loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قهرمان مدرسه ی ما - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب قهرمان مدرسه ی ما نوشته ی جیمز پترسون و ترجمه ی زهرا غفاری توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

این کتاب داستان مصور " فولاد ضد ضربه " یکی از ابر قهرمانان جهان را تعریف می کند. توی شهر واشنگتن سیتی قوی ترین مرد جهان وجود دارد که می تواند خطرناک ترین و بی رحم ترین مجرم ها را پیدا کند. وقتی که ما توی تختمان خوابیم او توی خیابان گربه ها را نجات می دهد یا با دسته ی از اوباش می جنگد. تازه او دو بار ژنرال " زُد " را هم شکست داده‌است. این داستان را " کنی رایت "  بامزه تعریف می کند که امروز اولین روز شروع مدرسه اش است مدرسه ای که هزاران بار از مدرسه ی شما ها که در آن درس می خوانید بدتر است. کنی پسر مودب و سر به زیری هست که با همه خیلی سریع جور می شود. شاید تا حالا متوجه شده باشید که فولاد ضد ضربه فقط توی تصورات ذهن او است. همه می دانند که ابر قهرمان ها واقعی نیستند اما کسی نیست که تا حالا آرزو نکرده باشد جای " سوپرمن " یا " فلش "  باشد. بخاطر همین هم، کنی فولاد ضد ضربه را خلق کرده آن هم توی ذهنش، اما خب این خیال پردازی ها دلیل نمی شود مادر بزرگ کنی " ماماجی " او را به مدرسه نفرستد. ماجرا این است که کنی واقعا برای رفتن به مدرسه دل شوره دارد. بخاطر همین هم بیشتر دلش می خواد به جای فولاد ضد ضربه باشد چون مدرسه آن ها به مدرسه ای به نام " پادگان " معروف شده آن هم به خاطر قوانین خیلی خیلی سختش، حالا یکی باید باشد که به این مدرسه سر و سامان دهد آن هم کسی نیست جز...

 

 

برشی از متن کتاب


از همان لحظه ای که به جلوی در مدرسه می رسیم، مردم شور و هیجان خیلی بیشتری پیدا کرده اند. آن ها یک نردبان پله دار را به عنوان جایگاه سخنرانی قرار داده اند و تازه یک میکروفون و بلندگو با سیستم صوتی واقعی و همه ی چیزهای دیگرش را هم سر هم کرده اند. شهردار هم آمده و دارد با گروهی از بچه ها عکس دست جمعی می اندازد. اما من نگران تر از آن هستم که بتوانم بروم و توی عکسشان شرکت کنم. تازه، اصلاً فکر هم نمی کنم هیچ وقت دلم بخواهد چنین کاری را انجام بدهم. من مطمئنم شهردار مرد خوبی است. اما اگر این راهپیمایی در کار نبود باز هم می آمد تا با ما عکس بگیرد و همراهمان ناهار بخورد و با تک تکمان دست بدهد؟ فقط دارم فکر می کنم احتمالاً این طور نبود. آن ها می خواهند اول من سخن رانی ام را انجام بدهم و این احتمالاً چیز خوبی است. فقط باید بتوانم حواسم را جمع و جور کنم و از پس کار بربیایم. بعد خیلی زود خانم کلارک از جایش بلند می شود، من را به همه معرفی می کند و می گوید که مایلم چند کلمه ای با مردم صحبت بکنم. واقعا؟ از بابت این قضیه خیلی مطمئن نیستم. دارم تلاشم را می کنم تا آن خاطره ی دوران مهد کودکم را الان به یاد نیاورم. همان روزی که قرار بود یک نمایش برای روز کریسمس اجرا کنیم و من تمام شلوارم را خیس کردم. ( آن قدر سیل به راه افتاد بوده که لاونا بیگلاو سر خورد و روی نیمکت های ردیف اول افتاد ). الان هم درست به همان اندازه ترسیده ام. اما دیگر برای عقب نشینی کردن دیر است. و بعد تنها چیزی که می دانم، این است که به طرف جایگاه سخنرانی می روم و با بیشترین جمعیت مردمی که تا به حال توی عمرم دیده ام، رو به رو می شوم. به سمت میکروفون می گویم: اوم... سلام. و یک دفعه انگار صدایم تا خود ایالت ویرجینیا شنیده می شود. قلبم آماده است منفجر بشود و گلویم به اندازه ی خیلی از شوخی های بی مزه ی ری ری، خشک شده است. همچنین ذهنم هم انگار کاملاً خالی شده است. اصلاً یادم نمی آید چه چیزی را قرار بوده بگویم. اما بعد به یاد آن صفحه ی چرب و روغنی شده ی دفترچه ی یادداشتم که هنوز توی کوله پشتی ام است می افتم و آن را از توی کیف بیرون می کشم. حالا همه ی متن سخن رانی ام همین جاست. دارم به این فکر می کنم که دکتر کینگ هم وقتی آن سخن رانی پرجمعیت سال 1955 را انجام می داد، چنین حسی داشت. نفس عمیقی می کشم، آب دهانم را محکم قورت می دهم و شروع به صحبت کردن می کنم. رو به همه می گویم: من فقط می خوام بگم... دکتر یتی بهترین مدیری بوده که من تا به حال داشتم. آیا ما لیاقت داشتن یک مدیر خوب رو نداریم؟ داریم یا نداریم؟ فقط یک مدیر، نه هر سال مدیر جدید. به این کار میگن ثبات داشتن. مگه نه؟ جمعیت فریاد می زنند: " آره، درسته! " و " بهشون بگو، رفیق کوچولو. " بعضی از مردم حتی دارند تشویق می کنند و هورا می کشند و آفرین می گویند. و ماماجی را هم می بینم که از ردیف جلو طوری به سمتم لبخند می زند که انگار من یک استوکلی کار مایکل جدید یا چیزی شبیه او هستم. ( آخر ببینید دارد چطوری نگاهم می کند. ) اما من تازه شروع کردم. الان وقت این است که آن کاری که برای انجام دادنش آمده بودم را به درستی انجام بدهم. وقت گفتن حقیقت است. می گویم...  

 

 

 

  • نویسنده: جیمز پترسون
  • مترجم: زهرا غفاری
  • انتشارات: پرتقال

 

 



ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قهرمان مدرسه ی ما - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل