loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مادربزرگ گانگستر - ویدا

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب مادربزرگ گانگستر نوشته ی دیوید ویلیامز و ترجمه ی آنیتا یارمحمدی توسط نشر ویدا به چاپ رسیده است.

این داستان درمورد پسری به نام" بن " است که تنها فرزند خانواده است و علاقه ی عجیبی به لوله کشی دارد. او مجلات مربوط به این کار را خریداری کرده و می خواند. پدر و مادر بن به آکروبات بازی علاقه دارند و دوست دارند او یک آکروبات باز حرفه ای شود. آن ها جمعه ها بن را در خانه ی مادربزرگ می گذارند و خودشان برای تفریح و شام بیرون می روند. بن، مادربزرگ و رفتارهایش را دوست ندارد، خانه ی مادربزرگ قدیمی است و همه جای آن بوی کلم می دهد. مادربزرگ بن کتاب های زیادی دارد و همه ی آن ها درباره گانگسترها است. یک روز جمعه پدر و مادر بن او را به خانه ی مادربزرگ می رسانند. بن به اتاقش می رود و تا خودِ شب مجله ی لوله کشی اش را می خواند. صبح روز بعد، سراغ بسته ی بیسکوییت شکلاتی می رود اما به جای بیسکویت، مقدار زیادی طلا و جواهر در آن بسته می بیند. بن تصمیم می گیرد ...

 


برشی از متن کتاب


کیسه های کود بن از صندلی عقب ماشین داد زد: " میشه امشب هم خونه مادربزرگ بمونم؟ " الماس های توی جعبه حسابی مشکوک بودند، بن سرش درد گرفته بود که رازشان را کشف کند. شاید حتی مجبور می شد مثل کار آگاه ها تمام سوراخ سنبه های خانه ی مادربزرگ را هم بگردد. ماجرا به طرز وحشتناکی مرموز بود! راج گفته بود مادربزرگش حتما یکی دو راز توی قلبش دارد؛ و ظاهرا حق داشت! اما راز مادربزرگ؛ هر چه که بود، باز هم آن همه الماس را توجیه نمی کرد! ممکن بود او یک سوپر میلیاردر بساشد؟ یا شاید قبلا توی یک معدن الماس کار می کرده؟ نکند همه ی آن جواهرات از یک پرنسس بهش ارث رسیده؟ بن طاقت صبر کردن نداشت. پدرش شگفت زده پرسید: " چی گفتی؟ " مامان هم با تعجب، حتی با وحشت گفت: " اما تو که گفتی اون حوصلت رو سر می بره! گفتی همه ی آدم پیر ها این طورین! " بن گفت: " خیله خب ... داشتم شوخی می کردم. " پدراز توی آینه او را زیر نظر گرفت. گاهی وقتا شناختن پسرش که عشق لوله کشی داشت برایش سخت ترین کار دنیا می شد؛ مخصوصا حالا که خواسته اش به کل عجیب بود. گفت: " امم، خب ... اگه واقعا مطمئنی ... " - مطمئنم بابا - پس وقتی رسیدیم خونه بهش زنگ می زنم. باید مطمئن شیم نمی خواد جایی بره. مامان پوزخند زد: " جایی بره؟ عزیز جونت بیست ساله که پاشو از خونه بیرون نزاشته! " این را با طعنه گفت و جمله اش را با نیشخندی جانانه تکمیل کرد. به نظر بن حرفش اصلا هم خنده دار نبود. پدر گله کنان گفت: " نخیر ... خودم اون دفعه بردمش مرکز باغبونی. یادت رفته؟ " - اتفاقا خیلی هم خوب یادمه! بردیش چون یکیو می خواستی که توی آوردن کیسه های کود کمکت کنه. پدر با لحنی رنجیده گفت: " حالا هر چی . بالاخره یک روز کامل از خونه بیرون بوده. "...

مجموعه ای برای رمان خوان های حرفه ای نویسنده: دیوید ویلیامز ترجمه ی: آنیتا یار محمدی انتشارات: ویدا


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مادربزرگ گانگستر - ویدا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل