loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب لرد سیاه 1 (جلوی نابغه قرن زانو بزنید)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب جلوی نابغه خبیث قرن زانو بزنید اولین جلد از مجموعه ی لرد سیاه اثر جیمی تامسون و ترجمه ی مریم رفیعی از نشر ایران بان به چاپ رسیده است.

این اثر جلد اول از مجموعه ی " لرد سیاه " می باشد که رمانی تخیلی ویژه ی نوجوانان است. لرد سیاه نام جادوگر پلیدی است که برخی از القاب او عبارتند از: سوزاننده ی جهان، مظهر پلیدی ها و ارباب تاریکی. او در دنیای جادوگران و الف ها در حال نبرد با دشمنان خود است که به ناگهان جادوگر سفید که " هاسدروبان پاکدامن " نام دارد و همواره سعی می کند جلوی شرارت های لرد سیاه را بگیرد، به وسیله ی کریستالی که در دست دارد او را به زمین می فرستد. لرد سیاه خود را در حال سقوط از ارتفاع وحشتناکی می بیند و پس از مدتی به شدت با زمین برخورد کرده و در مقابل فروشگاهی می افتد. اما او دیگر شباهتی به گذشته اش ندارد و تبدیل به پسر بچه ای شده است که از قدرت های جادویی اش نیز خبری نیست. دو افسر پلیس او را پیدا می کنند و با خبر کردن اورژانس لرد به بیمارستان فرستاده می شود. آن ها از نام و آدرسش سوال می پرسند، او که قادر نیست به خوبی صحبت کند نامش را بر زبان می آورد، اما آن ها تصور می کنند که او خود را " لوید شیان " معرفی می کند. محیط بیمارستان، بیماران، پرستاران، پزشکان، ساختمان ها، خیابان ها و اتومبیل ها همگی برای او عجیب هستند و لرد سیاه با هیچ کدام از آن ها آشنایی ندارد. صحبت های او برای همگان عجیب است و کسی حرف هایش را باور نمی کند. یک مدد کار اجتماعی به همراه دو روانشناس کودک به ملاقات او می آیند، اما آن ها نیز نمی تواند کمکی به او کنند. لوید شیان به وسیله ی مددکاری که " خانم کلوی " نام دارد به خانه ای فرستاده می شود تا بزرگسالان از او مراقبت کنند و این آغاز زندگی او در زمین و در کنار دیگر انسان هاست و البته شروع دردسرهای او .... . این اثر در سال 2012 برنده ی جایزه ی بامزه ترین کتاب رولد دال شده و در ایران منتخب جایزه ی لاک پشت پرنده بوده است.

 


برشی از متن کتاب


بازداشتگاه در باز شد و خانم کلوی وارد اتاق شد. «خب دیگه لوید، بیا بریم.» لوید با شنیدن لحن آمرانه و گستاخانه ی او حسابی عصبانی شد، ولی به زحمت غرورش را زیر پا گذاشت و پشت سر او از اتاق بیرون رفت. در راهروی روشن بیمارستان به پشت سر خانم کلوی که جلوتر از او راه می رفت خیره شد و حرکات لازم برای انجام طلسم های مختلفی مثل طلسم کچلی ناگهانی، طلسم دفع غیر قابل کنترل و سحر جوش های زننده را امتحان کرد. خانم کلوی از بالای شانه نگاهی به او انداخت و گفت: «این مسخره بازی ها رو تمومش کن، لوید، قیافه ات واقعا خنده دار می شه! یه کم تندتر بیا، تمام روزو وقت نداریم!» این حرفش ناراحتی لوید را بیشتر کرد و باعث شد به سراغ طلسم نابودی بی بازگشت، سحر تب قرمز و حتی طلسم احضار گرسنگان گولگور برود (اگر طلسم آخر عمل می کرد گرسنگان گولگور هر موجودی را که در شعاع یکصد مایلی آنجا قرار داشت، می‌خوردند!). طولی نکشید که از این بازی خسته شد و به اطراف بیمارستان نگاه کرد. وسعت بیمارستان و حماقت محض انسان ها حیرتش را برانگیخت. چرا منابع و سرمایه هایشان را صرف درمان مریض ها، بهبود جراحات و از این قبیل کارها می کردند؟ آیا راحت تر نبود که افراد از کار افتاده را در مخازن تبدیل بیندازند تا جسمشان به چیز به درد بخوری مثل شمع، گوشت سوسیس یا کود تبدیل شود؟ نگر مشکلشان نیروی انسانی بود ... خوب، می توانستند گوبلین ها یا ارک های بیشتری را در سیلوهای تولید مثل بسازند! البته پروسه ی تولید مثل در انسان ها بسیار وقت گیر و مسخره بود و به همین دلیل نمی توانستند به میل خود آدم بسازند. لوک به این نتیجه رسید که شاید انسان ها حق داشتند و بیمارستان ها واقعا به درد می خوردمد. خانم کلوی او را به سمت ارابه ی مکانیکی اش یا همان "ماشین" که در "پارکینگ" بیمارستان پارک بود، راهنمایی کرد. ارابه اش آبی رنگ بود و "بیتل" نام داشت، ولی با این که سقف آن خمیده بود و تا حدودی به یک سوسک رنگی شباهت داشت، تشابه دیگری با سوسک ها نداشت. شاخک های شاخدار، پنجه ها، پاهای مفصل دار و بقیه ویژگی های آن کجا بود؟ لوید حدس زد که چنین ارابه ای در میدان نبرد به درد می خورد، ولی به هیچ وجه با سوسک های جنگی که او در خانه از آن ها استفاده می کرد، قابل مقایسه نبود. در هر صورت ماشین جالبی بود. وقتی جلو رفتند بیتل برای خوشامدگویی به صاحبش صدایی از خود درآورد و چشمک زد. لوید با خود فکر کرد، آهان، شاید این ماشین ها هم جادو شده ند! هر چه باشد ارباب خود را تشخیص داده بود، آیا شبحی در آن زندگی می کرد یا یک دیو کوچک به خدمتش در آمده بود؟ چه جالب! خانم کلوی در را برایش باز کرد و لوید سوار شد و در پاسخ به احترامی که خانم کلوی نشان داده بود سرش را تکان مختصری داد. خانم کلوی از در دیگر سوار شد. فضای داخل ماشین حیرت لوید را برانگیخت؛ پر از دکمه، اهرم، چراغ و چیزهای دیگر بود. همه چیز کاملاً تمیز و پاکیزه به نظر می رسید و لوید پیش از آن هرگز چنین فناوری ای را ندیده بود. که با کمی دقت متوجه شد که پوشش داخلی ماشین و بعضی از اهرم ها و دکمه های آن بدون زحمت زیاد به راحتی کنده می‌شدند.      

(برنده ی جایزه بامزه ترین کتاب رولد دال 2012) نویسنده: جیمی تامسون مترجم: مریم رفیعی انتشارات: ایران بان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب لرد سیاه 1 (جلوی نابغه قرن زانو بزنید)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل