محصولات مرتبط
کتاب لذتی که حرفش بود نوشتۀ پیمان هوشمندزاده توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
مجموعه داستانِ حاضر که چاپ اولِ آن در سال 1394 میباشد، شش داستانکوتاه با عناوین «طبیعی»، «فراموشی»، «سکوت»، «خیال»، «لذت» و «تنترسه» را شامل میشود. داستانهای این مجموعه بخشهایی از افکار، تجربیات و درگیریهای ذهنی نویسنده به عنوان یک عکاس است. این کتاب مارا با جهانِ یک عکاس آشنا میکند در کنار آن، داستانهای این مجموعه تصویری از زندگی را برایمان نقش میدهند که هرروز به سادگی از آنها میگذریم و توجهی نمیکنیم، مسائل سادهای که شاید دوباره خواندنشان برایمان تازگیِ زیبایی داشته باشد. نثر روان، صریح و صادق نویسنده ممکن است در بعضی قسمتهای این کتاب تلنگری به خواننده بزند و جهانبینیِ تازهای به او ببخشد. افکار و نقطهنظرات جالب نویسنده پیرامون عکاسی، زندگی، روزمره و پایانبندی موفق از ویژگیهای مثبت این مجموعه میباشند. پیمان هوشمندزاده نویسنده و عکاس شهیر ایرانی است که در زمینه عکاسی جوایز مختلفی را دریافت کرده است و مجموعه عکسهای ارزشمندی همچون «قهوهخانههای گمرک» و «دستها و کمربندها» را در کارنامۀ خود ثبت کردهاست. او بعدها به همراه جواد منتظری و امید صالحی آژانس عکس 135Photos را تاسیس نمود. علاوه بر عکاسی، در زمینه داستاننویسی نیز مجموعههای درخشانی همچون «روی خط چشم»، «ها کردن»،«شاخ»، «دو تا نقطه» و «حذف به قرینۀ مستی» را منتشر ساخته است. او مجموعههای عکاسی متنوعی نیز به چاپ رسانده که از بین این آثار میتوان به «100»، «1» و «اهل اسب» اشاره کرد.
برشی از متن کتاب
روزهای آخر عمر پدربزرگم یکبار باهم تنها شدیم، در بیمارستان. من نوهی موردعلاقهاش نبودم. معلوم نبود چرا دلِ خوشی از من نداشت. با این حال چه میخواست و چه نمیخواست، طبق وظیفه باید نصف روزی کنارش میماندم، نصف دیگر روز را هم نوهی دیگری میآمد. نود سالی داشت. تمام صورتش چروک بود، هرگز کسی را ندیدهام که تا این اندازه چروک داشته باشد. البته بهنظر من فوقالعاده زیبا بود ولی خب، خودش اینطور فکر نمیکرد. شنواییاش کامل نبود و کموبیش فراموشی داشت. یک چیزی را کاملن به یاد داشت ویک چیزهایی را معمولن به نفعش نبود، یا نمیشنید یا فراموش میکرد. اما همیشه ما را در این شک نگه میداشت که بازی درمیآورد یا نه. در جوانی معشوقهای داشت و همه میدانستند ولی خودش هیچوقت به داشتنش اعتراف نکرده بود. عموها گاهی در همین دورهی فراموشی، به امید آنکه چیزی از زیر زبانش بیرون بکشند، از معشوقهاش میپرسیدند ولی هیچوقت مُقر نمیآمد، همیشه منکر میشد. دکتر منع کرده بود سیگار بکشد. از من سیگار خواست. اما مرا علی صدا کرد. تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم. علی نوهای بود که خیلی دوستش داشت. تازه فهمیدم حتا آدمها را از هم تشخیص نمیدهد. سیگاری روشن کردم و دادم دستش. یکدفعه و بدون هیچ مقدمهای گفت: اینها چیفکر کردن؟ گفتم: کیا؟ گفت: همین بچهها. به نظرم رسید هذیان میگوید. گفتم: دربارهی چی؟ پُکی به سیگار زد و اسم معشوقهاش را آورد. : دربارۀ شهین. وضعیت حساسی بود. نباید حرفی میزدم. همانطور ساکت ماندم تا هرطور که دوست دارد جریان را پیش ببرد. گفت: یه چیزهایی رو آدم فراموش نمیکنه! فکری کرد و گفت: میدونی چرا ؟ گفتم: نه. ناراحت شد. از علی انتظار نداشت. او باید بیشتر از این حرفها باهوش میبود. کمی فکر کرد. گفت: البته حق داری، تو که سنی نداری. دلیل نفهمی علی جور شد. پرسید: الان چند سالته؟ باید خودم را جای علی میگذاشتم. حدودی گفتم: پونزده. گفت: خیلی بچهای، حق داری. الان دیگه مثل سابق نیست، قدیم همه رو زود زن میدادن. بعد مکثی کرد و گفت: ببینم، زنت دادن؟ گفتم: نه. نیشخندی زد؛ پقی کرد و گفت: خودت با خودت، ها؟ و زد زیر خنده. خیلی خندید. تابهحال ندیده بودم آنقدر بخندد. لابهلای خندهاش گفت: خیلی بیعرضهای. آرام که گرفت سیگارش را زیر تخت تکاند و آهسته گفت: یه چیزهایی رو آدم فراموش نمیکنه! پُک دیگری زد و گفت: میدونی چرا؟ حدس زدم چه اتفاقی میافتد. گاهی پیش میآمد. توی دایرهای گرفتار میشد که تا ابد میتوانست ادامهاش بدهد. معمولن با یک جملهی مشابه شروع میشد. اگر میگفتم نه، بهحتم همان سیکل قبلی را طی میکردم. پرسیدم:چرا؟ مدت زیادی ساکت ماند و بعد گفت: به خاطر اینکه همهچیزش پنهانیه.
فهرست
طبیعی فراموشی سکوت خیال لذت تنترسه
نویسنده: پیمان هوشمندزاده انتشارات: چشمه
مشخصات
- نویسنده پیمان هوشمند زاده
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 7
- سال انتشار 1395
- تعداد صفحه 102
- انتشارات چشمه
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران