کتاب مادر آدم نباتی (دنیای آدم نباتی ها 2)

کتاب مادر آدم نباتی (دنیای آدم نباتی ها 2) نوشته ی ضحی کاظمی توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.

این کتاب جلد دوم از مجموعه ی " دنیای آدم نباتی ها می باشد. " پاشا "، " تارا " و " راما " به کشور " نباتی " آمده اند. در واقع این یک انتخاب اجباری بعد از پایان تحصیلاتشان در کشور نوجوانان است. آن ها در آن جا نظارت بر آدم نباتی ها را می آموزند. کشور جدید بسیار کوچک است و چند خانه بیشتر ندارد. " میفا " معلم مدرسه است و از آنها می خواهد برای شروع کار سوالاتی که درباره آدم نباتی ها دارند بنویسند تا با قرعه کشی الویت بندی شده و درباره ی هر کدام تحقیقات و آموزش هایی داشته باشند. هر کدام از بچه ها سوالاتی دارند و بلاخره سوالات طبقه بندی می شود. سوالات درباره ی خانواده و بچه ها، روبات ها، سیستم شهر سازی، بازی تیک تام و دسته بندی ها، قوانین آدم نباتی ها، وضعیت های استثنایی مثل زندان، رابطه ی آدم نباتی ها با آدم های تیپ الف، خدمات آدم نباتی ها، مانند غذای مصنوعی و لباس ها بود و با قرعه کشی موضوع اولین تحقیق که درباره ی بچه هاست، مشخص می شود. اما ...

 

برشی از متن کتاب

فصل نهم: درخواست بازدید رسمی همه در آپارتمان میفا جمع شده بودیم. میفا از تک تکمان درباره ی تجربه ی این سفر می پرسد. آنیا و میکا از همه ذوق زده ترند. با اینکه حرف هایشان درباره ی چیزهایی که یاد گرفته اند، برای من تکراری است، آن قدر با آب و تاب تعریف می کند که من هم با علاقه گوش می کنم. سوالاتی را که از قبل داشتیم و جواب هایی را که به دست آورده ایم، برای میفا شرح می دهیم. طبق معمول تارا از همه بیش تر حرف می زند. آخر سر هم می گوید بنا به نظر جمع، کار ما این جا تمام شده و ترجیح می دهیم زود تر برگردیم یا اگر اجازه داریم، بمانیم و روی تحقیق بعدی کار کنیم. میفا با دقت گوش می کند. می پرسد: " چند نفر می خواهند برگردند؟ " سیلا و یارا و نیما دست بلند می کنند. بعد می پرسد: " چند نفر می خواهند تحقیق بعدی را شروع کنند؟ " تارا، پاشا، میکا و آنیا دست بلند می کنند. سیلا غر می زند که خسته ایم و نیاز به کمی استراحت داریم. میفا سرش را به علامت قبول تکان می دهد. بعد رو می کند به من: " تو چی راما؟ می خواهی برگردی یا تحقیق بعدی را شروع کنی؟ " نمی دانم چه جوابی بدهم. یعنی درخواست رسمی من را ندیده؟ کمی مِن و مِن می کنم. همه به من زل زده اند. حتما تارا انتظار دارد از او حمایت کنم و بگویم برویم سراغ تحقیق بعدی؛ اما خواسته ی من چیز دیگری است. بالاخره دل به دریا می زنم و سکوت را می شکنم: " راستش من درخواستی برای شما فرستادم. به دستتان رسید؟ " چشمان میفا برق می زند و با لبخند می گوید: " بله. معلوم است که درخواستت رسیده. نمی خواهی درباره اش صحبت کنی؟ " تارا و بقیه با تعجب نگاهم می کنند. فقط پاشا منتظر این لحظه بوده. من هم درخواستم را می گویم و دلایلم را توضیح می دهم. تارا ذوق زده می شود و می گوید: "چه فکر خوبی! " پاشا هم تایید می کند. میفا می گوید: " درخواست بازدید رسمی راما را برای کشور نوزادان فرستادم و با بازدیدتان موافقت شد. فقط باید همین جا بمانید تا با مونی به کشور نوزادان فرستاده شوید. " میفا می گوید: " این بازدید دلبخواهی است. هرکس بخواهد، می تواند همراه راما و مونی برود. بقیه همین امروز به کشور نبان بر می گردند. "

نویسنده: ضحی کاظمی انتشارات: هوپا