کتاب راز صخره ی سیاه | پرتقال
49,000 تومان
نارگیل، اژدهای کوچولوی آتشی و ماتیلدا جوجه تیغی ساعت ها بود برای جمع کردن علف اژدها توی جنگل صخره ای راه می رفتند.
نارگیل گفت: «مادرم گفته بود پیدا کردنشان خیلی سخت است اما نگفته بود که اصلا پیدا نمی شوند.»
ماتیلدا گفت:«پنجه هایم درد گرفته.»
نارگیل گفت: «تو هم متوجه شده ای که این جا خیلی ساکت است؟»
ماتیلدا گفت: «درست است. حتی جیک پرنده ها هم در نمی آید. خیلی عجیب است.»
آن ها هر چه گوششان را تیز کردند، صدایی نشنیدند. خیلی عجیب بود. معمولا توی جنگل از صح تا شب باید صدای دویدن و پریدن و سر خوردن و خزیدن به گوش برسد.
(برشی ازمتن کتاب)
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران