loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قوطی کبریت خاطرات - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب قوطی کبریت خاطرات اثر پل فلایشمن با تصویرگری باگرام ایباتولین و ترجمه ی آزاده کامیار از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

کتاب فوق داستانی جذابی در مورد دختر کوچولویی است که برای اولین بار به خانه ی پدربزرگ مادرش می رود، در همان لحظات اول دیدار، پدربزرگ نتیجه اش را به قسمتی از خانه که یک کتابخانه می باشد دعوت می کند آنجا پر است از وسایل قدیمی و عتیقه، اما چیزی که نظر دختر را جلب می کند جعبه ای است پر از قوطی کبریت های قدیمی با رنگ ها و طرح های مختلف. هنگامی که دخترک از پدربزرگ راجع به آن ها می پرسد پدربزرگ برایش تعریف می کند که قوطی کبریت ها مربوط به دوران کودکی اش است، زمانی که هنوز خواندن و نوشتن نمی دانسته بنابراین برای ثبت هر یک از خاطراتش شی یا عکسی مربوط به همان خاطره را درون قوطی ها می گذاشت. هسته ی زیتون، عکسی قدیمی، تکه ای ماکارونی، تشتک نوشابه، سنجاق سینه، سکه ای قدیمی و ... از وسایل داخل قوطی ها هستند که پدربزرگ با دیدن هر یک از آن ها خاطره ای را برای دختر بچه تعریف می کند. مثلا هسته ی زیتون مربوط به زمانی کودکی پیرمرد است که  همراه خانواده اش در ایتالیا در نهایت فقر و تنگدستی زندگی می کردند. آن جا پر از درختان زیتون بود. هر بار که او به مادرش می گفته که گرسنه است، مادر هسته زیتونی به او می داده تا بمکد و گرسنگی اش کاهش یابد! ... ورق های کتاب همگی از جنس کاغذ براق بوده و جلدی ضخیم آن ها را پوشش داده است. همچنین در هر صفحه تصاویری رنگی و بسیار زیبا مرتبط با داستان به چشم می خورد که سبب جذابیت بیشتر این اثر می افزاید.


برشی از متن کتاب


این عکس کیست؟ «پدرم. رفت آمریکا تا کار کند و برایمان پول بفرستد. بیشتر مردهای ایتالیایی همین کار را می کردند. وقتی رفت، من خیلی کوچک بودم. فقط سبیلش یادم مانده بود. یک بار چند تا عکس از خودش برایمان فرستاد تا فراموشش نکنیم.» «پدرم هیچ وقت مدرسه نرفت، چون آن وقت ها بیشتر بچه ها باید تمام روز همراه پدر و مادرشان کار می کردند. برای همین باید کسی را توی امریکا پیدا می کرد تا نامه هایش را برایش بنویسد. نامه اش که می رسید تازه دردسر ما شروع می شد. نه چهار تا خواهر بزرگترم، نه مادرم و نه خودم نمی توانستیم بخوانیم. باید نامه را می بردیم پیش مدیر مدرسه. مدیر یک پسر بزرگ تر از من داشت که خواندن و نوشتن بلد بود.» «پسر مدر هر روز خاطراتش را توی یک دفترچه می نوشت. هر سال هم یک دفترچه ی نو می گرفت، با جلد چرمی قرمز و نشان لای کتاب ابریشمی. اصلا نمی دانستم چه طوری می توان نوشت، اما نمی دانی چه قدر دلم می خواست دفترچه خاطرات خودم را داشته باشم.» «من هم یکی می خواهم.» «خب معلوم شد دختر خودمی.» یک سال تمام باران نبارید. نه گندم بود، نه ماکارونیو مدیر مدرسه از طرف ما برای پدرم نامه نوشت. منتظر جواب بودیم. خیلی طول کشید تا نامه ای از پدرم با چند تا بلیت کشتی به مقصد آمریکا رسید. وقتی داشتیم می رفتیم، مادر بزرگم توی جاده فریاد کشید: «غذای آن جا را می خورید و وطنتان را فراموش می کنید. پشت سر همین را می گفت.» «با درشکه رفتیم تا ناپل. برای اولین بار بود که ماشین و نوشابه و اقیانوس می دیدم. سه شب تمام توی لنگرگاه کشتی بخار روی زمین خوابیدیم تا قایقمان برسد. قوطی کبریت ها را آن جا پیدا کردم. به مادر بزرگم گفته بودم هیچ وقت او یا هیچ چیز دیگری را فراموش نمی کنم. همان موقع بود که شروع کردم به ثبت خاطراتم.»    

نویسنده: پل فلایشمن مترجم: ازاده کامیار تصویرگر: باگرام ایباتولین انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قوطی کبریت خاطرات - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل