loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصه ی جانی موش شهری

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب قصه ی جانی موش شهری نوشته ی بئاتریکس پاتر و ترجمه ی علیرضا اسماعیل پور، توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است.

قصه ی جانی موش شهری در قالب کتابی کوچک با ورق های گلاسه و مصور، داستان زندگی دو موش به نام های جانی و تیمی ویلی را روایت می کند. جانی موشی است که در شهر زیر یک گنجه به دنیا آمده و با آداب و رسوم شهری بزرگ شده، اما تیمی ویلی یک موش روستایی است که در باغی زیبا به دنیا آمده، او که با زندگی پر هیاهوی شهری بیگانه است یک روز اتفاقی درون سبد سبزی که برای ارسال به شهر آماده شده، می افتد. وقتی گاریچی سبد سبزی را به آشپز تحویل می دهد، تیمی ویلی از سبد بیرون می پرد و خود را در آشپزخانه ی بزرگی می یابد، با فریادهای آشپز که برای کشتن او کمک می طلبد، به خودش می آید. سریع وارد سوراخ گوشه ی دیوار می شود، ظاهرا آن جا خانه ی جانی موشه شهری به همراه عده ای دیگر از دوستانش است. همین اتفاق باب آشنایی ویلی و جانی را فراهم می کند، او بعد از چند روز که شرایط سخت زندگی شهری را می بیند به کمک دوستش جانی به دهکده بازمی گردد... این کتاب با ابعاد کوچک [جیبی]، داستان کوتاه و زیبایش می تواند سرگرمی بسیار خوبی برای کودکان در مسافرت های کوتاه باشد.

 


برشی از متن کتاب


وقتی باربر داشت زنبیل را توی گاری می گذاشت، تیمی با ترس بیدار شد. زنبیل تا مدتی تکان تکان می خورد و صدای تلق تلوق پای اسب آمد. کم کم بسته های دیگری هم توی گاری پرت شد. تا کیلومترها وضع همین بود - تکان! تکان! - و تیمی ویلی وسط کپه های سبزی به خود می لرزید. بالاخره گاری جلوی خانه ای ایستاد. باربر زنبیل را برداشت، چند قدمی جلو رفت و بعد گذاشتش روی زمین. آشپز یک سکه ی شش پنسی به باربر داد و در پشتی را به هم کوبید؛ گاری هم با سر و صدا به راه افتاد. اما از سکوت خبری نبود، انگار صدای صدها گاری می آمد: سگ ها واق واق می کردند، پسر بچه ها در خیابان سوت می زدند، آشپز می خندید، کلفت از پله بالا و پایین می دوید و قناری مثل ماشین بخار آواز می خواند. تیمی ویلی که همه ی عمرش را در باغ گذرانده بود، کم مانده بود از ترس پس بیفتد. چیزی نگذشت که آشپز در زنبیل را باز کرد و شروع کرد به باز کردن بسته های سبزی، تیمی ویلی وحشت زده از سبد بیرون پرید. آشپز پرید روی صندلی و داد زد: ((موش! موش! گربه را صدا کنید! سارا، سیخ بخاری را به من بده!)) تیمی ویلی منتظر سارا و سیخ بخاری نشد؛ قرنیز پای دیوار را گرفت و آن قدر دوید تا به سوراخ کوچکی رسید و چپید  توی آن. نیم متری قل خورد و سپس با کله وسط میز شام پر از موش فرود آمد و سه لیوان را شکست. جانی شهری با فریاد پرسید: ((خدایا! این دیگر کیست؟)) اما بعد از فریادی که از سر تعجب زد، زود خودش را جمع و جور کرد. بعد با کمال ادب تیمی ویلی را به نه موش دیگر معرفی کرد. همه ی آن ها دم های دراز و کروات های سفید داشتند. دم تیمی ویلی آن قدرها دراز نبود. جانی شهری و دوستانش نگاهی به دم تیمی انداختند، ولی همه شان آن قدر خوب بار آمده بودند که نظراتشان را برای خودشان نگه دارند...

نویسنده و تصویرگر: بئاتریکس پاتر مترجم: علیرضا اسماعیل پور انتشارات: ماهی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه ی جانی موش شهری" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل