کتاب لوتا پیترمن 4 (آرامش پس از خرگوش)
- انتشارات : هوپا
- مترجم : نونا افراز
- تگ : لوتا پیترمن
محصولات مرتبط
درباره کتاب لوتا پیترمن 4 (آرامش پس از خرگوش)
کتاب "آرامش پس از خرگوش" جلد چهارم از مجموعه کتاب های لوتا پیترمن است که برای مخاطب کودک و نوجوان به نگارش درآمده است.
لوتا به آبله مرغان مبتلا شده است. بنابراین اجازه ندارد که به مدرسه برود. زیرا این بیماری، واگیردار می باشد؛ یعنی ممکن است دیگر دانش آموزان مدرسه را نیز مبتلا کند. او، از این موضوع اصلا ناراحت نیست. زیرا آبله مرغان مانند دیگر بیماری ها نیست که حالش را بد کند. تنها مشکل این عارضه، خارش های شدید و جوش های حاصل از آن می باشد. چیزی که لوتا مدام با آن دست و پنجه نرم می کند. از سویی دیگر نیز، ژاکوب و سیمون، بهدلیل زیاد شدن این جوش ها، خواهرشان را مورد تمسخر قرار می دهند. اما لوتا همیشه راهی پیدا می کند تا آن ها را تنبیه نماید.
ماندن در خانه و دوری از بقیهی همکلاسیها یک عیب و اشکال اساسی دارد و آن عیب، این است که لوتا در خانه، حوصلهاش سر میرود. زیرا هیچ سرگرمی و تفریح جذابی ندارد که بتواند با آن اوقات خود را پشت سر بگذارد. در نتیجه، دختر قصه کلافه و ناراحت نزد مادرش رفته و از او میخواهد که یک سرگرمی جذاب برایش فراهم نماید. اما خانم زابینه در مقابل از لوتا میخواهد که به نواختن فلوت هندیاش و تمرین آن، بپردازد. از همه بدتر اینکه تصمیم میگیرد برای او، معلم فلوت جدیدی به نام خانم "فریمل" را استخدام نماید؛ اما لوتا مثل همیشه از تصمیم و راه حل مادرش استقبال نمیکند و ناراحتتر از قبل به اتاقش بازمیگردد.
خوشبختانه، شاین چند سال پیش، در دورهی مهدکودک، به آبلهمرغان مبتلا شده است. در نتیجه، بدون هیچ نگرانیای میتواند به دیدار لوتا برود. زیرا هر شخص، تنها یکبار به این بیماری دچار میشود. با غروب آفتاب، شاین خوشحال و خندان به عیادت لوتا میرود. دختر قصه به محض دیدار با شاین از او میخواهد که چند سرگرمی جذاب را برایش نام ببرد. اما شاین نیز همچون لوتا، هیچ تفریح جالبی را به یاد نمیآورد. در نتیجه هر دو تصمیم میگیرند که به اتاق کار آقای راینر رفته و با استفاده از کامپیوتر او، در گوگل، به جستجوی اسامی چند بازی سرگرمکننده بپردازند. اما آیا این کار، میتواند به آنها کمک کند؟!
شخصیت اصلی قصه، "لوتا پیترمن" نام دارد. او دختری پرانرژی و ماجراجوست که در کنار پدر و مادرش، "راینر" و "زابینه" و همچنین برادران دوقلویش، "ژاکوب" و "سیمون" زندگی میکند. لوتا، راوی کتاب نیز هست و در طول داستان، به شرح خاطرات و اتفاقات روزمره و پرکشش خود و اطرافیانش، میپردازد. پدر او، یک معلم است و مادرش هم، به غذاهای هندی علاقهی زیادی دارد؛ به طوری که همیشه در حال تهیهی این خوراکیها و وسایل مربوط به کشور هندوستان میباشد. ژاکوب و سیمون نیز، همواره موجب عصبانیت لوتا میشوند و او را به دردسر میاندازند. "شاین"، دوست صمیمی دختر قصه میباشد. آنها یک تیم هستند؛ تیمی دردسرساز به نام "خرگوشهای درنده".
بخشی از کتاب لوتاپیتر 4 (آرامش پس از خرگوش)
دوشنبه. 30 آوریل
امروز نباید میرفتم مدرسه. چون آبلهمرغان گرفتهام. راستش آبلهمرغان خیلی هم باحال است، با اینکه آدم اصلا احساس مریضی نمیکند، میتواند توی خانه بماند.
تنها بدیاش این است که آدم همهاش میخارد، و این خارش خیلی میرود روی مخ آدم.
تازه نباید خودت را بخارانی. چون به گفتهی مامان جای جوشها تا آخر دنیا روی بدنت میمانند.
از روز سهشنبه تا حالا مریضم و کمکم دارم خل میشوم و نمیدانم باید چه کار کنم.
یک کتاب کامل را خواندهام. تلویزیون هم تماشا کردهام. تازه:
یک کتاب دیگر هم خواندهام.
زور زدم یک مگس را با فلوتم هیپنوتیزم کنم. ولی مگسها جانورهای احمقی هستند و نمیگذارند آدم هیپنوتیزمشان کند.
از پنجره بیرون را تماشا کردم.
پنجره را باز کردم و برای پلی، سگ خانم زگبرشت، میومیو کردم.
پاچههای پیژامهی دوقلوها را گره زدم.
از خودم و جوشهای آبلهمرغانم نقاشی کشیدم.
برادرهای خلوچلم نقاشیام را که دیدند، عین دیوانهها زدند زیرخنده.
«هاهاها...»
ژاکوب گفت که جوشهایم تا پاهایم پیشروی کردهاند و سیمون هم گفت که آنها دیگر جوش نیستند و طاعوناند و آآآآی واگیر دارند!
این دو تا خنگول هیچی حالیشان نیست!
امروز توی نشیمن داشتم کتابهای ترانههای کریسمس را ورق میزدم که یکدفعه کشف کردم که چرا این قدر وحشتناک حوصلهام سر رفته چون من اصلا هیچ سرگرمی درست و حسابیای ندارم! و به خاطر همین وقتی مریض میشوم، هیچ کاری ندارم که بکنم.
زود از جایم پریدم که بروم پیش مامان. یعنی خواستم بروم پیش مامان، ولی سر راه، پایم گیر کرد به هیسترز، لاکپشتمان.
(حالا بعدا دربارهی هیسترز توضیح میدهم، الان وقت ندارم!)
مامان توی آشپزخانه بود و داشت با دستگاه جدید آبمیوهگیری پر زور آبدرآورش آب یک چیزی را میگرفت. و آن چیز برنج بود.
«عصارهی برنج، سالم و خوشمزه. بخورش تا همهی جوشهات دود شن و برن هوا!»
البته من خیلی هم باور نکردم که آب برنج بتواند همچین کاری بکند.
راستش عصارهی برنج بوی عجیبی میداد. یک بویی شبیه بوی ساک ورزشیام. فکر کردم اگر بخورمش، صددرصد جوشهایم بیشتر میشوند.
به خاطر همین فوری حرف را عوض کردم و به مامان گفتم که باید هر چه زودتر یک سرگرمی پیدا کنم، چون حوصلهام سر رفته.
و تا این را گفتم...
کتاب لوتاپیتر 4 (آرامش پس از خرگوش) اثر آلیس پانترمولر و ترجمه ی نونا افزار توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است..
- نویسنده: آلیس پانتر مولر
- مترجم: نونا افروز
- تصویرگر: دانیلا کوهل
- انتشارات: هوپا
مشخصات
- نویسنده آلیس پانترمولر
- مترجم نونا افراز
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 4
- سال انتشار 1400
- تعداد صفحه 161
- تصویرگر دانیلا کوهل
- انتشارات هوپا
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران