کتاب کارلسون دوباره پرواز می کند (ماجراهای کارلسون پشت بومی 2)

کتاب کارلسون دوباره پرواز می کند جلد دوم از مجموعه ی ماجراهای کارلسون پشت بومی، نوشته ی آسترید لیندگرن و ترجمه ی امیلی امرایی و تصویرگری نعیم تدین توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.

شخصیت های اصلی داستان " کارلسون " و " اریک " هستند. کارلسون یک مرد چاق کوچولو است که یک پره ی چرخشی به پشتش وصل است و می تواند با آن پرواز کند. خانه ی خانواده ی اریک در یک منطقه معمولی شهر " استکهلم " قرار دارد و در پشت بام خانه آن ها کارلسون زندگی می کند. به نظر پدر و مادرِ اریک، کارلسون ها واقعی نیستند و او در خیالات خودش آنها را ساخته است. پدر و مادرش برای اینکه اریک را از این حالت خیالی دربیاورند برای او گربه ای را که قول داده بودند خریدند تا در روز تولدش به او هدیه بدهند. روز تولدِ اریک دوستان او هم دعوت بودند و صدای خنده های شان می آمد، مادر گفت: «برویم ببینیم این بچه ها چرا آنقدر می خندند و خوشحال اند.» آنها در را که باز کردند و کارلسون را دیدند که دارد کیک خامه ای می خورد، همگی تعجب کرده بودند. و ...

قلم نویسنده به قدری شیوا و دلنشین است که خواننده را تا دل داستان می کشاند و مشخص می کند که فرزندان نباید هر کسی را به دوستی بپذیرند. برای اینکه بدانید برای اریک چه اتفاقی می افتد کافیست این کتاب را بخوانید.

 

برشی از متن کتاب

دنیا جای خیلی بزرگی است و کلی خانه های بزرگ و کوچک، زشت و زیبا، قدیمی و جدید روی آن وجود دارد. بین همه این ها فقط یک خانه ریزه و کوچولو هست که کارلسون پشت بومی در آن زندگی می کند. کارلسون فکر می کند این بهترین خانه ی دنیاست و البته خانه بهترین کارلسون دنیا. اریک هم همین طور فکر می کند. اریک با پدر و مادر و بابی و بتی توی یک خانه کاملاً معمولی در یکی از خیابان های کاملاً معمولی شهر استکهلم زندگی می کند. اما آن بالا درست پشت دودکش خانه شان، شما خانه کوچولوی کارلسون را پیدا می کنید که روی درش نوشته: کارلسون پشت بومی ، بهترین کارلسون دنیا بابی و بتی می گفتند: «اریک، داری دروغ می گویی. کارلسون الکی و من درآوردی است. اصلاً وجود ندارد.» اریک برای اینکه خیالش راحت باشد از کارلسون درباره ی خیالی بودنش پرسید. اما کارلسون گفت: «آنها خودشان الکی و من درآوردی هستند.» اما به نظر مامان و بابای اریک، کارلسون از آن دوست های خیالی بود که بچه ها وقتی احساس تنهایی می کنند برای خودشان می سازند. مامان گفت: «بیچاره اریک، بابی و بتی خیلی بزرگتر از او هستند به خاطر همین او هم بازی ندارد و برای همین است که داستان هایی درباره ی کارلسون از خودش در می آورد. بابا گفت: «بله واقعا وقتش رسیده که برای اریک یک گربه بخریم. خیلی وقت است که از ما یک گربه خواسته و اگر یک حیوان خانگی داشته باشد دیگر کارلسون را فراموش می کند.»

نویسنده: آسترید لیندگرن مترجم: امیلی امرایی انتشارات: هوپا