمیت نداشت. مادربزرگ تکانی به خود داد و با آهنگ ضعیف صدا زد، عروسش برای او آب داغ آورد. قبل از آنکه از جا بلند شود به او نوشاند، پیرزن آب را هورت کشید و آروق زد تا بادهای نامطبوع شکم خالی خود را بیرون بدهد و از دست پیری خود بخصوص که صبح ها او را دچار ضعف می‌کرد، اندکی نالید. مادر به آشپزخانه برگشت و صبحانه را حاضر کرد. بچه ها که در هوای خنک صبحدم به هم چسبیده، روی خاک نشسته بودند و انتظار می کشیدند. پسرک لحظه ‌ای بعد از جا برخاست و به مادرش که در آشپزخانه آتش را تند می ‌کرد ملحق شد ولی دخترک همچنان کنار ماند. ناگهان خورشید از مشرق بر فراز کوه جست.  نور به صورت اشعه درخشان و گسترده بر در و دشت پاشید. نور چشمان دخترک را زد و او را مجبور کرد تا پلک هایش را محکم به هم بفشارد. آن اوایل در چنین مواقعی گریه را سر می داد ولی اکنون مثل یک آدم بزرگ بی آنکه تکان بخورد و در آن حال که پلک های سرخش سخت به هم چسبیده بود، فقط به تندی نفس می زد و وقتی از جا جنبید که احساس کرد، مادرش کاسه غذا را به طرفش دراز کرده است. راست است که از نظر مادر همه روز ها به هم شبیه هستند ولی او به هیچ وجه از این یکنواختی کسل نمی شد و از گذشت ایام راضی و  خرسند بود.اگر در این خصوص سوالی از او می کردند، چشمان سیاه و تیزبین خود را خیره می ‌کرد و در جواب می ‌گفت: آخر، مناظر از روز کشت تا فصل درو دائم در تغییر است و بعد فصل خرمن کردن محصول روی زمین های خودمان فرا می ‌رسد، بعد زمین هایی را که اجاره آن به جنس پرداخت می ‌شود از مالک اجاره می کنیم، بعد تعطیلات اعیاد و سال نو، خود بچه ها که که هی رشد می کنند و بزرگ می‌ شوند و بچه های دیگر که باز به دنیا می‌آیند. من چیزی به جز تغییر و تحول نمی‌بینم و باور کنید که این ها همه مرا مجبور می کند که از بام تا شام زحمت بکشم. صفحه 23

(برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1938) نویسنده: پرل باک مترجم: محمد قاضی انتشارات: امیرکبیر

پرل باک


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مادر - پرل باک" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل